گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه زیبایند بعضی واژه ها
دل,عشق,محبت,سکوت,غم,درد,بی کسی وتنهایی...
اما
دریا رفته میداند مصیبت های توفان را...
وتوخوب میدانی که این واژه ها ی زیبا و دلفریب
گاه میسوزانند تا ژرفای وجودت را...
وذوب میکنند
حتی استخوان هایت را...
لحظه هایت را به تلخی میکشانند
ولبخندت را میگیرند
وباخودت بیگانه ات میکنند...
واحساساتت را خفه میکنند
نفست را بند می اورند
تپش قلبت را به کندی می کشانند
وسکوت را بر صورت رنگ پریده ات, فرمانروا میکنند...
و
انگار قرن هاست که مرده ای...
درد را از هرطرف بخوانی درد است...



 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید احساس نکنی، تا احساست کنند!
گاهی باید کسی باشی که نیستی، تا کسی که بودی باشی!
گاهی باید چشم ها را بست، تا تو را ببینند!
گاهی باید خوابید، تا شاید بیدارت کنند!
گاهی باید رفت، تا بودنت احساس شود
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایست!!!!!!!!

آهای عقربه های نامرد شما را میگویم!!
دیگر بس نیست؟
شما را به دقیقه های انتظار آهسته تر
اینجا دلها به صورت متوالی میشکنند!!


 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[SIZE=-1][FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیرین نمیشود,طعم تلخ دروغ هایی که

[/FONT][/SIZE]
[SIZE=-1][FONT=arial,helvetica,sans-serif]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به خوردم داده اند کار از حلوا حلوا کردن

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گذشته ست!! [/FONT]


[/FONT][/FONT][/SIZE]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ،

فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ،

مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ،

چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم اشتباهم میسوزم؟
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود

ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود

فاضل نظری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کنار دریا ایستاده ای....
صدای موج....
انتظار انتظار.....
به خودت می آیی!
یادت می آید نه دیگر کسی هست که از پشت بغلت کند.....
و نه دستهایی که شانه هایت را بگیرد .....
و نه صدایی که از صدای موج های دریا قشنگ تر باشد ....
فقط خودت هستی و خاطرات .....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کنار کسالت خیابان ها
خمیازه شبانه
دقیقه هارا می شمارم...
و چشم هیز تیر برق ها
از کلاه
تا بنا گوش کفش هایم
خنده جعلی صبح را
معنا می کند
انگار گم شده ام
انگار در تو، در اطرافم
در خیال سروده هام گم شده ام
تا خروس خوان
با خیال خسته چترم
و با دستان بریده باران
از زیر تمام سقف های نا ممکن
فرار رد پای آسفالت را
دبال می کنم
گویا کسی که نیست
حرف می زنم، زمزمه می کنم
کسی که نیست
راه می دوم
و کسی که نیست وُ کسی که نیست...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داره حالم بهم میخوره ازاین احساسم
ازاین تنهایی که مجبور بشی همش بیایی سایت که هرکسی فکر کنه شاید دختر بدی هستی وباکسی دوستی :cry:
این شعرش چی میشه؟:cry:
از هيچكس انتظاری‌ ندارم
فقط
اگر شد!
در اين هجوم سرد تنهايی‌
در اين طوفان تاريكی‌
در اين شب
كه دارد ذره ذره در من رخنه ميكند
برای‌ اين سرگردان
كوچه های‌ شهر
برای‌ اين دل
آرامش آرزو كنيد...!
ديگر از هيچكس انتظاری‌ ندارم...از هیچکس انتظاری نداشته باش جز خدا و به هیچکس جز خودش اهمیت نده ابجی
:gol:
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
داره حالم بهم میخوره ازاین احساسم
ازاین تنهایی که مجبور بشی همش بیایی سایت که هرکسی فکر کنه شاید دختر بدی هستی وباکسی دوستی :cry:
این شعرش چی میشه؟:cry:

من اگر عاشقانه می نویسم


نه عاشقم و نه معشوق کسی!

فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بماند...

در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها

فقط تمرین آدم بودن می کنم !

همین..
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــــــــــاهی...
فــقـــــــط از کــل دنـــــــــیـــــــادلـــت یکــــــی را میـــخــــــواهــــــد..
.
و میـــــــــدانــــــــی
تا ابـــــــــد هم که خـــــدا خــــــــدا کنــی
ب
ه دستش نمی آوری

میــــــــدانــــی که باید بگذاری و بگــــذری...!
و چه سخت است
این
دانــــــــــســــــــتـــــــن...!
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــــــــــــــــدایــــــــا
این سرنوشتی که برایــــــــــم تجــــــویـــــــــز کردی
عـــــــــوارضش زیــــــــــــــاد استــــ ـ ـ
سینــــــــــــه ام میســــــــوزد
چــــــشـــمانـــــــــــــم خیس میشود
گــــــــــــلــــــــویــــــــــم میگیـــــــــرد
نفــــــــــــســـــــــم تنگ میشــــــــود
راســـــــــــــتی
خــــــــــــــــــــــــــــدامدتـــــــــهاست سرم درد میکنـــــــــــد
دکتــــــــــــرها میگویند:
توده ای از حـــرفهـــای
نگفته در سر داری...
 

mahsa.1392

عضو جدید
به سـلام ها دل نمـی بـندم
از خداحـافـظی ها غمگیـن نمی شوم
دیگـر عـــادت کـرده ام
به تکــرار یکنـواخـت دوری و دوستـی!
 

mahsa.1392

عضو جدید
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ

ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوای تو چقدر سرده
ببین دستام یخ کرده
تو بی تفاوتی این برام نهایت درده
رومن چشماتو میبندی
من از این غصه میمیرم
تا این حد رفتی ازدستم
که دارم از دلت میرم
تو یخبندون احساست ،تمام قلب من یخ زد
توگفتی بی احساسی ،اما نگفتی تا این حد
تو یخبندون احساست ،هنوزم دل به تو دادم
با اینکه اینو میدونم که از چشم تو افتادم

تویخبندون احساست تموم قلبم یخ زد
تا گفتی بی احساسی ولی نگفتی تااین حد
تویخبندون احساست تموم قلبم یخ زد


بی تفاوت رامین بی باک
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــَنده ام میگــیرد،

وقـتی پـس از مــُدت هآ بی خــبری...

بی آنکه یک بــآر

سـراغی از [SUP]مـَن[/SUP] بگیـــری،

میگـویی:دلـَم بـرات تنگ شـُده

یـآ مـَرا به بــآزی گــرفته ایــ

یـآ معـنی دلتــَنگی را نمیفـَهمی...


[SUP]دلتــَنگی ات[/SUP]ارزانــی خودَتــــ
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجـا زمین است، رَسم آدمهایش عـجـیبـ است

اینجـا گـُم کـہ بشـَوی، بـہ جـای اینکہ دُنبالَــت بگـَردند

فَراموشَت مـے ڪننـد، عاشِق کہ بشـَوی

بـہ جـای اینکـہ دَرڪَت کـنند ، مُتهمَت مـے ڪنند

فَرهنگـ لُغت اینجـا چیزی از عِشق وَ اِحساس وَ غـرور سَرش نمـے شَود

زیاد کہ خوب باشی ، زیادی می شَوی، زیاد کہ دَم دَست باشے ، تڪراری مے شَوی

زیاد کہ بخَندی ، بَـرچَسب دیـ ـوانگـے مـے خوری

وَ زیاد کہ اَشکـ بریزے ... عاشقـــــ ــ ــــے !

ایـن جا باید فــَقـط

بَراے دیگران نَفس بکـشے...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک روز من سکوت خواهم کرد !
تو آن روز ،
برای اولین بار ،
مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا