دلا چونی دلاچونی دلاچون ...همه خونی همه خونی همه خونعزیزم مشاعره سنتیه ها :دی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
نمیگم خخ
دلا چونی دلاچونی دلاچون ...همه خونی همه خونی همه خونعزیزم مشاعره سنتیه ها :دی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
نمیگم خخ
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دلا چونی دلاچونی دلاچون ...همه خونی همه خونی همه خون
رفتی و ندیدی که بی تو، شکسته بال و خسته امای که دستت می رسد کاری بکن
قبل از آن کز تو نیاید هیچ کار...
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استرفتی و ندیدی که بی تو، شکسته بال و خسته ام
رفتی و ندیدی که بی تو، چگونه پر شکسته ام
رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا
رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها
الان داره آهنگشو میخونه : )
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانمآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت.. با دشمنان مدارا..
اینجا نیز هم : )
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم
وز من جفا نیاید، دانم که نیک دانی
تا قفل قفس باز شد ان سوخته پر رفتيا رب اين شمع دل افروز ز كاشانه كيست
جان ما سوخت بپرسيد كه جانانه كيست..؟
تاکه بودیم کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم...
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته استماه نتابد به روز, کیست که بر خانه تافت
سرو نروید به بام, کیست که بر بام رفت
البته فک کنم درستش اینه: بودیم و کسی پاس نمیداشت ک هستیم..
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
ماه نتابد به روز, کیست که بر خانه تافت
سرو نروید به بام, کیست که بر بام رفت
البته فک کنم درستش اینه: بودیم و کسی پاس نمیداشت ک هستیم..
دوش سودای رخش گفتم زسر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
من مست می عشقم هشیارنخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدارنخواهم شد
من مست می عشقم هشیارنخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدارنخواهم شد
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
![]()
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
![]()
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آنچنان بگیریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
مراچشمیست خون افشان زدست ان کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از ان چشم و از ان ابرو
مراچشمیست خون افشان زدست ان کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از ان چشم و از ان ابرو
یا رب نظر تو بر نگردد...ولیکن کی نمایی رخ به رندان
توکز خورشید ومه آیینه داری
یا رب نظر تو بر نگردد...
برگشتن روزگار سهل است
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچهتا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این است که این نسخه سقیم افتادست
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنانکه اندر فکر درمانند در مانند
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست که عمرم همه در کار دعا رفت
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
وارث تمام اضطرابهای من ســـــلـــامتاب بنفشه مي دهد طره مشك ساي تو
پرده غنچه مي درد خنده دل گشاي تو...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |