در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
انکس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
![]()
انکس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
من راست گفتم که برای تو زنده ام
تا که چشمان زلیخا به غلام افتادهمن و تو همدل و هم آوازيم
ز آن که همسايه ايم و همرازيم
همجواري قويترين پايه است
دل همسايه پيش همسايه است
![]()
هرکس پي کار خود و بر ما نظري نيستتا که چشمان زلیخا به غلام افتاده
یوسف از چاه به زندان مدام افتاده
گرگ امروزه زیاد است نظر کن یعقوب
که جگر گوشه ی تو دست کدام افتاده ؟!
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آیدهرکس پي کار خود و بر ما نظري نيست
گشتيم پراکنده که اينجا خبري نيست
شَر چون نرسد ، خير کم و بيش ندارد
آنرا که سري نيست دگر درد سري نيست
![]()
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
سلام اشکان جاندیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت
این قصه را به طول کشاندن صلاح نیست
ایـن را بـدان به راه تـو دولا و خـم شـده
دیگر شتر سواری و راندن صلاح نیست
سلام
سلام اشکان جان
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام
[FONT="] [/FONT]می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
تناقض در نگاه ما همیشه حرف اول بود
من از بیداد میسوزم ، و تو بیداد میرقصی
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانیمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهدنیمه شبهایم ، سحرهایم ، دعایم مال تو
واژه های هر کلام بی ریایم مال تو
هدیه ای قابل ندارم تا که تقدیمت کنم
هدیه ی ناقابل من چشمهایم ، مال تو
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
تا سلامت رد شوم یک دم بخوابان تیغ را!یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
تا سلامت رد شوم یک دم بخوابان تیغ را!
بیم دارم در عبورم طاق ابرو بشکند!
تنهـا مرور دست تـو را خواسته دلشدل به هر كس كه رسيديم سپرديم ولي
قصه عاشقي ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دامش و سيم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت
تنهـا مرور دست تـو را خواسته دلش
پيراهنی كه حق دلش چوب رخت نيست
می ميرم از نبودنت و صبــر مــی كنـم
مرگ آن قدر كه شايعه كردند سخت نيست
![]()
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
تنهـا مرور دست تـو را خواسته دلش
پيراهنی كه حق دلش چوب رخت نيست
می ميرم از نبودنت و صبــر مــی كنـم
مرگ آن قدر كه شايعه كردند سخت نيست
![]()
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
دانه بهتر در زمين نرم بالا مي كشد
سرفرازي بيشتر چون خاكساري بيشتر
رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار
همه تقدیر خدا بود و نمیدانستیم . . .
من اوومدم سلام به همه
من درد تو را ز دست آسان ندهم / دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
خجالتم میدین به پای شما نمیرسیمسلام خوش آمدید دوست ادیب و بزرگوار
من در تمام زندگیم صبر کرده ام
کو اجر بی حساب؟؟!...مهم نیست...بگذریم
دیگر نه راه پیش و نه پس مانده بر دلم
پلها دوسو خراب....مهم نیست...بگذریم
خجالتم میدین به پای شما نمیرسیم
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |