مشاعرۀ سنّتی

[رجایی اشکان]

مرا چشميست خون افشان ز دست آن كمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
​

[FONT=&quot]وقتی که من ديگر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]چيزی نداشتم که بگويم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو گونه هايت را ميچسباندی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به اضطراب پستان هايم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]و گوش ميدادی[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]به خون من که ناله کنان ميرفت[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]

 

[MaRaL.arch]

وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را
چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را

 

[رجایی اشکان]

سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را

[FONT=&quot]این هیزم شکسته که بر شانه میبری[/FONT]
[FONT=&quot]تنها درخت باغچه ی خانه ات نبود؟[/FONT]

 

[سیامک ترکاشون]

دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
در حلقه گل ومل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

 

[رجایی اشکان]

دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
در حلقه گل ومل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

[FONT=&quot]آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آخر مرا شناختی اي چشم آشنا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من هستم آن عروس خيالات ديرپا[/FONT]

 

[memarmemar]

[FONT=&quot]آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آخر مرا شناختی اي چشم آشنا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من هستم آن عروس خيالات ديرپا[/FONT]

از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

 

[رجایی اشکان]

از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

[FONT=&quot]تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت[/FONT]
[FONT=&quot]من همه محو تماشاي نگاهت[/FONT]
[FONT=&quot]آسمان صاف و شب آرام[/FONT]
[FONT=&quot]بخت خندان و زمان رام[/FONT]
[FONT=&quot]خوشه ماه فرو ريخته در آب[/FONT]
[FONT=&quot]شاخه ها دست برآورده به مهتاب[/FONT]

 

[memarmemar]

[FONT=&quot]تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت[/FONT]
[FONT=&quot]من همه محو تماشاي نگاهت[/FONT]
[FONT=&quot]آسمان صاف و شب آرام[/FONT]
[FONT=&quot]بخت خندان و زمان رام[/FONT]
[FONT=&quot]خوشه ماه فرو ريخته در آب[/FONT]
[FONT=&quot]شاخه ها دست برآورده به مهتاب[/FONT]

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به دريا بنگرم دريا تو بينم

 

[MaRaL.arch]

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به دريا بنگرم دريا تو بينم

میازار موری ک دانه کش است
ک جان دارد و جان شیرین خوش است

 

[memarmemar]

میازار موری ک دانه کش است
ک جان دارد و جان شیرین خوش است

تا تو کنی نگاه من کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

 

[MaRaL.arch]

تا تو کنی نگاه من کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
همدمی خوبتر از تو ب جهان پیدا نیست ^_^

 

[mehdi.chem]

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
همدمی خوبتر از تو ب جهان پیدا نیست ^_^

تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است

 

[baran 2012]

تا تو کنی نگاه من کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

سارا این شعر تو گفتی ،ورژن جدیدشه

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است

کزو چشمت همین بر زلف و روی است

 

[رجایی اشکان]

سارا این شعر تو گفتی ،ورژن جدیدشه

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است

کزو چشمت همین بر زلف و روی است

[FONT=&quot]تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است[/FONT]
[FONT=&quot]باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است![/FONT]

 

[رجایی اشکان]

سارا این شعر تو گفتی ،ورژن جدیدشه

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است

کزو چشمت همین بر زلف و روی است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

 

[MaRaL.arch]

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است

ترا آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

 

[رجایی اشکان]

ترا آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

[FONT=&quot]تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"[/FONT]
[FONT=&quot]باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم[/FONT]
[FONT=&quot]تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم[/FONT]
[FONT=&quot]حذر از عشق ندانم[/FONT]
[FONT=&quot]سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...![/FONT]

 

[baran 2012]

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

ترا آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی؟
ندیده ای شب من تاب و تب چه میدانی؟

 

[MaRaL.arch]

تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی؟
ندیده ای شب من تاب و تب چه میدانی؟

یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
هر زمان خر مهره را با در برابر می کنند
:|

 

[mihua]

یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
هر زمان خر مهره را با در برابر می کنند
:|

سلام.مصرع دومش اینه؟؟!!!. میشه این: کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند

 

[رجایی اشکان]

یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
هر زمان خر مهره را با در برابر می کنند
:|

[FONT=&quot]در صبحدم عشرت همدوش تو میرفتم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]در شامگه غربت بالین سرم بودی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]در خنده من چون ناز[/FONT][FONT=&quot]٬[/FONT][FONT=&quot] در کنج لبم خفتی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]در گریه من چون اشک[/FONT][FONT=&quot]٬[/FONT][FONT=&quot]در چشم ترم بودی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

 

[*zahedan]

در صبحدم عشرت همدوش تو میرفتم
در شامگه غربت بالین سرم بودی
در خنده من چون ناز٬ در کنج لبم خفتی
در گریه من چون اشک٬در چشم ترم بودی

یک عمر دیده بر ره و یک عمر انتظار
عمرم به سر رسید و نشد یار، یار من

 

[رجایی اشکان]

یک عمر دیده بر ره و یک عمر انتظار
عمرم به سر رسید و نشد یار، یار من

[FONT=&quot]ناگهان پرده برانداخته[/FONT][FONT=&quot]​[/FONT][FONT=&quot]ای یعنی چه[/FONT]
[FONT=&quot]مست از خانه برون تاخته[/FONT][FONT=&quot]​[/FONT][FONT=&quot]ای یعنی چه[/FONT]

 

[*zahedan]

ناگهان پرده برانداخته​ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته​ای یعنی چه

هزاران سا ل باحيرت نشستم
به خود پيوستم و از خود گسستم
دريغا حاصل عمرم سه چيز بود:
تراشيدم، پرستيدم..........شکستم

 

[mihua]

هزاران سا ل باحيرت نشستم
به خود پيوستم و از خود گسستم
دريغا حاصل عمرم سه چيز بود:
تراشيدم، پرستيدم..........شکستم

مردان رهت که سرّ معنی دانند - از دیده کوته نظران پنهانند - آن طرفه تر آنکه هر که حق را بشناخت - مومن شد و خلق کافرش میخوانند

 

[mihua]

در وفا و مهر ، خوبان شهره ي آفاق شويم
در دوري و فراق يار و غمخوار هم شويم
درگلستان دوستي سروهميشه سبز شويم
آيد آن روز که دوستان همه دور هم شويم

میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان - هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان...

 

[*zahedan]

میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان - هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان...

نيست جز مهر و محبت پيشه روشندلان
زين جماعت كس نخواهد ديد كيـد و كينه را
عاشقان را غم شد نصيب از عشق دوست
اي خوشا آنكس كه دارد اين غم ديرينه را

 

[mihua]

نيست جز مهر و محبت پيشه روشندلان
زين جماعت كس نخواهد ديد كيـد و كينه را
عاشقان را غم شد نصيب از عشق دوست
اي خوشا آنكس كه دارد اين غم ديرينه را

ببخشيد ديس شدم

آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار - چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد - عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک - آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

 

[*zahedan]

آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار - چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد- عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک - آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

درد با کس نبگويم که دوايش نتوان
غم دل را به بر صاحب دل بايد گفت

 

[*FARZAN*]

درد با کس نبگويم که دوايش نتوان
غم دل را به بر صاحب دل بايد گفت

تو را سریست ک با ما فرو نم اید
مرا دلی ک صبوری از او نمی اید

کدام دیده ب روی تو باز شد همه عمر
ک اب دیده ب رویش فرو نمی اید