مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
ros21
عضو جدید
یا رب مکن از لطف پریشان مارا
هر چند که هست جرم و عصیان مارا
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مارا
آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد
عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تو کجا نالی از این خار که در پای من است
یا چه غم داری از این دَرد که بر جان تو نیست
تو را که رحمت و دادست و دین، بشارت باد
که جور و ظلم و تعدی ز خلق برداری
شکسته تقدیر و ، شکسته تدبیر و ، شکسته تصویرم ...!
بغل بغل بغضم ، نفس نفس مرگم ، ولی نمیمیرم...!
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
دست فرومایگان برند به یغما
اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من اين نكته مي دانم چو شمع
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز
... ز ڪدام ره رسیدی؟ ز ڪدام دَر گذشتی؟
... ڪه ندیده، دیده ناگہ بہ درون دل فتادے؟
شعرتون تکراریه#70320
یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش
یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش
فروغی بسطامی
می یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
آمـــاده ی صـــد گریــه ام از اشتیــاق کیست این
وحشی بافقی
آمـــاده ی صـــد گریــه ام از اشتیــاق کیست این
وحشی بافقی
ما چـــو ناییم و نــوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
مولانا
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
مولانا
یورال
عضو جدید
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم
بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم
مریض عشق تو هرگز شفا نمی‌خواهد
چرا که درد از این دست، بی‌دوا خوب است
تا ابد مست بیافتد چومن ازساغرعشق
می پرستی که بود بی خبرازجام الست
تو که هر شب دوبیتی می چکانی
دلت را از غزل ها می تکانی
بگو پروانه ها با هم نرقصند
که راحت مثنوی ها را بخوانی
یک دل ویک جهت ویک رو باش
ازدورویان جهان یک سو باش
یورال
عضو جدید
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکارِ دغل‌‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود
وارث تمام اضطراب هاي من ، سلام
ليلي قشنگ خوابهاي من ،سلام!
چقدر قشنگه.
ليلي قشنگ خوابهاي من ،سلام!
چقدر قشنگه.
مرو،مرو چه سبب زود،زود می بروی؟
بگو،بگو که چرا دیر،دیر می آیی؟
نفس نفس زده ام ناله ها ز فرقت تو
زمان زمان شده ام بی رخ تو سودایی
بگو،بگو که چرا دیر،دیر می آیی؟
نفس نفس زده ام ناله ها ز فرقت تو
زمان زمان شده ام بی رخ تو سودایی
داغ تازه ی تو ، داغ کاغذی
داغ دیر سال من ، چرا چنین ؟
هر چه و همه ، تمام مال تو
هیچ و هیچ مال من ، چرا چنین ؟
داغ دیر سال من ، چرا چنین ؟
هر چه و همه ، تمام مال تو
هیچ و هیچ مال من ، چرا چنین ؟
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |