پاي بند قفسم باز و پر بازم نيست
سر گل دارم و پروانه پروازم نيست
گل به لبخند و مرا گريه گرفته ست گلو
چون دلم تنگ نباشد كه پر بازم نيست
گاهم از ناي دل خويش نوايي برسان
كه جزين ناله دلسوز تو دمسازم نيست
در گلو مي شكند ناله ام از رقت دل
قصه ها هست ول طاقت ابرازم نيست
آه اگر اشك منت باز نگويد غم دل
كه درين پرده جزين همدم و همرازم نيست
دلم از مهر تو درتاب شد اي ماه ولي
چه كنم شيوه آيينه غمازم نيست
به گره بندي آن ابروي باريك انديش
كه به جز روي تو در چشم نظر بازم نيست
سايه چون باد صبا خسته سرگردانم
تابه سر سايه آن سرو سرافرازم نيست