یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد
[FONT="]دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست[/FONT][FONT="][/FONT]
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد
نگه دگر ب سوی من چ میکنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
ب حیرتم ک بعد ازآن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای
نگه دگر ب سوی من چ میکنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
ب حیرتم ک بعد ازآن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در برِ رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
یک دم رخ زیبای تو از دیده گذر کرد
آنی آتش عشق تو در دل فوران کرد
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در برِ رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریبها
تو هم پی فریب من نشسته ای
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
دیرگفتی عزیزم. یکی دیگه نمرشو گرفت:دییییییییی
مرسی: )
من مست و تو دیوانه
مارا ک برد خانه؟
صدبااااار تو را گفتم
کم خور.. دو سه پیمانه!:|
با ی یا م
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
من از تو ميمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من ميرفتی
تو در من ميخواندی
وقتی که من خيابانها را
بی هيچ مقصدی ميپيمودم
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
توخود حجاب خودی ازمیان برخیز
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
[FONT="]تو میر عشقی عاشقان بسیار داری[/FONT]در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
آن لاله ز خون شهرياري بوده است
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است
خیام
با ی یا م
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
من از تو ميمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من ميرفتی
تو در من ميخواندی
وقتی که من خيابانها را
بی هيچ مقصدی ميپيمودم
[FONT="]آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز[/FONT][FONT="]دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
م
من غیــــرت بازوان آرش بــــودم
باپنجه ی مرگ در کشاکش بودم
ای مدعیان گرم چه کاری بودیــد
آن روز کــه من مـیان آتش بـودم
خلیل جوادی
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است گلم
در سایه کوه باید از دشت گذشت
مجتبي كاشاني
سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزیتوبه کنم که بشکنم به هرنفس
لذت توبه کردنم توبه شکستن است و بس
نیست شبی توبه کنم, می نخورم بار دِگر
شب نرسیده به سحر, دوباره میکنم هوس
توبه کنم که بشکنم به هرنفس
لذت توبه کردنم توبه شکستن است و بس
نیست شبی توبه کنم, می نخورم بار دِگر
شب نرسیده به سحر, دوباره میکنم هوس
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیتوبه کنم که بشکنم به هرنفس
لذت توبه کردنم توبه شکستن است و بس
نیست شبی توبه کنم, می نخورم بار دِگر
شب نرسیده به سحر, دوباره میکنم هوس
تا چند بسته ماندن در دام خود فريبيساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که دادی مرواد از یادت
می گذرم از میان رهگذران، مات
می نگرم در نگاه رهگذران، کور
این همه اندوه در وجودم و من لال
این همه غوغاست در کنارم و من دور.
[FONT="]یک طایفه رابهرمکافات سرشتند[/FONT]سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
تا چند بسته ماندن در دام خود فريبي
با غير آشنايي، با آشنا غريبي؟
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند به مقصد نرسیدند
تا چند بسته ماندن در دام خود فريبي
با غير آشنايي، با آشنا غريبي؟
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند به مقصد نرسیدند
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه نا باور خیال پرست
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كليه احزان شود روزي گلستان غم مخور
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبندترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |