ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی
بازم "ی"

یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت
ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی
بازم "ی"
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت
ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمي، جايي؟
در اجاقي- طمع شعله نمي بندم - اندک شرري هست هنوز؟
با اجازه من این غزل رو بذارم، خیلی زیباستتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هز مژه چون سیل روانه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هز مژه چون سیل روانه
با اجازه من این غزل رو بذارم، خیلی زیباست
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
[FONT="]من به خود آهسته میگویم[/FONT][FONT="]با اجازه من این غزل رو بذارم، خیلی زیباست
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
با اجازه من این غزل رو بذارم، خیلی زیباست
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
بسیار زیبا
ببخشید من تشکرام تموم شده :|
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد...
شب همگی خوش![]()
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
- وحشی بافقی
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
- پروین اعتصامی
تو مي روي و چشم دلم مانده به راهت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
تو مي روي و چشم دلم مانده به راهت
اي ماه من اي يار ، خدا پشت و پناهت
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ** * * ** *** * * * ** ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرادر دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی
كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی
نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی
شهریار
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگير نبود
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود
با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود
زهرست گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر به جان رسید تریاک چه سود
ابوسعید ابوالخیر
درد بسيار است ، درمانش كجاست ؟تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگير نبود
درد بسيار است ، درمانش كجاست ؟
آسمان ابريست ، بارانش كجاست ؟
...
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ** * * ** *** * * * ** ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
: )
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
محمد علی بهمنی
: )
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
محمد علی بهمنی
تو آن نوگل باغ نيلوفري
تو درآن ميان از همه كس سري
دلي داده ام در خم موي تو
نهادم به سر ، دار گيسوي تو
![]()
تو آن نوگل باغ نيلوفري
تو درآن ميان از همه كس سري
دلي داده ام در خم موي تو
نهادم به سر ، دار گيسوي تو
![]()
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |