کاسه چینی که صدا میکندمگسی گفت عنکبوتی را
کاین چه ساقست و ساعد باریک
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک سعدی
خود صفت خویش ادا میکند
صائب
کاسه چینی که صدا میکندمگسی گفت عنکبوتی را
کاین چه ساقست و ساعد باریک
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک سعدی
کاسه چینی که صدا میکند
خود صفت خویش ادا میکند
صائب
دیدی ک رسوا شد دلمکاسه چینی که صدا میکند
خود صفت خویش ادا میکند
صائب
دیدی ک رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم
از فتنه ی گردون
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانیما را سریست با تو ک گر خلق روزگار
دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم
مرا میبینی و هردمما را سریست با تو ک گر خلق روزگار
دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم
مرا میبینی و هردممگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنممرا میبینی و هردم
زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم
زیادت میشود هردم![]()
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
من دختر روزای تنهاییییی
با هر عذاب تازه جنگیدم
از قصه ی فردا نگو با من
روزای از این بدترم دیدم
من از ان گذشتم ای یار ک بشنوم نصیحت
برو ای فقیه با ما مفروش پارسایی
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش, میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش, میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شما دوتا یه نفرین؟:||||||||||||||
چه جالب شما هم که معمارین؟دارم کم کم میترسم نکنه شما منی ؟آخه اسمتم که همینه
![]()

شبی یاد دارم ک چشمم نخفت
شنیدم ک پروانه با شمع گفت
ک من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
دوش می آمد و رخساره برافروخته بودانان ک خاک را بنظر کیمیا کنند
ایا بود ک گوشه چشمی ب ما کنند
درآن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم/بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشمدوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
درآن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم/بدان اميد جان دهم كه خاك كوي تو باشم
در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيممن نه انم ک زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گرد
در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيم
وز دام تو چون آهوى وحشى نرميديم
تشريف غمت بر دل و با درد فراقت
جفتيم، ولى جامه طاقت ندريديم
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصال است خوش گوار آیدمن نگویم ک مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده ب باغی و دلم شاد کنید
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصال است خوش گوار آید
دیگه تشکرام تموم شددانی ک چیست دولت، دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
دیگه تشکرام تموم شد
نه هر که چهره برافروخت دلبری دارد/
نه هر که آینه سازد سکندری داند
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |