تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
تواسفندی که سی دانه باشی ،
یکی کم کرده راافسانه باشی ،
مبارک باد این ماه سپنتا ،
فرشته نام توآنان که گفتا ،
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدمدر بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم
چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی
سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
"شهریار"
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدمتا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار
گر زانکه نهای دروغزن عاشقوار
در عشق چو او هزار چون او بگذار
ابوسعید ابوالخیر
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود
ای غم بریز خون من و افتخار کندی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را
ابوسعید ابوالخیر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |