گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی را می خواهم
سخت است
اما...
ترس از دست دادن ندارم
تنهایی چیز باارزشی ست
که غصه ندارد
راز های هزار ساله
در انبار افکار دارد
پس
تا تنهایی با من است
چه حاجت به دیگران
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی در اوج تنهایی
باید تلقین کرد...
باید در و دیوار ها را دور زد
یا خود را به کوچه علی چپ زد
یا حتی یهویی تلفن را برداشت و گفت الووو...
بعد لبخندی زد و گفت ای بابا قطع شد!
گاهی باید الکی گفت
جانم کسی مرا صدا کرد؟؟؟
گاهی باید خندید، باید دوید، باید فرار کرد...
راستی کسی مرا صدا زد؟
جانم؟؟؟؟؟؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را مثل قانون . . .
کسی رعایت نمی کند ؛
چرا غمگینی دلم ؟
تو را برای شکستن سرشته اند . . . !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلم گرفته

وقتی دلت گرفته باشه

تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند

باز هم دل تو بارانیست

خیس تراز دریا خراب تر از امواج .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد.
 
خسته از تمام جهان
به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تـنـهــــــــــایی…
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
باید
توبه کرد
تواز من
من از تو
باید حلال کرد
تو مرا
من تو را
کاش
این کاش ها
عبرت سرشان می شد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ،
دیگر کسی به سراغ من نمی آید ،
تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ،
دیگر در قلبم جای کسی نیست

هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ،
هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ،
کسی نیست تا شادم کند ،
کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند

یک عالمه درد دل دارم ، دردهای من ، در دل تو است.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میشــــــــــــــه تنهایی بازی کرد
میشه تنـــــــــهایی خندید
میشه تنهایی سفـــــــــر کرد
ولی خدایی خیلـــــــــی سخته تنهایــــــــــی
تنهایــــــــی را تحمــــــل کرد
خَستــــه ام….!
امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عذاب......
این تلخ ترین..بدترین...گند ترین عذاب دنیاست
بعضی ها دوست داشتی هستن اما.....
به اجبار و به خواست خودشون نباید دوستشون داشت...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویند :

شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم ، که با ویولونش ...!!

گوشه ی خیابان شاد میزد...!!

اما با چشمهای خیس...!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاش محبت اثری داشته باشد
معشوق ز عاشق خبری داشته باشد

کو خنجر تیزی که کنم پاره جگر

قربان رفیقی که وفا داشته باشد

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوای امشبم با فکرت خرابه
بدون تو خورشید محاله بی تابه
تو فانوس شبهای بیداریم باش
نجاتم بده
واسه گریه کردن به پای تو دیره
یه جوری شکستم که گریه ات بگیره
همین امشب از حال من با خبر باش
نجاتم بده
صداش از جنس بارونای هر روزه
دلش وقتی که دلتنگم نمی سوزه
چرا بی طاقتی هامو نمی بینی
کسی که رو چشام چشماشو می دوزه
بیا دنیامو عاشق کن به رویایی که شیرینه
می دونی روزگار من تو باشی بهتر از این
خلاصم کن از این حبسی که رنگ آب و آتیشه
داره مثل تو تنهایی یه جوری عادتم میشه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا