ایستاده ام در انتهای راه ،
و ورق می زنم تقویم زندگی ام را ..
سپید،سپید،سپید ..
بی هیچ اتفاق عاشقانه ای !
غرورم نگذاشت ..
هر سال كه می گذرد
تنها تنهایی ام تكرار می شود
در آیینه تمام قد زندگی
بهار هم كه بیاید
گلی نخواهد روئید
در گلدان شكسته احساسم
بعد از تو
هیچ آغوشی علاج دردهایم نبود ..
امســـــ ــــال هــم همچـــو سالهـــای ِ پیـش به دیدنــت می آیــَم با یک بغــل بُغـــ ــض و حــرف هایی که نمی تـوان گفــت و بَــر زبــان آوَرد امــا تــ ــــو بخــــــــــوان آن را از زورَق ِ چَشمــــ ـــانم بخـــوان و دعــــ ـــــ ـــــایـم کـن که دعــــای ِ تــو تسکیــن ِ تمـام ِ دَردهـــایم اسـت تسکیــن ِ زخــــــــــــــــم هایی که بعــد از رفتـَنـــَــت دل و جــانم را ویـــــــــران کـرد
بگذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم !
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ...
تو ادامه ی وجود منی "
دل من با تو آرام گرفت
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ...
تسکینم دادی
من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
فقط خوب کردی ادامه ی وجود من شدی
خوب کردی !
حالا که می آیی
دیگر شعر نخواهم گفت
نخواهم نوشت
میخواهم به همان تک درخت توت خانه ی کودکی هایم بگویم
بی فصل
میوه بدهد ... سبز شود
آن چند پرنده نیز
آواز خواهند خواند برایمان
همه دوستت خواهند شد ..
و من عاشق تر
شاید تو همان گمگشته ی ازلی من باشی.
همان نیمه ی گمشده ی روح نا آرامم.
همانی که در طلبش روزگاری هرچقدر گشتم،
نیافتم و ناگزیر ایمان آوردم به افسانه بودنش.
همانی که هرگز نبود
ولی بودنش ناگریز بود و می ارزید به تمام بودنها و داشتنها...
به حرمت تمام عاشقانه ها
بمان و عاشقی کن
شاید حال دلم خوب شود
کسی چه می داند !!!
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان!درست می شود!
درست می شود!اگر هم نشد به جهنم...تمام می شود...بالاخره تمام می شود...!!!
دفتر کوچک من!
می بینی تنها شدم؟
می بینی دردی ندارم توی قلبت بریزم؟
می بینی اشکی ندارم روی برگت بریزم؟
می بینی اون دیگه نیست
اون دیگه رفت؟
آبی که پشت سرش ریخته بودم
بی اثر بود برنگشت؟
دفتر سنگ صبورم
می بینی که عاقبت آواره شدم؟
مثل یک بادبادکی سنگین و نخ پاره شدم؟
می بینی
این نی تو خالی دیگه من نیستم
حتی یک سایه کمرنگ گذشته هم نیستم
دفتر کوچک من!!!!!!!!
دیگه پاییزم نیستم......