داديم ز كف نقد جواني و دريغا
چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم
رعدي آذرخشي
چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم
رعدي آذرخشي
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشدیا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش
یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش
فروغی بسطامی
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
سعدی رو دوست دارم![]()
لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیادیا رب این اتش که بر جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلبدرقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم كرده ام
دست از طلب ندارم تا کام من برآید | یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید | |
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر | کز آتش درونم دود از کفن برآید | |
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران | بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید |
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
حافظ جان
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
دو زلفونت بود تار ربابم
چه ميخواهي از اين حال خرابُم؟
تو كه با مو سر ياري نداري
چرا هر نيمه شو ايي به خوابُم؟
در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدمتا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب اندُه حافظ بی تو
که برِ هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
ترک من، ای من غلام روی تومن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوستوقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی[FONT=IRANSans !important]تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی[/FONT]
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
[FONT=IRANSans !important]
[/FONT]
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |