مشاعرۀ سنّتی

[*zahedan]

یارب این نو گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

شمع ميداند به شبها محنت پروانه را
قدر عاشق را كسي داند كه داغش بردل است

 

[*ABER*]

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی...

 

[حميدرن]

شمع ميداند به شبها محنت پروانه را
قدر عاشق را كسي داند كه داغش بردل است

ترا توش هنر می باید اندوخت
حدیث زندگی می باید آموخت

بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس فکر بر پای ایستادن

 

[حميدرن]

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی...

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

[ranalean]

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است

 

[ranalean]

ترا توش هنر می باید اندوخت
حدیث زندگی می باید آموخت

بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس فکر بر پای ایستادن

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم؟!
که به روی دوست ماند که بیفکند نقابی

 

[*ABER*]

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم؟!
که به روی دوست ماند که بیفکند نقابی

یک قهوه سر میز به یادت قجری
یک عالمه بغض با کمی در ب دری
یاد تو نشسته باز مهمان من است
مدیون منی دست به جیبت ببری...

 

[حميدرن]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

 

[*ABER*]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

دوباره نیمه شب است و خودت که میدانی
من و خیال تو و این سکوت طولانی...

 

[نازنین فاطیما]

الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها

که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها

 

[*zahedan]

الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها

که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها

اى ساقيا مستانه رو ، آن يار را آواز ده
گر او نمى آيد بگو، آن دل كه بردى باز ده

 

[Sahar Gh]

هر که شدت حلقه ی در زود برد حقه ی زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود

 

[*zahedan]

هر که شدت حلقه ی در زود برد حقه ی زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود

دست و پایی می توان زد، بند اگر بر دست و پاست
وای بر حالِ گرفتاری که بندش بر دل است

 

[*ABER*]

تنهاییم را میبرم با خود تا در خیابان ها بچرخانم
از من تو را میخواهد و از تو تنها برایش شعر میخوانم...

 

[Sahar Gh]

ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز

 

[*ABER*]

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد...

 

[*zahedan]

دلم در سینه می‌لرزد ز چین زلف او، آری
کبوتر می‌تپد هر جا پر شاهین شود پیدا

 

[حميدرن]

ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

 

[ranalean]

تا خار غم عشقت آویخته بر دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها

 

[*zahedan]

اینڪہ درقلب منی تڪرار میخواهد مگر...؟
عاشق باران شدن اصـرار میخواهد مگر...؟
با سڪوتت حال دنیاراعوض‌ڪردی بگو...؟
لحظہ لحظہ جانمی،اقرار میخواهد مگر...؟؟

 

[حميدرن]

رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان

نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا


فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را

شهره آفاق کند این دل شب گرد مرا

راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا

بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا


مولوی

 

[مولتی متر]

سلام.شب به خیر
با داشتن کاردانی ریاضی و کارشناسی علوم کامپیوتر میتوان در آزمون پزشکی شرکت کرد؟
رشته های پزشکی بدون ازمون هم هست؟
پزشکی چند سال هست؟ هزینه؟

 

[*zahedan]

ای دل اندر عشق غوغا چون کنی ؟
خویش را بیهوده رسوا چون کنی ؟

تو همی خواهی که دانی سر عشق
کس بدین سر نیست دانا چون کنی ؟

 

[Sahar Gh]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[*zahedan]

سينه ام تنگ است يارا ، اينك به فريادم بـرس
آنچنان ، گويي كه جايي نيست از بهر نفـس
شمه اي از سوي آن گل پيرهن آور، صـبــا
تا مگر حال و هواي گلستان گـيرد قفس

 

[gelayor14]

سينه ام تنگ است يارا ، اينك به فريادم بـرس
آنچنان ، گويي كه جايي نيست از بهر نفـس
شمه اي از سوي آن گل پيرهن آور، صـبــا
تا مگر حال و هواي گلستان گـيرد قفس

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم، یا که سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من مست و خرابم
یا که تارت تار نیست..

 

[*zahedan]

تمام از گردش چشم تو شد کار من اي ساقي
زدست من بگير اين جام را کز خويشتن رفتم

 

[gelayor14]

تمام از گردش چشم تو شد کار من اي ساقي
زدست من بگير اين جام را کز خويشتن رفتم

ما را بجز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوب تر نباشد

 

[*zahedan]

ما را بجز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوب تر نباشد

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر زخاک برآرم
به جستجوی تو باشم به گفتگوی تو باشم

 

[*ABER*]

ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب...