مشاعرۀ سنّتی

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیرخود تهی دستم کن
یکباره ز اندیشه عقلم برهان
وز باده صاف عشق سرمستم کن

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری ک جز این چاره ندانم
 
  • Like
واکنش ها: joey

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالی بود مرسی ... احسنت :gol::gol::gol:

هفت سین سهل است من هفتادسین می آورم
گر بخواهم ســفره ای از دردهایم آورم

از خودم ، در حد و اندازه خودم ...
بسیار زیبا:gol::gol::gol::gol::gol:

من اگر هفتاد سین از دردهایم آورم .......................... باز امید مرحمت دارم ز حیّ داورم

فی البداهه از خودم مطابق با شعر شما
 
  • Like
واکنش ها: joey

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بسیار زیبا:gol::gol::gol::gol::gol:

من اگر هفتاد سین از دردهایم آورم .......................... باز امید مرحمت دارم ز حیّ داورم

فی البداهه از خودم مطابق با شعر شما

من مست می عشقم هشیارنخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدارنخواهم شد...
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی در خواب او را با رقیبان در سخن دیدم
نبیند هیچ کس در خواب یارب آنچه من دیدم
باید با حرف "ت" شروع می کردید دوست گرامی

من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم ................................... من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
 

دالان بهشت

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید با حرف "ت" شروع می کردید دوست گرامی

من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم ................................... من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

راس میگید ....
اصلاح میکنم الان ...
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما زدریاییم و دریا میرویم
 

amir93

عضو
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به ننش بابت اخلاق لجنش :)
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو ره‌زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرّاری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی

یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
 

امیدی

عضو جدید
دل به دلداران سپردن کار هر دلدار نیست​
من به تو جان میسپارم دل که قابل دار نیست​


تو و ناز و من و این حال پریش
زخم مزن بر منِ آزرده ی ریش
دل پير مراست عمری کم و بيش
تو جوانی و ره صد ساله به پيش

ب.امیدی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا