کم سرمایه ای نیست ،
.
داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند . . .
.
ولی بهتر از آن
داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند
بتوانی بگویی
.
.
.
“خوب نیستم”
دلم یک کوچه می خواهد...
بی بن بست...
وبارانی نم نم...
ویک خدا...
که کمی باهم راه برویم...
همین!!!
دلم کفش نمیخواهد...
پاپوشی از چمن میخواهد...
دلم باران میخواهد...
دلم هیاهو نمی خواهد...
می خواهد اندکی با سکوت و نسیم و باران قدم بزند...
همین!
به خدا فقط همین
آخه خیلی زیاده خدااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غروب میان تاریک و روشن هوا داشت میرفت بی صدا دست پدرش را گرفته بود سرش را پایین انداخته بود کمی درد میکشید بخاطر ظاهر خودش و پدرش اخر بچه ها به او طوری نگاه میکردند انگار بچه ای متفاوت باشد اری او متفاوت بود باید پول دوای پدرش را با ان دستان کوچکش در میاورد و چقدر سخت بود وقتی دیگران به جای کمک کردنش مشکلاتش را بیشتر میکردند تنها بی حرف به غروب هر روز خیره میشد و در هر غروب محو میشدند
[FONT="]دوست مجازی من[/FONT][FONT="] ...
چند وقت است برایت مینویسم
و تو میخوانی
وگاهی تو مینویسی و من میخوانم
دوست مــــــــــجازی من
این روزها درد دلهایمان را
به زبان نمی آوریم
تایپ میکنیم
مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود
روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم
نامت زیباست اما افسوس مجازی هستی
پشت هر یک از این نوشته ها یک نفرنشسته است
میخواند،فکر میکند،گاهی هم گریه میکند،یا میخندد
برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری
مینشینی برای دل خودت
گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمز دار
ولی میدانم
قدر تمام لبخندهایت تنها هستی
اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی
دوست مــــــــــجازی من
گاهی آنقدر بیخود میشویم بین یک دنیا دروغ و اعتقاد
فراموش میکنیم خودمان را
دور میزنیم منطق و باورهایمان را
میخندیم/گاهی هم دروغ میگوییم
نمیدانم....
شاید این معجزه ی مجازی بودنت باشد
دوست مجازی من
بودنت را قدر میدانم [/FONT]