دوباره فال حافظ و دوباره توی فالمی............همیشه در خیالمی ..........اگر چه بیخیالمی..............
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو.............زینت وتاج و نگین از گوهر والای تومیان من و تو
لحظه ها پرزخالی
سکوت و تنهایی است
تو می گریزی زمن و
من زغربت و فراغ از تو
چه شد که عشق با همه ابهتش
به پوچی فاصله ها تن داد و گریخت
میان من و تو
کویر در کویر تنید
و بیابان در بیابان زایید
چه دیده بود دلت
در سراب
که این چنین
هزار آینه در هم شکست و دوید
[SIZE=+0]می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را[/SIZE][SIZE=+0]می جویمت چنانکه لب تشنه آب را[/SIZE][SIZE=+0]محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح[/SIZE][SIZE=+0]یا شبنم سپیده دمان آفتاب را[/SIZE][SIZE=+0]بی تابم آنچنانکه درختان برای باد[/SIZE][SIZE=+0]با کودکان خفته به گهواره تاب را[/SIZE][SIZE=+0]بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل[/SIZE][SIZE=+0]یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را[/SIZE][SIZE=+0]حتی اگر نباشی، می آفرینمت[/SIZE][SIZE=+0]چونانکه التهاب بیابان سراب را[/SIZE][SIZE=+0]ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی[/SIZE][SIZE=+0]با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را[/SIZE]
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن........دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب.........مارا ز جام باده گلگون خراب کن
منحـــــنی قامــــــــتم، قامــــت ابروی توست
خط مـــجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست
حد رسیدن به او، مـــــــبهم و بی انتــهاست
بازه تعـــــریف دل، در حـــــرم کــــــوی دوست
چون به عــــــــــدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معـــــنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشیـــد شد مـــــشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجــــــــــودم بود یک ســـــری واگـــــــرا
ناحیـــــــــــــه همــــــــگراش دایره روی توست .