تو ساقی خماری یا دشمن هشیاریدلبرا جان تو و من که به عهدی همه کج
قسمی راست اگر هست به جان من و تست
- استاد شهریار
یا آنک کنی ویران،هر خانه که میسازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاریدلبرا جان تو و من که به عهدی همه کج
قسمی راست اگر هست به جان من و تست
- استاد شهریار
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زدیار بی پرده از در ودیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی وافتاب بلند
روز بس روشن وتو در شب تار
مشاهده پیوست 243894
یار بی پرده از در ودیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی وافتاب بلند
روز بس روشن وتو در شب تار
مشاهده پیوست 243894
می بده تا دهمت آگهی از سر قضادردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمدر دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
یک جرعه می زملک کاووس به است
از تخت قباد وملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است.
مشاهده پیوست 243900
سلام بر جناب ترکاشون.
تا توانی دفع غم از خاطری غمنااک کن
در جهان گریاندن اسان است! اشکی پاک کن..
سلام بر جناب ترکاشون.
تا توانی دفع غم از خاطری غمنااک کن
در جهان گریاندن اسان است! اشکی پاک کن..
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو براب می زدم
مشاهده پیوست 243924
ما زنده به عشقيم ولي عشق تب دوست
ما طالب مرگيم ولي د ر طلب دوست
![]()
تشنهٔ خون من زار نمیباید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
[FONT="]دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم[/FONT]
[FONT="]دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم[/FONT]
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا
با اسیر غم خود رحم چرا نیست ترا
اگر از خوبترها حلقه سازند
تو در آن حلقه ، میدانم نگینی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خوارنکرد
[FONT="]دیگر نه راه پیش و نه پس مانده بر دلم[/FONT]
[FONT="]پلها دوسو خراب....مهم نیست...بگذریم[/FONT]
[FONT="]خندیده ام به ریش دلم با صدای تو[/FONT]
[FONT="]آن شور و آب و تاب...مهم نیست بگذریم[/FONT]
مدتی شد که در آزارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
مرغ در دامم مرا پروانه پرواز نيستوفاي اشک را نازم که درشبهاي تنهايي
گشايد بغض هايي را که پنهان در گلو دارم
مرغ در دامم مرا پروانه پرواز نيست
درگلويم نغمه هست و رخصت آواز نيست
![]()
در اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکمتو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
در اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم
که هر ساعت به گلزاري کشاند آشيانش را
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |