ماجرای ورزش کردن من

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از اینکه چهار سال تو یه شهر دیگه یه زندگی کاملا مستقل داشتم ، بعد از اتمام دوره ی کارشناسی برگشتم خونه...با دستانی پر!!

با یه دل خجسته صبح روز پس از رسیدن زود از خواب بیدار شدم که برم کمی ورزش کنم و بدوام


خلاصه بیدار شدم و با توجه به شناختی که از پدرم داشتم گشادترین مانتوم رو پوشیدم و حجاب کامل تازه کلاه هم گذاشتم که کسی قیافمو نبینه


جلو آینه داشتم آخرین نگاها رو به خودم میکردم که دیدم دَدَمی یانی...!!! بابام کله صبح از خواب بیدار شد


اومدم سریع برم تا منو ندیده که دیگه دیر شده بود

منو دید و با چهره ی خواب آلوده گفت کجا کله ی صبح؟!

با لبخندی دلبرانه گفتم میرم بدوام...


گفت بله؟! نمیخواد بری
گفتم بابااااااا

گفت خب پس واستا برسونمت!!!


قیافه ی من::surprised: کجا برسونی بابا؟! میخوام بدوام

گفت خو باشه میرسونمت پارک بانوان وایمیستم بدوای بعد برت گردونم خونه...

دیگه گریه ام گرفته بود گفتم من با این بابا برنامه دارم... کلی پشیمون شدم که چرا اینهمه درسم زود تموم شده..!!!

خلاصه مامانم به دادم رسید و من تونستم بیام بیرون از خونه و هوای تازه با اجازه ی پدر استنشاق کنم...


شمام با پدرتون از این مشکلات داشتین؟!
در برابر تفکراتشون چی کار میکنین؟!
آیا بهشون حق میدین؟!

بابات حق داره, جامعه ما آدم بیمار و روانی زیاد داره...
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب حالا چی میشد بری پارک بانوان ؟

دوست گلم بحث سر پارک بانوان یا غیر بانوان نیست... منم مشکلی با این قضیه ندارم اتفاقا راحت ترم هستم...
مشکل اینه که پدر من 4 سال به من اعتماد کرد و اجازه داد تنهایی زندگی کنم. یعنی به تربیت خودش ایمان داشت...
پس چرا الان اجازه نمیده استقلالم رو حفظ کنم و خودم تصمیم بگیرم کدوم پارک برم؟
آیا به تصمیم من اطمینان نداره؟ اگر داره این نگرانیش برای چیه؟!
مطنئنا جامعه...
اما محدود کرد استقلال من تا کی؟! تا به کی میخواد مراقب من باشه؟!
تا وقتی منو بسپاره دست یکی دیگه؟! یه آقا بالا سر دیگه؟


حرفشو گوش کن باور کن نه واسه خودش میگه نه سر جنگ داره باهات!
فقط از یه سری چیزا خبر داره که منو تو نمیدونیم. این محبتشه. ورزش هم ورزشه .... حالا هرجا شد . حتی پارک بانوان!:D

من عاشق پدرمم و هرچی بگه رو چشمام میزارم چون تنها مردیه که منو به خاطر خودم میخواد...

خو لابد دلواپست بوده
شما که کله سحر میری بیرون نمیدونی که چه خبره !!!!!!!
تا ساعت 7 صبح بساط ، بساط مواد فروشاست تو پارک ، از 7 به بعد که کار پلیس رسما شروع میشه یکم بهتره
ولی درکل هرکی عقیده ای داره و باید یا خودتو با عقیده بابات وفق بدی یا باباتو با عقیده خودت

دوست عزیز دیگه اینطوریام نیستااااا.... همون جور که دوستمون گفتن خیلی از خانمها صبح زود برای ورزش میان...

برو خدا رو شكر كن
من يك دختر ميشناسم باباش گفت ياد شهر خودمون دانشگاه قبول ميشي يا نميزارم حتي شهرهاي اطراف هم بري

الان دانشگاه شهر خودشون پيام نور ميخونه / از در خونه تا دانشگاه هم ميبرش و ميارش

نميدونم به دختره اعتماد نداره يا به جامعه

تا حالا نديدم تنهايي و يا با دوستاش تو خيابون بياد

این خدا رو شکر کن به نظرم اشتباست... شکر خدا به جاش اما آیا ما در برابر مشکلات باید سکوت کنیم و بگیم برو خدا رو شکر کن؟
خب اون دختر با من متفاوته
دلیل نمیشه که من به اون نگاه کنم و خدا رو شکر کنم و ساکت بشینم...
مثلا به مهندسی که حقوقش کمه بگیم برو خدا رو شکر کن فلان کارمند همینم نداره...
یعنی چی؟! اصلا قابل قیاس نیست دوست خوبم...


بابات حق داره, جامعه ما آدم بیمار و روانی زیاد داره...

درسته اما با تو خونه موندن دخترا و محدودیت بیشتر اونها و به جای اونها تصمیم گرفتن آیا افراد بیمار روانی خوب میشن؟!
 

بوگاتی رنسانس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست گلم بحث سر پارک بانوان یا غیر بانوان نیست... منم مشکلی با این قضیه ندارم اتفاقا راحت ترم هستم...
مشکل اینه که پدر من 4 سال به من اعتماد کرد و اجازه داد تنهایی زندگی کنم. یعنی به تربیت خودش ایمان داشت...
پس چرا الان اجازه نمیده استقلالم رو حفظ کنم و خودم تصمیم بگیرم کدوم پارک برم؟
آیا به تصمیم من اطمینان نداره؟ اگر داره این نگرانیش برای چیه؟!
مطنئنا جامعه...
اما محدود کرد استقلال من تا کی؟! تا به کی میخواد مراقب من باشه؟!
تا وقتی منو بسپاره دست یکی دیگه؟! یه آقا بالا سر دیگه؟




من عاشق پدرمم و هرچی بگه رو چشمام میزارم چون تنها مردیه که منو به خاطر خودم میخواد...



دوست عزیز دیگه اینطوریام نیستااااا.... همون جور که دوستمون گفتن خیلی از خانمها صبح زود برای ورزش میان...



این خدا رو شکر کن به نظرم اشتباست... شکر خدا به جاش اما آیا ما در برابر مشکلات باید سکوت کنیم و بگیم برو خدا رو شکر کن؟
خب اون دختر با من متفاوته
دلیل نمیشه که من به اون نگاه کنم و خدا رو شکر کنم و ساکت بشینم...
مثلا به مهندسی که حقوقش کمه بگیم برو خدا رو شکر کن فلان کارمند همینم نداره...
یعنی چی؟! اصلا قابل قیاس نیست دوست خوبم...




درسته اما با تو خونه موندن دخترا و محدودیت بیشتر اونها و به جای اونها تصمیم گرفتن آیا افراد بیمار روانی خوب میشن؟!

نه هاا الان 5 صبح زنا میان میدونن من خودم دیدم همه میان ورزش میکنن منم اولش فکر میکردم خطرناکه اما رفتم دیدم همه میان ورزش

باید ببینی که چه پارکی هست و کجا هست ، دقت کن ببین پارک ورزش یا پارک بانوان نیست ، یا پارکی که بیش از حد شلوغ و توی چشم باشه
 

M@HYA-J00N

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا اوضاع خرابه...منم اگه پدر بودم دوست نداشتم تو این وضع دخترم هر وقت خواست بره بیرون ...نمیگم این کار کار درستیه ولی تو شرایط حاضر درسترین کاره....
صبح زود که تو پارکا کاروبار مواد فروشا به راهه
شبا هم که کلن باید بیخیال شنواییت بشی اگه بخوای راه بری وگرنه بوق ماشینایی که برات حتی ترمزم میکنن کرت میکنه.....کلا همه چی درهم برهمه...
وقتی امنیت پیاده راه رفتن رو بعضی از ساعتا نداری وقتی هزار تا دام برات از قبل پهن کردن توقع داری پدرت نگران دخترش نباشه...
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست گلم بحث سر پارک بانوان یا غیر بانوان نیست... منم مشکلی با این قضیه ندارم اتفاقا راحت ترم هستم...
مشکل اینه که پدر من 4 سال به من اعتماد کرد و اجازه داد تنهایی زندگی کنم. یعنی به تربیت خودش ایمان داشت...
پس چرا الان اجازه نمیده استقلالم رو حفظ کنم و خودم تصمیم بگیرم کدوم پارک برم؟
آیا به تصمیم من اطمینان نداره؟ اگر داره این نگرانیش برای چیه؟!
مطنئنا جامعه...
اما محدود کرد استقلال من تا کی؟! تا به کی میخواد مراقب من باشه؟!
تا وقتی منو بسپاره دست یکی دیگه؟! یه آقا بالا سر دیگه؟


بله این مسئله دقیقا واسه منم اتفاق افتاد

در حالی که حدود چهار سال هر جایی تنها می رفتم دانشگاه ، خرید ، ادارات دولتی

تازه من تو شهر خودمون بودم ولی ترم آخر تنها می رفتم یه شهر دیگه و بر میگشتم

و همه چیز هم عادی بود ولی به محض اینکه فارغ التحصیل شدم دوباره مامانم ( نه بابام ) دچار نگرانی های شدید شد و من تبدیل شدم به همون دختر 4 سال قبل که واسه رفتن تا سوپر سر کوچه هم باید التماس کنم !!!! در حالی که تو اون چهار سال من پسر خونه بودم و همه کارای خونه رو انجام می دادم !

منم بارها این سؤالو از مامانم پرسیدم که پس اون چهار سال چه فرقی با حالا داره ؟ راستش هیچ دلیل خاصی واسه این احساسش پیدا نکردم

ولی قبول دارم که جامعه روز به روز کثیف تر و خطرناک تر میشه

من خیلی از خطراتی که تو راه دانشگاه از بیخ گوشم میگذشت واسه مامانم تعریف نمی کردم خیلی وقتا با معجزه سالم می رسیدم خونه و همش به خاطر دعای مادر و گذاشتن صدقه بود و گرنه من اصلا آدم زرنگی نبودم ...
 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس با این اوضاع من خیلی ازادی دارم
تنها محدودیتم سفر مجردی به شهرای دوره که اونم درستش میکنم
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بله این مسئله دقیقا واسه منم اتفاق افتاد

در حالی که حدود چهار سال هر جایی تنها می رفتم دانشگاه ، خرید ، ادارات دولتی

تازه من تو شهر خودمون بودم ولی ترم آخر تنها می رفتم یه شهر دیگه و بر میگشتم

و همه چیز هم عادی بود ولی به محض اینکه فارغ التحصیل شدم دوباره مامانم ( نه بابام ) دچار نگرانی های شدید شد و من تبدیل شدم به همون دختر 4 سال قبل که واسه رفتن تا سوپر سر کوچه هم باید التماس کنم !!!! در حالی که تو اون چهار سال من پسر خونه بودم و همه کارای خونه رو انجام می دادم !

منم بارها این سؤالو از مامانم پرسیدم که پس اون چهار سال چه فرقی با حالا داره ؟ راستش هیچ دلیل خاصی واسه این احساسش پیدا نکردم

ولی قبول دارم که جامعه روز به روز کثیف تر و خطرناک تر میشه

من خیلی از خطراتی که تو راه دانشگاه از بیخ گوشم میگذشت واسه مامانم تعریف نمی کردم خیلی وقتا با معجزه سالم می رسیدم خونه و همش به خاطر دعای مادر و گذاشتن صدقه بود و گرنه من اصلا آدم زرنگی نبودم ...

دقیقا منم همین سوال رو از پدرم دارم ولی پاسخی براش نداره جز اینکه من به دختر خودم اطمینان دارم به جامعه اطمینان ندارم...
رشت شهر کوچیکی بود اما تهران بزرگه و پر از گرگه...
اما اینهمه دختر تو جامعه هستن اگر قرار باشه به خاطر این خطرات و احتمالات تو خونه بمونن که دیگه میشه زمان قاجار که بیرون بودن دختر رو بد میدونستن...
دوره زمونه عوض شده
بهتر نیست به جای اینکه دختر رو محدود و محدود کنیم آموزشش بدیم که چه طور با یک سری رفتارها مقابله کنه؟!
من خودم وقتی دوره ی راهنمایی بودم متلک یک پسر رو میشنیدم از ترس میمردم... واسه چی نباید یاد میگرفتم در برابر یک سری رفتارها باید چه برخوردی داشته باشم تا آسیب نبینم...؟!
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
تقریبا اکثر نظرات بچه ها رو خوندم....
کامل کامل
خیلی از نظرات شبیه هم بودند....

یعنی درستش هم همینه چون تفکرات جامعه هم همینه....
وقتی شما دانشجوی یه جا دیگه باشی... خوب نمیبیننتون که کی میاین و کی میرین. فقط دورادور باهاتون در تماس هستند. حتی اگر هر روز هم بهتون زنگ بزنن.
من دغدغه همه پدرها رو میفهمم چی هست. بهتون هم تبریک میگم که پدر فهمیمی دارید. اکثر همکلاسی های دختر بنده هم به همین گونه اند!
شاید من هم جای پدرتون بودم همین کارو میکردم.
همه جای ایران هم خوب هست هم بد....
حادثه فقط یه بار اتفاق می افته.... نمیگم ترسو باشین که از ترسش برین کنار وایسین بِررو بِررر در و دیوارو نگاه کنین! نه. اما شما خودتونو بزارید جای پدر بزرگوارتون. اگر خدایی نکرده اتفاقی بیافته هیچ وقت خودشو نمیبخشه..... چون حضور داشته.... شما که خوبیییی... دختر خونه ای... بعضیا نمیزارن زنشون تا سوپر مارکت سر کوچه بره....
به نظرم حادثه فقط یکبار اتفاق میافته... دوبار هم اتفاق نمیافته مگر اینکه طرف خیلی بووووووووق یا بدشانس باشه! بپرسید از کسایی که مشکل براشون پیش اومده.... چند بار مشکل جدی براشون پیش اومده... قریب به یقین فقط یکبار بوده.....
نوع نگاه یک مرد و یک زن با هم فرق میکنه.... حالا نمونه هایی هم والدین برعکس هم هستند... بهش میگن اظطراب و دلشوره .... میترسن... فقط میترسن... بهش میگن عقل حکم میکنه که اینجوری باشی... حرفتو قبول دارن. اما حرف جامعه رو نه. از چشماشون به شما بیشتر اطمینان دارن اما جامعه به نه... اونا هم از این شرایط پیش آمده برای شما ناراحت هستند اما راضی هم به رضای شما نیستن
:D
نمونه ای ساده بگم.... خیلی وقته خانما دوچرخه سواری میکنن در خیابونای تهران و خیلی عادی شده این مسئله... چند وقت پیش رفته بودم یه شهر دیگه.... دیدم کلی موتور توی خیابون جمع شدن! با سرعت کم هم دست میزنن هم بوق میزنن.... هم سوت میزنن.... به راننده تاکسیه گفتم کجا برده خوب فوتبال که نداریم دیگه؟ گفت نمیدونم. نزدیک که شدیم و از کنارشون رد میشدیم دیدیم یک بانوی سرتاپا محجبه.... سوار دوچرخست.... و زیر لبش داره هم فحش میده هم تند تند رکاب میزنه.... اینقدر دلم سوخت.... راننده تاکسی رو میگی اصلا هواسش به جلوشم نبود!!! چه برسه به جوان های موتور سوار !
میدونستید برای یک دختر و پسر همیشه قرار نیست از این اتفاقا بیافته.... اتفاق ناگوار... و چند نفر را میشناسید که دوبار براش مشکل پیش اومده؟ اونم ناگوارش؟

والا من یه پسر 27 ساله ام! دختر دبیرستانیا که از مدرسه تعطیل میشن و از کنارت رد میشن هزار تا متلک و تیکه میندازن... از قربونت برم گرفته تا سلام جیگر تا سلام یارانه ها رو نریختن هنوز؟ !!! مخصوصاً وقتی دسته ای حرکت میکنن ! بخداااا دختر و پسرهای دهه 60 دیگه اینقدر دریده نبودند! با گشت ارشاد مخالفم! اما وجودشم خالی از لطف نمیدونم! گشت ارشاد باید در مغز افراد نهادینه بشه... نه در کوچه و خیابون! اینایی که گفتم ربطی به بحث تاپیک نداشت... اما .... من با پدرتون هم موافقم. بعضی از بچه ها مثل صبا گفتن که من خیلی از شماها آزادترم... حتما دلیلی داشته.... از شهری که توش زندگی میکنی... و فرهنگش گرفته. تا ثبات اون شهر و همچنین شنیده ها و تجربیات بزرگتراتون.... یه شوخی هم بکنم! من اگه دختر داشتم میکردمش توی بشکه تا از نگاه هرز این همشهریام راحت بشم! مثل طالبان!



 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
گشت ارشاد باید در مغز افراد نهادینه بشه... نه در کوچه و خیابون!

احسنت ;)
من اگه دختر داشتم میکردمش توی بشکه تا از نگاه هرز این همشهریام راحت بشم! مثل طالبان!


:surprised: واویلاااااا !!!!

این روزا وقتی هر از چند گاهی مجبور می شم برای انجام کار واجبی برم از خونه بیرون و تو خیابونای نفرت انگیز قم قدم بزنم حالم از همه مردم شهر به هم می خوره و آرزو می کنم ای کاش همیشه یکی از آقایون خانواده می تونست همه کارایی که من بیرون از خونه دارم انجام بده یا لااقل همراهم میومد و با ماشینش منو می برد و بر می گردوند که من مجبور نشم تو این خیابونا قدم بزنم ....

اون موقع واقعا آرامش داشتم ....

هر بار که از خونه می رم بیرون بیشتر به معنای این حدیث از حضرت زهرا سلام الله علیها پی می برم :

"بهترین چیز برای زن آنست که مردی او را نبیند واو هم مردی را نبیند."

"نزدیکترین حالات زن به خدا آنست که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نشود."
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه کاریه! چرا به تو گیر داده پدرت نمی دونم؟! شاید! شاید واسه اینه که می خواد بهت تذکر بده که اینجا هنوز حرف پدر حرف اولو می رنه! یه جورایی زهر چشم گرفته:دی
 

zahra_555

عضو جدید
وای خدای من
منم 1سال تو قم دانشجو بودم نزدیک بود سکته کنم
ون امنیت اخلاقی وسط یه خیابون باریک زد رو ترمز ی ترافیک100کیلومتری درست کرد که به من بگه شالتو بکش پایینتر
بخداتو قم آدم آلوده ام اگه باشه آلوده تر میشه
نزدیک بود دیگه قید حیاو خدا ونمازم بزنم که بابام مهمان دایمم کردکرج داشتم میمردم واقعا
اگه میخوایدتعجب در حده افتادنه فک رو تماشاکنید با مانتو توخیابونای قم راه برید اونوقته که ازنگاه ها خفه میشی
اگه لاک با مانتو باشه که دیگه پلیس اینترپل میفته دنبالت و با نام هرزه و مفسد فی الارض برچسب میخوری
 

zahra_555

عضو جدید
و من با قدرت اعلام میکنم

و من با قدرت اعلام میکنم

هر پدری در شهر قم حق داره به دخترش گیر بده
چون حتی با چادر و بدون آرایش در تاکسی سمند هم یارو داشت دستشو میذاشت رو پای من که جیغ کشیدم
امنیت در قم=0
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای خدای من
منم 1سال تو قم دانشجو بودم نزدیک بود سکته کنم
ون امنیت اخلاقی وسط یه خیابون باریک زد رو ترمز ی ترافیک100کیلومتری درست کرد که به من بگه شالتو بکش پایینتر
بخداتو قم آدم آلوده ام اگه باشه آلوده تر میشه
نزدیک بود دیگه قید حیاو خدا ونمازم بزنم که بابام مهمان دایمم کردکرج داشتم میمردم واقعا
اگه میخوایدتعجب در حده افتادنه فک رو تماشاکنید با مانتو توخیابونای قم راه برید اونوقته که ازنگاه ها خفه میشی
اگه لاک با مانتو باشه که دیگه پلیس اینترپل میفته دنبالت و با نام هرزه و مفسد فی الارض برچسب میخوری

از بد بودن محیط قم هر چی بگی کمه

ولی کرج هم یه جور دیگه نا امنه

نمی خواستم بگم ولی اون شهری که گفتم ترم آخر رفت و آمد می کردم یکی از شهرای اطراف کرج بود

مردمش یه طرف و دانشجوهاش یه طرف دیگه ! من جزء معدود دخترای چادری اون دانشگاه بودم و همینطور که تو حیاط دانشگاه قدم می زدم دخترای هرزه بهم متلک مینداختن
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
احسنت ;)


:surprised: واویلاااااا !!!!

این روزا وقتی هر از چند گاهی مجبور می شم برای انجام کار واجبی برم از خونه بیرون و تو خیابونای نفرت انگیز قم قدم بزنم حالم از همه مردم شهر به هم می خوره و آرزو می کنم ای کاش همیشه یکی از آقایون خانواده می تونست همه کارایی که من بیرون از خونه دارم انجام بده یا لااقل همراهم میومد و با ماشینش منو می برد و بر می گردوند که من مجبور نشم تو این خیابونا قدم بزنم ....

اون موقع واقعا آرامش داشتم ....

هر بار که از خونه می رم بیرون بیشتر به معنای این حدیث از حضرت زهرا سلام الله علیها پی می برم :

"بهترین چیز برای زن آنست که مردی او را نبیند واو هم مردی را نبیند."

"نزدیکترین حالات زن به خدا آنست که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نشود."

مگه قم چه جوری هست و...؟
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
از بد بودن محیط قم هر چی بگی کمه

ولی کرج هم یه جور دیگه نا امنه

نمی خواستم بگم ولی اون شهری که گفتم ترم آخر رفت و آمد می کردم یکی از شهرای اطراف کرج بود

مردمش یه طرف و دانشجوهاش یه طرف دیگه ! من جزء معدود دخترای چادری اون دانشگاه بودم و همینطور که تو حیاط دانشگاه قدم می زدم دخترای هرزه بهم متلک مینداختن


وقتی دختر به دختر متلک می اندازه.... دیگه از مردش که نمیشه انتظار داشت.... کلا اسم شهر های استان تهران رو نیار که همشون واویلا هستند!!! از هر لحاظی که بگی.... مصداق وارونگی رنگ هاس سیاه و سفید هست! سیاه جای خودشووو به مشکی میده و سفید هم سیاه میشه! این جملش مثلا فلسفیه.... در مورد کرج هم باید بگم که از قم صدها مرتبه نا امن تره.... دلایل متعددی هم دارم..... اگر خاطرتون باشه جفت اینارو از استان تهران کندند و مستقلشون کردن... منتظر استان سومی هم باشید به نام استان خرداد !!! با مرکزیت ورامین !!! که هزاران پله بدتر از البرز و قم خواهد بود... پیشاپیش قضاوت نمیکنم. آینده همه چیز را روشن خواهد کرد.
 
آخرین ویرایش:

zahra_555

عضو جدید
از بد بودن محیط قم هر چی بگی کمه

ولی کرج هم یه جور دیگه نا امنه

نمی خواستم بگم ولی اون شهری که گفتم ترم آخر رفت و آمد می کردم یکی از شهرای اطراف کرج بود

مردمش یه طرف و دانشجوهاش یه طرف دیگه ! من جزء معدود دخترای چادری اون دانشگاه بودم و همینطور که تو حیاط دانشگاه قدم می زدم دخترای هرزه بهم متلک مینداختن
باید خدمت خواهر گلم عرض کنمکه دخترای هرزهدر هرجای دنیاعوضین و حرف مفت زن
بعدشم من در شهر کرج یکبار هم درگیر نشدم بااینکه معروفه به لیانشامپو و همه رزمی کارن اکثرا
اما تو قم مجبورشدم یکی روبزنم
 

zahra_555

عضو جدید
وقتی دختر به دختر متلک می اندازه.... دیگه از مردش که نمیشه انتظار داشت.... کلا اسم شهر های استان تهران رو نیار که همشون واویلا هستند!!! از هر لحاظی که بگی.... مصداق وارونگی رنگ هاس سیاه و سفید هست! سیاه جای خودشووو به مشکی میده و سفید هم سیاه میشه! این جملش مثلا فلسفیه.... در مورد کرج هم باید بگم که از قم صدها مرتبه نام امن تره.... دلایل متعددی هم دارم..... اگر خاطرتون باشه جفت اینارو از استان تهران کندند و مستقلشون کردن... منتظر استان سومی هم باشید به نام استان خرداد !!! با مرکزیت ورامین !!! که هزاران پله بدتر از البرز و قم خواهد بود... پیشاپیش قضاوت نمیکنم. آینده همه چیز را روشن خواهد کرد.
پرچم کرج بالاست داداش جون
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
پرچم کرج بالاست داداش جون

پرچم کرج که خیلیییی وقته بالاست
کرج یه پارک داره.... گود هست نزدیک شاه عباسی..... اسمش یادم نمیاد!!! چند تا پله میخوره میره پایین... رفته بودم دانشگاه تهران... پردیس کشاورزی و منابع طبیعی یکساعتی وقت استراحت داشتم... از بیکاری!.... توی اون پارکی که دارن تعمیرش میکنن.... یه صحنه هایی دیدم که سعدی و حافظ کم میارن که شعرشو بگن! یعنی روشون نمیشه ... از مرغ و کفتر و بلبل هم بلا به دور! حیف حیوان و پرنده های زیبایی که خالقشون خدا هستند..... برای این ملت گشت ارشاد لازمه... بیرون بودن یه تیکه مو مهم نیست.... فاجعه ای که من دیدم اونجا برام جالب بود.... انگار نه انگار ایران بوده

خطاب به مائده عزیزم.... داشتن ورزش میکردن! دختر و پسر! تقریبا 24 سالشون میشد.... اما از المپیک هم المپیکی تر بود! همه کار میکردن بجز ورزش....

دو تا پیر مرد و پیرزن از اونجا رد میشدن.... اینارو دعوا کردن....... مزاحم ورزششون شدن!!! :surprised: اینجا بچه نشسته نمیگم بقیشو ! ....
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرچم کرج که خیلیییی وقته بالاست
کرج یه پارک داره.... گود هست نزدیک شاه عباسی..... اسمش یادم نمیاد!!! چند تا پله میخوره میره پایین... رفته بودم دانشگاه تهران... پردیس کشاورزی و منابع طبیعی یکساعتی وقت استراحت داشتم... از بیکاری!.... توی اون پارکی که دارن تعمیرش میکنن.... یه صحنه هایی دیدم که سعدی و حافظ کم میارن که شعرشو بگن! یعنی روشون نمیشه ... از مرغ و کفتر و بلبل هم بلا به دور! حیف حیوان و پرنده های زیبایی که خالقشون خدا هستند..... برای این ملت گشت ارشاد لازمه... بیرون بودن یه تیکه مو مهم نیست.... فاجعه ای که من دیدم اونجا برام جالب بود.... انگار نه انگار ایران بوده

خطاب به مائده عزیزم.... داشتن ورزش میکردن! دختر و پسر! تقریبا 24 سالشون میشد.... اما از المپیک هم المپیکی تر بود! همه کار میکردن بجز ورزش....

دو تا پیر مرد و پیرزن از اونجا رد میشدن.... اینارو دعوا کردن....... مزاحم ورزششون شدن!!! :surprised: اینجا بچه نشسته نمیگم بقیشو ! ....

حق با شماست... تک تک حرفات رو قبول دارم...محیط فاسده مخصوصا اگر نظارتی نباشه...(منظور همون زوره که باید بالا سر برخی باشه)
دوره زمونه ی بدی شده خیلی بد...کاملا به پدرم حق میدم...
سعی میکنم بیرون رفتنم رو در ساعات روز و محدود به مکانهایی کنم که امنیت بیشتری دارن
باشد که پدرمان از ما راضی شود
دختر دوست پدرم شب از سر کار بر میگشته
تو تاکسی عقب نشسته بوده و یه پسر هم کنارش
وسط راه این پسره مثل اینکه رفتارهای نامناسب انجام میداده که دختره بیچاره گفته آقا درست بشین و وقتی دیده پسره انگار نه انگار هلش داده که درست بشینه
پسره هم عصبی شده و زده تو گوش دختره و دستش رو پیچونده
دختره طفلک هم جیغ زده و به راننده گفته آقا دور بزن بریم کلانتری که راننده هم گفته خانم دنبال شر نگرد!!!
دختره هم وسط راه پیاده شده... ممکن بود اتفاقات بدتری بیفته
اما بعضی وقتا میگم چند درصد از دخترای ما آمادگی دفاع از خودشون رو تو اون لحظه دارن؟!:(
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
حق با شماست... تک تک حرفات رو قبول دارم...محیط فاسده مخصوصا اگر نظارتی نباشه...(منظور همون زوره که باید بالا سر برخی باشه)
دوره زمونه ی بدی شده خیلی بد...کاملا به پدرم حق میدم...
سعی میکنم بیرون رفتنم رو در ساعات روز و محدود به مکانهایی کنم که امنیت بیشتری دارن
باشد که پدرمان از ما راضی شود
دختر دوست پدرم شب از سر کار بر میگشته
تو تاکسی عقب نشسته بوده و یه پسر هم کنارش
وسط راه این پسره مثل اینکه رفتارهای نامناسب انجام میداده که دختره بیچاره گفته آقا درست بشین و وقتی دیده پسره انگار نه انگار هلش داده که درست بشینه
پسره هم عصبی شده و زده تو گوش دختره و دستش رو پیچونده
دختره طفلک هم جیغ زده و به راننده گفته آقا دور بزن بریم کلانتری که راننده هم گفته خانم دنبال شر نگرد!!!
دختره هم وسط راه پیاده شده... ممکن بود اتفاقات بدتری بیفته
اما بعضی وقتا میگم چند درصد از دخترای ما آمادگی دفاع از خودشون رو تو اون لحظه دارن؟!:(

هی میخوام نگم نمیشه !
من خودم از سوار شدن تاکسی خاطره خوبی ندارم!
تقریبا بچه های سایت تعداد اندکیشون میدونن
روز 27 آبان بود... صبح زود رسیدم تهران! ساعت 5:45 دقیقه... رفتم سوار متروی میدون آزادی بشم... گفتن امروز جمعه هست و ساعت کار مترو از 6 هست.... منم برای اینکه زود تر برسم خونه اومدم با سواری برم...
دور میدون آزادی... سوار یه ماشین شدم! جاتون اصلا خالی نباشه! 4 نفر دزد!!! منم وسط نشسته بوده! 3 تا عابر بانک هم همراهم بود! (سیستم مزخرف بانکداری ایران مجبورت میکنه)
جمعا دو میلیون پول میشد که قرار بود شهریه دانشگاهمو بدم....
جاتون خالی از اونا چک و مشت از من هم انکار رمز عابر بانکا !!! حسابی کتک خوردم! تا با خوردن 2 تا چاقو به ران پاهام... لب به اعتراف گشودم ! :cry: نمیدونم توی اون لحظه ها آدم چرا اعتقاداتش دگرگون میشه.... خالصانه از خدا خواستم کمکم کنه... پول که از راه حرومی به دست نیومده.... از پاهام هم به شدت خون میومد..... حالم اصلا خوب نبود.... معجزه رو به چشمام دیدم... من 2 ساعتی بود که کتک میخوردم توی ماشین اینا و نه از پلیس خبری بود و نه کسی... معنی امداد غیبی رو به چشمم دیدم....... منو پیاده نمیکردن که... میگفتن از کجا معلوم که این رمزش درست باشه.... خوشبختانه یا بدبختانه منو از میدون آزادی تا انتهای خیابان دماوند تهران کشوندند و بردند... البته با کتک های ممتد... اون لحظه از یادم نمیره... جلوی یه بانک نگه داشتند.... رفتن پولو بردارند... اون وقت صبح نمیدونم یه فرشته (آقا) چطوری اومده بود و پول میخواست... هوا تاریک بود اما بی رمق با نگاهم بهش فهموندم که اونا دزدند... واقعا داشتم از هوش هم میرفتم.... ازشون درخواست آب کردم.... بهم از بطری خودشون آب دادند..... اون آقا فرشتهه یه لحظه از غفلت اینا استفاده کرد و عابر بانک و دویست تومن پولوووو برداشت کرد توی جیبش.. من ندیدم... اما میدونم.... خلاصه از شانس من یه موتور پلیس هم به جمع ما اضافه شد.... برادران دزد سریع سوار ماشینوشن شدند و اون فرشته داد زددد دزددددددددد دزدددد ... آقا پلیسه هم افتاد دنبال ما... و این آقایون دزد که متولد سال 70 بودند!!! از ترسشون اونو کوبوندند به گارد ریل و بعدا فهمیدم پای پلیس بیچاره شکست..... فیلمش در آرشو راهنمایی رانندگی موجوده... بالاخره میگیرمش.. گفتن برای برنامه شوک هم میخوان.... خلاصه این آقایون دزد منو از میدون آزادی تا دوراهی رودهن-بومهن بردند.... و تازه شیشه کشیدنشونم شروع شد!!! خلاصه وقتی شیشه کشیدن منو ول کردند... چون رمق نداشتم... به فاصله ده دقیقه بعد هم پلیس اومد... یعنی اتفاقی.... جایی که منو ول کردن بخدا اگه سالی یه ماشین رد بشه........ خدارو بارها شکر میکنم... مائده عزیز دل و همه خواهرایی که میان اینو میخونین... اینجاشو گوش کنین:
تا شب توی بیمارستان بستری بودم.... شب مرخص شدم... فرداش رفتم آگاهی برای تشخصی هویت! اما من میگفتم متولد سال 70 بودند و بچه بودن! اینا بعد از چند روز بهم یه آدم 50 ساله نشون میدادند .... که نوع دزدیش شبیه اونا بوده.... خلاصه .... اینم بگم که در داشبورد ماشینشون پر بود از عابر بانک که خودشون میگفتن از دیروز ظهر جمع کردن اینارو..... یعنی به راحتی هرچی پول لود میکشیدن بیرون....... خوب نشد... دو روز بعد رفتم چهره نگاری و تشخصی هویت که معلوم بود خیلی پیشرفته تر از قبلی ها بود... فقط دیدم 5 نفر جلوتر از من نشستن توی صف ! یه پیرمرده و چها تا خانم..... اغلب زیر سی سال... همه گریه می کردند.... بالاخره نوبت من شد! ساعت 10 صبح! پیدا نشد که نشد... یعنی نه در آرشیوشن بود و نه کسی شبیه به این آقایون دزد 20 ساله پیدا کردم!
مامور گفت خدا رو شکر که سالمی.... در مورد عابر بانک ها هم سوال کرد... یکیش که مفقود شده بود... اون دو تا دیگه هم یکیش بخاطر ندادن کد ملی من به بانک مسدود شده بود و یکیش هم 10 هزار تومن توش پوی بود... کلا از من 20 هزار تومن هم نبردند... اما خاطره بدش تا آخر عمر تو وجودمه...... افسر پلیس به من گفت خانم هایی که قبل از تو آمده بودند اینجا بجز یک نفرشون... به بقیه تجاوز شده بود.... برو خداتو شکر کن که زنده ای!!! راستی اینم بگم که اون عابر بانکی که توش ده تومن پول بود.... ازش 4 تا کارت شارژ 2 تومنی گرفتن و موبایلشونو شارژ کردن! هنوز بعد از 8 ماه خبری ازشون نیست! تازه شانس آوردم با یکیشون دوست شدم و سنشونو پرسیدم.....
اینا یه طرف... مشکل دیگه هم اینکه من هم چاقوی آلوده خورده بودم... و هم از بطری اونا آب خوردم... به علت اینکه هم شیشه ای بودن و هم روانی!!! قاضی دادگاه گفت که باید برم آزمایش ایدز و هپاتیت هم بدم! بماند که موقع آزمایش ایدز چه نگاه های سنگینی رو تحمل میکردم.... از گرفتن شماره تلفن خونه بگیرین تا اینکه شریک جنسیت کی بوده!!! کلش عذاب بود....
در نهایت بگم... خدارو شکر که سالمم........ بخدا اینایی که گفتم تاحالا اینقدر کامل نگفتم بجز افسر پلیس... گفتنش آزارم میده....... یعنی حالمو منقلب میکنه مثل الان... لطفا توجه کنین... به عنوان برادر بزرگتر و یا کوچکتر.... لطفا دقت کنید.... حادثه 1 بار اتفاق می افته....
 

Similar threads

بالا