معماری با مصالحی از جنس دل

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
عهد کردم
که برنگردم .. و برگشتم
که از دلتنگی نَمیرم
و مُردم
عهد‌هایی کردم بزرگ‌تر از خودم
چه کردم با خودم؟
دروغ می‌گفتم از فرط راستگویی
و خدا را شکر که دروغ می‌گفتم ...

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
ونیستی ...

ومن دور سرت اسپند می چرخانم ...
به لباس اویزان در کمد خیالم چشم نظر می دوزم ...
و قربان صدقه ی قدوبالایت میروم ...
آآآآخ که چقدر داشتنت خوب است ...
حتی وقتی این همه نیستی ....
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم رفتی ! گله ای نیست بی وفا ...

از همان نگاه اولت شوق رفتن را خوانده بودم ..

میدانم ! تو برای رفتن آمده بودی ...

این بار اما ،
در سوگ رفتنت
لبانم سیاه شدند و موهایم همه سپید ...

بی وفا!

یک بار .. فقط یک بار دیگر هم بیا ،

این من غمگین خاکستری را ببین ..
و باز ... " برو " ...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی‌ دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی‌ نمی کند
آدم یک روز به جایی‌ می‌‌رسد
که دلش می‌‌خواهد همش بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتن‌ها ...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟!

آری، اگر بسیار، اگر کم فرق دارند

شادم تصور می کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می گردم طواف خانه ات را

دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته عشقت نظر کن

پروانه های مرده با هم فرق دارند!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دفن خواهم شد


زیر اوار کلمات


من دفن خواهم شد


با پیشرفت این شعر

روح من از حرارت این کلمات

از دوزخ علامتهای مکرر سوال

از نشانه های بهت و خیرگی

که مدام ته هر عبارت تکرار می شوند


و از سنگینی واژه ی درماندگی


خرد خواهد شد

د ر م ا ن د ه

خواهد شد
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بغض نیمه‌کاره​

[/FONT]
[FONT=&quot]تکرار دروغ‌هایت
[FONT=&quot]گلویم را می‌فشارد[/FONT]
[FONT=&quot]از ساده‌لوحی بی‌شرم خاطراتم بیزارم[/FONT]
[FONT=&quot]آنگاه که از خودم می‌پرسم:[/FONT]
[FONT=&quot]«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»[/FONT]
[/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــــواب هـایِ تـــو ،
هــر شــب از ســـر کـابــوس تــنــهـایـی مــیــپـرنــد
مـی نـشـیـنـنـد رویِ پـلـکــــ هـایـم تـعـبـیـر مـیشـونـد . . . !
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کــلـمـات مــن تــو را درک مـی کـنــنـد ،تــو را مـیبـویـنـد . . .

تـو را لـمـس مـیـکـنـنـد . . .

هــر شــب در نـبـود تــو بـا مــن بـه خــواب مـی رونــد . . .

گـاهی تـلـخ آنـچـنــان کـه خــواب هــای مــن کـابـوس مـی شــونـد . . .

گاهی زهــر و مـن هــلاک می شــوم . . . !

گاهـی بـسـان نــوش دارو زخــم هـای کـهـنــه ام را الـتـیـام مـی بـخـشـنـد ،


حـتی کالــبـد مــرده مــرا بـه شــورانـگـیــز تــریــن سـمــاع بــر مـی انـگـیـزنــد . . .


کـلمـات مــن از جـنـس تــو هـستـنــد ، شــیـریــن و تـلـخ . . . !

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام

حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،
از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند وقتيست سنگ صبور نيمه شبهايم شده اي!

صداي دلم در حال خاموشيست!
نميدانم چرا؟؟باز هم سكوتت همدم تنهايي هايم شده
درد دلهايم را برايت مينويسم .....وتو سكوت ميكني!!

وخدايم را ميخوانم......
اين شب وروزها فقط زمزمه ميكنم شكر خدايي كه هر وقت بخوام ميتونم صداش بزنم ....
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود....
زمین خوب شود....
هوا خوب شود.....
باران خوب شود....
عشق خوب شود.....
و تو خوب من شوی..
و من خوب شوم!!!:cry:
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقت است مرده ام...
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . . توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . .
امـــــــــــــــــــــــ ــــا. . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عـــــــمرم تمام شده. . .
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز


ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …

ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ

ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ

ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ

ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ

ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ….

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یادمان باشد فردا حتما[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ناز گل را بکشیم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حق به شب بو بدهیم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و نخندیم دگر به تَرَک‌های دل هر گلدان[/FONT]
[FONT=&quot]و به انگشت نخی خواهیم بست[/FONT]
[FONT=&quot]تا فراموش نگردد فردا[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot] زندگی شیرین است[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی باید کرد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دنیای عجیبی است[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ساختمان ها هر چه روبه آسمان رفتند[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]انسان ها زیر زمین[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]نی تر شدند![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باتو... بی تو...

با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم.

تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند.

آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند.

بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش.

بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو.

می‏ستایمت که رونق کوچه‏ های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را
 
بالا