یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
اى ساقيا مستانه رو ، آن يار را آواز دهالا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها
که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها
دست و پایی می توان زد، بند اگر بر دست و پاستهر که شدت حلقه ی در زود برد حقه ی زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود
سينه ام تنگ است يارا ، اينك به فريادم بـرس
آنچنان ، گويي كه جايي نيست از بهر نفـس
شمه اي از سوي آن گل پيرهن آور، صـبــا
تا مگر حال و هواي گلستان گـيرد قفس
تمام از گردش چشم تو شد کار من اي ساقي
زدست من بگير اين جام را کز خويشتن رفتم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمما را بجز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوب تر نباشد
بگذر شبی به خلوتِ این همنشینِ درد
تا شرحِ آن دهم که غمت با دلم چه کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |