تو آن نوگل باغ نيلوفري
تو درآن ميان از همه كس سري
دلي داده ام در خم موي تو
نهادم به سر ، دار گيسوي تو
![]()
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند
تو آن نوگل باغ نيلوفري
تو درآن ميان از همه كس سري
دلي داده ام در خم موي تو
نهادم به سر ، دار گيسوي تو
![]()
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند
در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند
دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست
دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
تو مرو،گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می نبری با خود از این خوان،تو مرو
تو مرو،گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می نبری با خود از این خوان،تو مرو
تو مرو،گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می نبری با خود از این خوان،تو مرو
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعر های عاشقانه مال من نیست
سهیل محمودی
و گر او به وعده گوید, که دم دگر بیایم
همه وعده مکر باشد, بـفریبـد او شمارا
![]()
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها
که این مجامله هم برنیامد از دگری
دلي دارم پر از دردو پر از غم
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
دلي دارم پر از دردو پر از غم
اگر دستش زني مي پاشد از هم
![]()
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كليه احزان شود روزي گلستان غم مخور
راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس
آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس
![]()
![]()
يوسفي گم كرده ام در چاه عشـق
سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است
برون ز دایره درک و رانش بشری
دلي دارم پر از دردو پر از غم
اگر دستش زني مي پاشد از هم
![]()
راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس
آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس
![]()
![]()
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم شیرین گویم
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
تو مگو مارا بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |