يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد
یک قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
یکی بانگ زد براندش ز پیش / کجا خواست راندن برو خشم خویشوقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
تو می دانی دليل حاجتم را
غمم را ،گريه ام را ،حسرتم
غريبم بی تو ای ليلای تقدير
بيا بشکن سکوت غربتم را
![]()
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |