فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است !......
ته تاریکی تکه ی خورشیدی دیدم خوردم
وز خود رفتم و رها بودم..
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است !......
ته تاریکی تکه ی خورشیدی دیدم خوردم
وز خود رفتم و رها بودم..
درها به طنين هاي تو واكردممرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به کودکی شور آب ها برسانید![]()
درها به طنين هاي تو واكردم
هر تكّه نگاهم را جايي افكندم، پر كردم هستي ز نگاه
بر لب مرداب، پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم، رفتم
به نماز...
تند بر می خیزمزندگی شستن یک بشقاب است......
تند بر می خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد ، آویزم ،
آنچه می ماند از این جهد به جای :
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پیکر او ماند :
نقش انگشتانم......
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف ..نخ ها تماشا ..چکه های وقت....
تا صفای بیکران می رفت
بر فراز آبگیری خود بخود سرها خم شد:
روی صورت های ما تبخیر می شد شب
و صدای دوست می آمد به گوش دوست![]()
تو در راهی .
من رسیده ام.
اندوهی در چشمانت نشست رهرو نازک دل..
میان ما راه درازی نیست لرزش یک برگ.......
گیجم کرد، دیدم که درخت ، هست
وقتی که درخت هست پیداست که باید بود،
باید بود و رد روایت را تا متن سپید
دنبال کرد...![]()
دوست من شعر شما به اشعار سهراب نمی خوره ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....بازم با خودته...ببخشیددوباره شروع تازه
دوباره رقص سرو در باغ آرزوها
آرزوهای سبز ...
سبزی اش مثل پونه ، مثل نعنا
بوی خوبی دارد
این شروع تازه
بوی عطر جانمازمادرم
رنگ خوبی دارد
این شروع تازه
رنگی از رنگین کمان هفت رنگ آآسمان
کاش پایدار باشد
تازگی این شروع تازه ...
دوست من شعر شما به اشعار سهراب نمی خوره ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....بازم با خودته...ببخشید
هوا موجی زد.
علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند
میان دو دست تمنا روییدی.......
در من تراویدی....
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!![]()
نجوای نمناک علف ها را می شنوم .........
جایم اینجا نبود..
<فانوس >
در گهواره ی خروشان دریا شست و شو می کند..
کجا می رود این <فانوس> ...این <فانوس >دریا پرست پر عطش مست؟
تپش ها خاکستر شده اند
آبی پوشان نمی رقصند
فانوس آهسته پایین و بالا می رود
هنگامی که او از پنجره بیرون می پرید
چشمانش خوابی را گم کرده بود...![]()
دور ماندند ز من ادم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها...
آدمی زاد-این حجم غمناک -
روی پاشویه وقت
روز سرشاری حوض را خواب می بیند![]()
در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر..
شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت <شما>
آب بی فلسفه می خوردم ، توت بی دانش می چیدم
تا اناری ترکی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند، سینه از ذوق شنیدن می سوخت![]()
تنها به تماشای چه ای؟
بالا.گل یک روزه ی نور...
پایین تاریکی باد..
در عطش می سوزد اکنون دانه تاریک،
خاک آیینه کنید از اشک گرم چشمتان سیراب![]()
بیداریت را جادو می زند ،
سیب باغ ترا پنجه دیواری می رباید
و غصه نمی پردازم
من در خویش ، و کلاغی لب حوض
خاموشی ، و یکی زمزمه ساز
تنه تاریکی ، تبر نقره نور![]()
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم...
ما خاموش ، و بیابان نگران، و افق یک رشته نگاه![]()
حمله کاشی مسجد به سجود...
حمله ی واؤه به فک شاعر........
روی دریاچه آرام نگین، قایقی گل می برد
در بنارس سر هر کوچه چراغی ابدی روشن بود![]()
در جنگل من از درندگی نام و نشانی نیست...........
تاریکی پروازی، رویای بی آغازی ، بی موجی ، بی رنگی ، دریای هم آهنگی!![]()
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر میخواند
از چه دلتنگ شدی؟دلخوشی ها کم نیست
مثل این خورشید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 | |
![]() |
مشاعره با اشعار ترکی | مشاعره | 215 | |
![]() |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 |