گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی : دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای


یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی


دلتنگی ارزانی خودت . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ذهنم باران خورده خاطراتی ست

که جای پای احساس نامأنوست

برای همیشه روی آن نقش انداخت . . .

آنکه دیروز با پای خودش آمد

امروز دست به دست دیگری رفت . . .

دار مکافات اینجاست . . .

درست کنار همین خاطرات . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از امروز داستانم رو اینجور شروع می کنم

به جای یکی بود و یکی نبود . . .

می نویسم :

یکی هست و اون کسی نیست . . . جز من

که جای تمام نبودن های تو رو پر می کنم . . .

به همین سادگیه قصه زندگی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دِلـَـم چـِــہ کـُودکــآنــِـہ بَهــآنـــہے تـُـو رآ

میگیرَد


امــا تـُـو بُزرگانـِــ
ہ بــِـہ دِل نـَـگیر

فَقَط بـــِـگو:کـُودکــــ است دیگــَــر
.

نــِــم
ے فَهمـَـد!!!
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﮧ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻣﻦ ... ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺑﺎ ﺳﻦ ﮐﻤﻢ،ﮐﺜﺎﻓﺖ


ﮐﺎﺭﯾﺎﯾﮧ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ... ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﮯ

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻢ ... ﺁﺭﻩ ﻣﻦ،ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺍﺯ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺿﺮﺑﮧ ﺧﻮﺭﺩﻡ ... ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﻫﺮ ﺧﺮﮮ ﺍﺯ

ﺟﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﮧ،ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﮯ ﮐﻨﮧ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ... ﻣﻨﮯ


ﮐﮧ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﮮ ﻣﺠﺎﺯﮮ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﮯ،ﮐﻠﮯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺍﻣﺎ ... ﮐﺴﮯ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﭘﺸﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﮧ ... ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺧﯿﻠﯿﺎ

ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﺮﺩﻡ،ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯿﻤﻮ ﺑﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍﺩﻡ

ﻭﺍﮔﺮ ﺑﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﺴﮯ ﻣﻨﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﮑﺮﺩ...:cry:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم...
احساس من قیمتی داشت
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی...
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
فــردا آمــده اسـت و ایـسـتـاده اسـت
پــیــشِ رویِ مـــن
مـی پـرسـد چــه مـی خــواسـتـی؟
بـا عـصـا او را کــنـار مـی زنـم
هــمـچـنـان
چـشـم دوخـتـه ام بـه دوردســت
مُـــنــتــظـــــــر … !
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صـــداے قــلبــم مـے پــیچـــد در اتـــاق ،


هــیــچ ڪــس بــاور نــخــواهـــد ڪـــرد

رگــــ هــاے مـــن بــه جـــاے نــبــض

بــغـض دارنـد . . .

رگــــم را بــزنــم اشــڪـــ مــــے آیــد !

ڪــــجـــاے دلــــم دســت گـــذاشـتـے . . .

ڪـــه هــر چــه آه مــے ڪـشــم ، شـڪــل انـگـشـتـان تـــو مــے شـــود !
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry:


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد.
همین چند لحظه پیش تر از اضطراب و هراس دیدن کسی که ریشه کرده در کویر قلبم !
تمام شعرهای شاعران حتی آن شعر هایی که از یادم رفته بودند، به ذهنم خطور کردند!
در همان لحظه ی با شکوه زمزمه کردم ...
زمزمه کردم و چشمهای بهت زده ی دیگران خیره ماند بر لبهای شاعرم !

شاید اگر او بود ، برایم کف می زد ... !
دست هایم یخ بسته اند بی آنکه سردم باشد.
دلم می خواهد تمام کبوترهای دنیا را به زیر سقف فروریخته این خانه دعوت کنم.
کمی چای بنوشیم تا بلکه یخ ام در این هوای سرد بهاری باز شود.

راستی چقدر درون خانه سرد است ؟ چقدر سرفه می کنم ؟!
 

علی121

عضو جدید
کاربر ممتاز
به وسعتت جهانمو شکنجه زار میکنم
ببین من از هجوم تو کجا فرار میکنم
من از نگاه کردنت پرستشو شناختم
خدارو سجده میکنم از این بُتی که ساختم
به من بهانه ای بده که کم شه باورم به تو
به من که هر شب از خودم پناه میبرم به تو


 

D R E A M

کاربر بیش فعال
می خواهم
گوش باد را بگیرم
كه این همه دور موهایت نپیچد
وبا زندگی ام بازی نكند.
تو هم كاری بكن
مثلا دكمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع كن
وفكر كن پیاده رو خیس است

غلامرضا بروسان
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت,
از این همیشه ها که ندارند باورم ,
حال مرا نپرس که هنجارها مرا
مجبور می کنند بگویم که بهترم...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبـهاست

که بی صــدا فارغ می شـوم

از غزلـهایی که

آبسـتن عشــق بازی دلم و چشمـهای توســت...

ومن،آخریـن بازمانـده عصر جاهلــیت!

چه بـی رحمــانه

زنـده به گـور می کنم
مولــود عشــق را
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"مـن و یـاد تـو"

از روی عـادت هـمـیـشـگـی

دو فـنـجـان تـلـخ قـهـوه سـرد ، روی مـیـز کـافـه تـنـهایـی

دوسـت داشـتـن هـای بـی دریـغ

احـسـاس مـرده

صـنـدلـی خـاک گـرفـتـه

انـگـاری حـواسـم نـیـسـت کـه تـو سـالـهـاسـت رفـتـه ای . .
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دسـتـانـم شـایـد

اما دلم نمی رود به نوشتن!

این کلمات به هم دوخته شده کجا...

احساسات من کجا . . .

ایـن بـار . . .

نـخـوانـده مـرا بـفـهـم . . .

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
حواسمون باشه دل آدماشیشه نیست
ک روی اون "ها"کنیم بعدباانگشت قلب بکشیم
بعدوایسیم آب شدنش رو تماشاکنیم وکیف کنیم!
روشیشه نازک دل آدما اگ قلبی کشیدی باید مردونه پاش وایسی...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا