مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل پردرد به یاران چه نویسم...
دوسه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل پردرد به یاران چه نویسم...
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دوسه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زندمرا به علت بیگانگی ز خویش مران ... که دوستان تو چندانکه می کُشی بیش اند
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
نبینم نبینم ملالی به رویت نشیند
دل بردی از من به یغما ای تُرک غارتگر من ... دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
نبینم نبینم ملالی به رویت نشیند
الهی که هرگز نباشدتورا شام هجران
م.اسیره
نکردم به جهان غیر از محبت ... که شد قسمت من اندوه و محنت
تو چو شمعی و جهان از تو چو روز***منمن چو پروانه ی جانباز امشب
باز عشقش چون دل عطار در مخلب گرفت
از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت
تو خود بوسه دهی جان ولی نیارد گفت/
که بازمانده ی تو زندگی هوس را رد
تا بر دلش از غصه غباری ننشینددلم به حال گل و سرو و لاله می سوزد
ز بسکه باغ طبیعت پرآفتست ای دوست
مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت
بیا که صحبت یاران غنیمتست ای دوست
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
شد گلوگیر قفس نغمه ام ای مرغ هوا/
به هوایی که شوم طعمه ی شهباز دگر
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست ... کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
توفان طراز چشم من از پهلوی دل است
سامان آبروست ز دریا سحاب را
دانا میل صحبت نادان چه ممکن است
موج گهر به خاک نیامیزد آب را
امشب خمارم ساقيا بزمي بخواهم، از طـــرب
پركن قدح را بي نصيبم از شفاعت ، بي ســبب
من ناله ي مستانه خواهم كه سوزد جان مــن
نفرين كنم دل را كه داردمشكلي ، ماندم عجـــب
خندان شدم از درد دنيا و نديدند اشـــــك دل
بگشا دري را بهر دل ، بر من مكن ، حتي غضــب
شايد كه مستي بر كند بنيان دل را از بــرم
يا آنكه پويم راه عشق حتي شده ، لختي وجــب
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی .
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی .
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
یک بار نام من به غلط بر زبان نراند
ما را شکایت از قلم مشکبار توست
يک دلي دارم غريب و عاشق روي شما
هر زماني شيفته، سرگشته در کوي شما
خون که ميگردد برگهايم بنام عشق و ناز
از رگ گردن هدايت ميشود سوي شما
تا شود تزريق انواع محبت در فضا
بوسه ها دارم شناور بر لب جوي شما
یک بار نام من به غلط بر زبان نراند
ما را شکایت از قلم مشکبار توست
[/B]آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروريخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
گرچه با نا مهرباني ميكني يــادم هنوز
اينكه يادم ميكني ، اي مهربان ، شــادم هنوز
ياد ايامــي كه ميخوانـدي به نامي هر دمــم
گاه وامق ، گاه مجنــون ، گاه فرهادم هنــوز
من نديدم روي دلبر ، ديدم اما كوي توزلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بربادم
وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماندمن نديدم روي دلبر ، ديدم اما كوي تو
مست از وصلش نگشتم ،سرخوشم از بوي تو
وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار
روزگاريست که در پي حضور توام
مانده ام تو نشاني داري يا نه ؟
... () ..…`’•,(),•’ .....gol...
رنگ سال گذشته را داردهمه لحظه های امسالموقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشهمه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
استاد شهریار
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |