گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دلتنگی هموون مکثیِه که رو اسمش میکنی وقتی شماره های گوشیت رو میای پایین ... !

وای خدا...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اسمشو از موبايلت پاك مي کنی...
مسيجاش ديليت مي شه...
به دوستات ميگي حق ندارين جلوم اسمشو بيارين.
به خودت تلقين مي كني که فراموشش کردی...
اما...
با جاي خاليش تو قلبت چيكار مي كني.
با اين همه تشابه اسمي چيكار مي كني..
با اهنگايي كه باهاش گوش ميكردي چيكار مي كني..
وقتي غذايي كه دوس داره رو مي خوري و يادت ميادش چيكار مي كني...
وقتي ازت سراغشو مي گيرن چيكار مي كني...
وقتي تيكه كلامشو مي شنوي چيكار مي كني...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سلامتیِ اونی که
نه میتونیم ببینیمش
و نه صداش رو بشنویم
ولی بدجوری دلتنگشیم.....!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دل دیگه تنها باش و بسوز
دیگه چشم و به در ندوز
آخه اون دیگه پیشت نمیاد
رفتش دیگه فکر چشاش نباش
دنبال خنده هاش نباش
اون دلش دیگه تورو نمیخواد
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند وقتیست همه دلگیرند از من...

دلیل میخواهند
مدرک میخواهند برای غمگین بودنم
برای ناامید بودنم
برای تلخ شدنم
نگران نباشید من نه غمگینم
نه ناامید...نه تلخ...
فقط...
مدتیست به دنبالشان میگردم

مدتیست گم شده اند

صبرم، تحملم، امید هایم، انگیزه ام...

نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سر گذشتم جا گذاشتمشان !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...
دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...
كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ..
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...
بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده
گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...
دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد،
ستاره من باید دور، تاریک و بی‌معنی باشد
شاید من اصلاً ستاره نداشته‌ام!

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تودنیا من هیچ کسی جز تو نیست
منم این خونه واین اتاق
همه صورتم خیس گریه است بزار
همینجوری تاریک بمونه اتاق
از این خونه لعنتی خسته ام
من افسرده ام از وقتی که عاشق شدم
جا زندگی ت.آغوش تو
دارم زندگی میکنم باخودم
دارم زندگی میکنم با خودم
من حتی واسه در دودل کردنم کسی رو ندارم که درکم کنه
من عاشق شده عاشق اون کسی ،که هر لحظه میتونه ترکم کنه

من حتی واسه در دودل کردم کسی رو ندارم که درکم کنه
من عاشق شدم عاشق اون کسی که هرلحظه میتونه ترکم کنه

من عاشق شدم عاشق اون کسی که اصلا نمدونم چی میکشم
اصلا نمیدونه چی میکشم
کسی که به من بی توجه شده
که حتی نمیفهمه دلتنگشم ،از این خونه ساکت واین اتاق
از اینکه خیلی وابسته ام
از این حس تنهایی لعنتی
از این که نفس میکشم خسته ام
من حتی واسه درد ودل کردنم کسی رو ندارم که درکم نکنه



میثم ابراهیمی
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها آنقــــــــــــــدر حالم خراب است...
که اگـــر خدا هم بگویـــد
"باهات قهرم"
میگویم:
"هر طور راحتـــــــــی"
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر بغضهایم را فرو دادم و خندیدم که...



خدا هم باورش شد چیزی نیست...!!

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردیست بلند کشیده ازعمق
فرو رفته تا اوج....
نگاه تو کوتاه !
و بال من خسته پای من شکسته...
راستی به کدامین مرهم به تو دل بسته ام
من که سالهاست در کفن بی احساسی توپیچیده ام
بند های عمر رفته ام را...

 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی…
ولی تمامش کن!
دیگر بریده ام…
 
دلــ ـــــم کــه میگیرد…
به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم
از همــ ــان وعده های خوبــی که:
سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان
تقویــ ــم را خط خطی میکنم…
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــــــــــدا …
اینقدر تو خودم ریختم ،
که از سرمم گـذشــت…
دارم غـــــــرق میشم …
دسـتت کــــــجاست!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
رد شد از روی دلم دراشک هایم لشگرتتا تو لیلایی شوی با عشق مجنون پرورت
مشکل شرعی ندارد نبش قبرش کن بخوان
خاطراتی را که دفنش کرده ای در پیکرت
من همانم ، مرد بی نام نشان قصه ات
مرد آن گلبرگ های خشک لای دفترت
خشکم اما گرم گرمم مثل روز اولم
خشکم اما زنده ام در انتهای باورت
این غروری که تو داری از تو دورم میکند
این غرور با شکوه خسرو و اسکندرت
قهر کردی کوه امید دلم آوار شد
اشک بود آبی که می پاچیدمش پشت سرت
التماس چشم من را چشم زیبایت ندید
تا مرا ویران کند بد خلقی ویران گرت
فصل پاییزم ولی گرمای تیری با من است
برگ ریزانم ولی از ضرب دست خنجرت
حالم از روزی که رفتی مثل حال بهمن است
هی فرو میریزم از داخل بیایم محضرت
کشتی آرامشی ، باد از تو دورم کرده است
منتظر بودم بیفتد در کنارم لنگرت
قصه ای بودم که شاید آخرش شیرین نبود
گرچه تقصیر تو بود و حرف های آخرت
نبش قبرم کن دلم را مومیایی کرده ام
زنده ام کن با حضور زندگانی آورت
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقـدر دلم تمام شدن می خواهـد ...
از آن تـــــمام شدن هایــــی که بشــود نقــــطه سرِ خط ...
و آنگــاه دیکـته تمـام شـود !
و من دیگــر آغــــــــــــــــــــــاز نشــــوم ..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمات شدم از رفتنت
هیچ میز شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سالهاست که دلم بی کس و بی هم زبان مانده است.
سالهاست که بر ساحل خیالم کسی پرنگشوده
سالهاست که کسی آنجا آرام نگرفته
سالهاست که تپش قلبی را در آنجا نشنیده ام
سالهاست که ساحل خیالم گورستان مردگان شده است
دفن شدگانی که خود نیز از مرگ خود بی خبرند.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا