**مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر...
رستگاری نزدیک ،، لای گلهای حیاط...

طرح دهان در عبور باد بهم ریخت
ای وزش شور ای شدیدترین شکل
سایه ی لیوان آب را
تا عطش این صداقت متلاشی
راهنمایی کن



پیرم در اومد تا اینو پیدا کردم ....:D
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
طرح دهان در عبور باد بهم ریخت
ای وزش شور ای شدیدترین شکل
سایه ی لیوان آب را
تا عطش این صداقت متلاشی
راهنمایی کن



پیرم در اومد تا اینو پیدا کردم ....:D

ممنون از تلاش و شعر قشنگتون.:victory:


نگاهم به تار و پود شکننده ساقه چسبیده بود.
تنها به ساقه اش می شد بیاویزد.
چگونه می شد چید
گلی را که خیالی می پژمراند؟
دست سایه ام بالا خزید.
قلب آبی کاشی ها تپید.
باران نور ایستاد:
رویایم پرپر شد.
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از تلاش و شعر قشنگتون.:victory:


نگاهم به تار و پود شکننده ساقه چسبیده بود.
تنها به ساقه اش می شد بیاویزد.
چگونه می شد چید
گلی را که خیالی می پژمراند؟
دست سایه ام بالا خزید.
قلب آبی کاشی ها تپید.
باران نور ایستاد:
رویایم پرپر شد.

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...


زیر چرخ وحشی گردونه خورشید
بشکند گر پیکر بی تاب آیینه
او چو عطری می پرد از دشت نیلوفر،
او. گل بی طرح آیینه.
او ، شکوه شبنم رویا.
- خواب می بیند نهال شعله گویا تند بادی را...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیر چرخ وحشی گردونه خورشید
بشکند گر پیکر بی تاب آیینه
او چو عطری می پرد از دشت نیلوفر،
او. گل بی طرح آیینه.
او ، شکوه شبنم رویا.
- خواب می بیند نهال شعله گویا تند بادی را...
آیا این گل
که در خاک همه رویاهایم روییده بود
کودک دیرین را می شناخت
و یا تنها من بودم که در او چکیده بودم،
گم شده بودم؟
 

arc_saba

عضو جدید
آیا این گل
که در خاک همه رویاهایم روییده بود
کودک دیرین را می شناخت
و یا تنها من بودم که در او چکیده بودم،
گم شده بودم؟
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات...
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات...

تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود.
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه ی خشک تپش ها را می فشرد
لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود
تنها می رفتم، می شنوی؟ تنها....
 

arc_saba

عضو جدید
تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود.
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه ی خشک تپش ها را می فشرد
لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود
تنها می رفتم، می شنوی؟ تنها....
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست...
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست...


تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم...

 

arc_saba

عضو جدید
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم...

من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه
جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه
جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است

تهی بود نسیمی
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی
 

arc_saba

عضو جدید
یادمان باشد
کاری نکنیم
که به قانون زمین
بربخورد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند...

دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشنه آب های مشبک هستم:w16:

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ...
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ...

تا شقایق هست، زندگی باید کرد:w16:
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در رگ ها نور خواهم ريخت.
و صدا خواهم در داد:اي سبدهاتان پر خواب!
سيب آوردم،سيب سرخ خورشيد.

در دل من چيزي است،
مثل يک بيشه ی نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بي‌تابم،
كه دلم مي‌خواهد بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر كوه
دورها آوایی است،
كه مرا میخواند
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
در دل من چيزي است،
مثل يک بيشه ی نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بي‌تابم،
كه دلم مي‌خواهد بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر كوه
دورها آوایی است،
كه مرا میخواند

در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید
زیبایی رها شده ای بود
و من دیده به راهش بودم
رویای بی شلک زندگی ام بود ...
 

Similar threads

بالا