معماری با مصالحی از جنس دل

حنا جون

عضو جدید
از آرزوی خیال تو روز دراز در بند شبم با دل پر درد و نیاز
وز بی‌خوابی همه شب ای شمع طراز می‌گویم کی بود که روز آید باز

* * *
ای دست تو در جفا چو زلف تو دراز وی بی‌سببی گرفته پای از من باز
دی دست زاستین برون کرده به عهد وامروز کشیده پای در دامن ناز

* * *
آن شد که من از عشق تو شبهای دراز با مه گله کردمی و با پروین راز
جستم ز تو چون کبوتر از چنگل باز رفتم نه چنان که دیگرم بینی باز

* * *
زان شب که به روز برده‌ام با تو به ناز روز و شبم از غمت سیاهست و دراز
بس روز چنین بی‌تو به سر خواهم برد تا با تو شبی چنان به روز آرم باز

* * *
دل شادی روز وصلت ای شمع طراز با صد شب هجر بیش گفتست به راز
تا خود پس از این زان همه شبهای دراز با روز وصال بی‌غمی گوید باز



ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دلِ بیمارْ شد از دست؛ رفیقان مددی!تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفتبازش آرید؛ خدا را! که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟تا در آن آب و هوا نَشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل! ور نهکار صعب است، مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکندطلب از سایهٔ میمون هُمایی بکنیم
دلم از پرده بشد، حافظ خوشگوی کجاست؟تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دلِ بیمارْ شد از دست؛ رفیقان مددی!تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفتبازش آرید؛ خدا را! که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟تا در آن آب و هوا نَشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل! ور نهکار صعب است، مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکندطلب از سایهٔ میمون هُمایی بکنیم
دلم از پرده بشد، حافظ خوشگوی کجاست؟تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم

همیشه از خدا بخواه که تو را تمنای دلی کند که مثل دل خودت پر از محبت باشه....!
 

حنا جون

عضو جدید
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]گاه دیوانه می شوم، سرکش می شوم [/h] از من دلگیر نشو!
آخر من که جز تو کسی را ندارم!
مرا به خودم بیاور
قبل از آنکه دیر بشود.
وقتی قول و قرارهایم را،
عهدی را که آن شب با تو بستم،
فراموش کردم
مرا به خودم بیاور.
هر طور که صلاح می دانی.


دستم را بگیر.
من از کودکی از تاریکی می ترسیدم
و می ترسم.
مرا در این ظلمات به حال خود رها مکن.

آغوش وا کن،
مرا در بر بگیر،
گرمم کن،
در گوشم نجوا کن،
آرامم کن.
من تنها ترا دارم و بس!

آری!
این همان دلی ست
که دیروز در سینه ام گنجاندی،
حال می بینی که چه سیاه و آلوده ست!
نمی توانم این گونه امانتت را برگردانم.
به من فرصت بده،
فرصت پاک شدن.


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی * چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر بدوش بت شکن * خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی
برای ما که دلشکسته و خسته ایم نه * ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام * دوباره صبح، ظهر، غروب شد، نیامدی
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز

قلب لعنتـــــــــــي لطفا:

"خفه شو"

ودر همه کارها دخالت نکن....

همین که خون پمپاژ کنی کافیست....

یه کلام ختم کلام :

هرکی پاکتره .... تنهاتره
 

حنا جون

عضو جدید
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خودکو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشددر نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگویمن نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظچون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]ترکتــــ میکنـــــم و ...
[/h] ترکتــــ میکنـــــم و تنهایتـــ میگـــ ــذارم...

تا بیـــ ــش از این انرژی اتـــــ را صرف نکنــــــ ـی برایــــ...

صـــ ــادقانه دروغ گفتــ ــن..

خالـ ـــصانه خیانتـــــ کردن

و عاشـــ ــقانه بی وفایـــــی کردنـــ...

و چه حس پوچـــــی بود که میپنداشـــــتم
لایــــــق اعتمــــادی....

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]دلمــان خـوش اســت که می نویســیم
[/h] دلمــان خـوش اســت که می نویســیم
و دیگــران می خـواننــد
و عــده ای می گـوینــد
آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند
و بعضــی مـی خنــدنـد
دلمــان خـوش اســت
به لــذت هــای کــوتـاه
به دروغ هــایی که از راســت
بـودن قشنــگ تـرند
به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند
یـا کســی عاشقمــان شــود
با شــاخه گلی دل می بنــدیـم
و با جملــه ای دل می کــنیم
دلمــان خـوش می شــود
به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی
و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود
چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم
و چــه ســــاده می شـکــنیم
همــــه چیـــز را...
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]دلــتــنگـــم . . . !
[/h] گاهـے حجم ِ دلتنگے هایَـ م آنقــدر زیــآد میشـود

ڪــﮧ دنیــا با تمامـ ِ وسعتش برایَــ م تنــگ میشود !

دلــتــنگـــم . . . !

دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش

بـﮧ مَــ ن ڪـﮧ رسید از حرڪـت ایستاد !

... دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ دلتنگـےهایم را ندید

دلتنگ ِ خودمـ
خودے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرده ام . . . !!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کوتاه میشود شب یلدا کنار تو
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گل میکند تمام غزلها کنار تو[/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اینجا نشسته ام که ببینند چشمها[/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تنها تو را کنار من و من را کنار تو[/FONT]
[/FONT]
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی ؟
خدای « چاره ساز » را چرا صدا نمی کنی ؟
به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند
برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی ؟
ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده ای
پرند خواب را زخود چرا جدا نمی کنی
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی ؟
سحر ز باغ ناله ها گل مراد می دهد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی ؟
دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی ؟
ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمه شب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی ؟
به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده ای
که روی عجز و بندگی به کبریا نمی کنی ؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب که یاد چشم تو کولاک می کند

شب با هزار پنجره پژواک می کند



دل می زند به عشق تو نبض دقیقه ها

ساعت به یاد چشم تو تیک تاک می کند



در هم شکسته خط نگاهت تن مرا

دل با نگاه تو یقه را چاک می کند…

….

اما نگاه ساکت تو دست روی دست

از هر چه هست یاد مرا پاک می کند



یعنی دو چشم مشکی رخت عزا به تن

من را میان خاطره ها خاک می کند ...امشب که یاد چشم تو کولاک می کند

شب با هزار پنجره پژواک می کند



دل می زند به عشق تو نبض دقیقه ها

ساعت به یاد چشم تو تیک تاک می کند



در هم شکسته خط نگاهت تن مرا

دل با نگاه تو یقه را چاک می کند…

….

اما نگاه ساکت تو دست روی دست

از هر چه هست یاد مرا پاک می کند



یعنی دو چشم مشکی رخت عزا به تن

من را میان خاطره ها خاک می کند ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغض من . . .

توچه میدانی. . .


ازشب هایی که دنیادورسرم میچرخید. . .


توچه میدانی. . .


ازروزهایی که بغض های دنیابرای من میترکیدند. . .


ومن بی توجه,باهمه وجود میخندیدم. . .؟ !


تو چه میدانی . . .
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم از تو برای تو و دور از تو
بدون هراس از خوانده شدن
بگذار همه بدانندمی نویسم برای توبرای تویی که بودنت رانه چشمانم میبیندو نه گوش هایم می شنودو نه دستانم لمس می کندتنها با شعفی صادقانهبا دلم احساست می کنم... !!!!
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانیشدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین

ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی

تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل

درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

همواره قلب بیمارم به یاد توشود روشن

چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی غمگین شبی بارانی و سرد

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]يه بي وفا بود كه من مثل ديوونه ها[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دل بسته بودم بهش ،دلم شد ويرونه ،آه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]كاش كه از اول تورو ميديد اين چشام [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]كاش كه از اول خدا تورو ميذاشت سر رام[/FONT]
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب . ... یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم٬عمرمان میگذرد ما همه همسفر رهگذریم! آنچه باقی ایست فقط خوبی هاست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیستی عزیز...!

هیچ می دانی نازنین!
حضورت ارام است و صدایت ارام است و نگاهت ارام.
من معتادم ,
به حضورت , صدايت, نگاهت!
این را دوری ات یادم داد!
نیستی عزیز!
و هیچ کس و هیچ چیز و هیچ کجا ,
قرارم نمی دهد.
نه حضوری و نه خاطره ای حتی...
هیچ چیز بی تو...
امشب ایمان اوردم به ایمانم به تو!
چقدر حرف دارم برایت...
چقدر ناگفته دارم برایت.
می دانی چه کرده ای با این دل؟
با این دل همیشه پریش بیقرار؟
من معتادم,
به نگاه ارام تو از پس چشمهای نجیبت,
به حضور شکیبایت کنار دنیای بی صبریهایم,
و صدای ارامت, ارامت ,ارامت....
من معتادم به تو !
این را امروز ایمان اوردم,
که دیگر هیچ چیز و هیچ کس و هیچ خاطره ای,
بی تو ,
قرارم نمی دهد.
هیچ چیز نازنین! هیچ چیز!
امشب خطوط ارتباط سر ناسازگاری داشت.
صدای ضبط شده غریبه ای که خبر از اشغال بودن خطوط ارتباط می داد,
حائل بود ,
بین من و تو,
صدای تو...
و چقدر محتاج بودم به شنیدنش!
و چقدر حرف داشتم با تو.
چقدر اعتراف!
و خطوط اشغال بودند...
یکساعت گذشت.
ديگر دستانم می لرزیدند بر شماره گیر تلفن.
و نمیگویم از نم اشک...
که ,
بوق ممتد و مکث...
خط ازاد,
و ارتباط.
تو,
صدای تو.
آرام شدم!
آب روی اتش می دانی؟


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز را دیده ایم
تجربه های سنگین ما
ما را پاداش می دهد
که آرام گریه کنیم
مردم گریز
نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یک روز بارانی
در یک مغازه که به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم کردیم
:gol:




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من درمانده
چه میخواهی ؟
در برابر دلواپسیت
هرچه دارم
بردار رو ببر

 

soooorati

عضو جدید
همه می گویند عدد ۱۳ نحس است‌‌‌

اما من می گویم :


عامل نحسی ۱ و ۳ هستند نه ۱۳
عشق های امروزی یا ۱ طرفه هستند یا ۳ طرفه !!
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیخودی پرسه زدیم,صبحمان شب بشود/ بیخودی حرص زدیم,سهممان کم نشود/ ما خدا را با خود سر دعوا بردیم,وقسمها خوردیم/ مابهم بد کردیم, مابهم بد گفتیم,ماحقیقتهارا زیر پا له کردیم/ وچقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم! روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم,ازشما میپرسم ماکه را گول زدیم؟؟؟؟:w04:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی دروغ

سلام ای یار بازیگر، کجایی؟
خوشی با او ، شنیدم ، خوش به حالت
رها ، تنها ، نخواهد کرد اما
مرا یک دم به حال خود ، خیالت
شنیدم گفته ای با او هم از عشق
شنیدم دَم زدی از بی قراری
برایش از محبت قصه گفتی
به او گفتی که او را دوست داری
نفس در سینه زندان میکنم
چون هوا مسموم از بوی دروغ است
نمی آیم سراغت چند وقتیست
سرت بی حد و اندازه شلوغ است
نمی دانم چرا افتاد یادم
به ناگه خاطرات خوب باهم
نمی شد باورم هرگز
که یک روز به پایان می رسد رؤیای ما هم
شنیدی پشت ما مردم چه گفتند؟!
شنیدی مات این تقدیر ماندند؟!
از اینکه بَندِ ما بُرید ، آنها
تمام عشق را بیهوده خواندند
اگرچه صاف و صادق بودم ، اما
چرا گفتند مردم ساده لوحم ؟!
اگرچه بی تو تنها ماندم اما
مرا تنها نخواهد کرد این غم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב

رهـایمـ کــرב...

"او" رفـتـــ...

و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے

بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ

گـذاشـتـــہ امــ
 
بالا