تاكه چشمم را گشودم از كنارم رفته بودي
تاكه چشمم را گشودم از كنارم رفته بودي
اي دريغادل سپردن به عشق تو بيهوده بود
وعدهها و خندههاي تو به نيرنگ آلوده بود
اي ز خاطر برده عشق آتشينم
رفتي اما من فراموشت نكردم
چلچراغ روشن بيگانه بودي
سوختم و بيهوده خاموشت نكردم
رفتي اما قلب من راضي نشد
بر تو و بر عشق خود نفرين كنم
بي تو شايد بعد از اين افسانهها
ترك عشق و اين غم ديرين كنم
اي دريغادل سپردن به عشق تو بيهوده بود
وعده هاو خندههاي تو به نيرنگ آلوده بود
اي زخاطر برده عشق آتشينم
رفتي اما من فراموشت نكردم
چلچراغ روشن بيگانه بودي
سوختم و بيهوده خاموشت نكردم
رفتي اما قلب من راضي نشد
بر تو و بر عشق خود نفرين كنم
بي تو شايد بعد از اين افسانهها