فیس بوک یکی از عرصههای «خودنمایی» است. هر کس دربارهی خودش مینویسد، زندگیاش، حال و روزش، نظرش دربارهی مسائل خُرد یا مهم.
برخی این را نشانهی انحطاط فرهنگ میدانند؛ وضعیتی که همه به نوعی دچار خودشیفتگی و خود-کانون-پنداریاند. عکسهای خود را در معرض دید آشنا و بیگانه قرار میدهند، از شادی و افسردگی خود به دیگران میگویند، از صفحهی «من»، یادداشت «من»، دیروز و امروز «من». ناقدان میگویند تمدن کنونی تباهی را به اوج رسانده، با مبالغه در فردگرایی و گشودن امکانات بیسابقه برای مشغول بودن آدم به خودش.
شکل دیگری هم میشود به این «خودنمایی»ها نگاه کرد. هیچ گاه در تاریخ، انسانها ایناندازه به روی هم گشوده نبودهاند، اینقدر از یک دیگر نمیدانستهاند، امکان راه بردن به درون ذهن و روان یکدیگر را نداشتهاند. پیش از این ما از «انسان» کلی و «نوع بشر» در کتابها میخواندیم، ولی آگاهی ما از انسانهای واقعی و مشخص به کسانی محدود میشد که دوستی و رابطهای خاص میانمان بود. اکنون «آدم»های مشخصی که از کاروبارشان میدانیم بسی بسیارند، بسیارتر از شمار کسانی که رابطهای خاص با آنها داریم.
رسانههای اجتماعی و به طور کلی ابزارهای ارتباطی مانند تلفن و اینترنت آدمها را به شکلی یکسره تازه به هم پیوند دادهاند. از خود گفتن که روزگاری حرمت و کراهت اخلاقی داشت، نوعی سخاوت نیز هست؛ دست و دلبازی در گشودگی به روی آدمهای دیده و نادیده. دعوتی است به ارتباط. «خود» آدم دیگر گنجی نیست که کسی برای خودش نگه دارد و فقط به عزیزترین و نزدیکترین و محرمترین آدمهایش نشان بدهد با با آنها تقسیم کند. با گفتن و برملاکردن خود در ملأعامی مانند فیس بوک، سخاوتمندانه «خود» خود را با دیگران تقسیم میکنیم.
از این رو، شاید نسل بعد هم از «دیگران» بیشتر از ما بداند هم شاید با برداشتن حصارها از گرد «خود»، از خودپرستی و خوداستثناپنداری دورتر باشد. فیس بوک، از این رو، شاید بتواند آدمها را به هم نزدیکتر و در فهم همدلانهی یکدیگر به آنها یاری کند.
برخی این را نشانهی انحطاط فرهنگ میدانند؛ وضعیتی که همه به نوعی دچار خودشیفتگی و خود-کانون-پنداریاند. عکسهای خود را در معرض دید آشنا و بیگانه قرار میدهند، از شادی و افسردگی خود به دیگران میگویند، از صفحهی «من»، یادداشت «من»، دیروز و امروز «من». ناقدان میگویند تمدن کنونی تباهی را به اوج رسانده، با مبالغه در فردگرایی و گشودن امکانات بیسابقه برای مشغول بودن آدم به خودش.
شکل دیگری هم میشود به این «خودنمایی»ها نگاه کرد. هیچ گاه در تاریخ، انسانها ایناندازه به روی هم گشوده نبودهاند، اینقدر از یک دیگر نمیدانستهاند، امکان راه بردن به درون ذهن و روان یکدیگر را نداشتهاند. پیش از این ما از «انسان» کلی و «نوع بشر» در کتابها میخواندیم، ولی آگاهی ما از انسانهای واقعی و مشخص به کسانی محدود میشد که دوستی و رابطهای خاص میانمان بود. اکنون «آدم»های مشخصی که از کاروبارشان میدانیم بسی بسیارند، بسیارتر از شمار کسانی که رابطهای خاص با آنها داریم.
رسانههای اجتماعی و به طور کلی ابزارهای ارتباطی مانند تلفن و اینترنت آدمها را به شکلی یکسره تازه به هم پیوند دادهاند. از خود گفتن که روزگاری حرمت و کراهت اخلاقی داشت، نوعی سخاوت نیز هست؛ دست و دلبازی در گشودگی به روی آدمهای دیده و نادیده. دعوتی است به ارتباط. «خود» آدم دیگر گنجی نیست که کسی برای خودش نگه دارد و فقط به عزیزترین و نزدیکترین و محرمترین آدمهایش نشان بدهد با با آنها تقسیم کند. با گفتن و برملاکردن خود در ملأعامی مانند فیس بوک، سخاوتمندانه «خود» خود را با دیگران تقسیم میکنیم.
از این رو، شاید نسل بعد هم از «دیگران» بیشتر از ما بداند هم شاید با برداشتن حصارها از گرد «خود»، از خودپرستی و خوداستثناپنداری دورتر باشد. فیس بوک، از این رو، شاید بتواند آدمها را به هم نزدیکتر و در فهم همدلانهی یکدیگر به آنها یاری کند.


