خودتو با یه شعر وصف کن...!

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابرها می گريند تا پشت پايت را خيس کنند.
من انتظار را حس می کنم
صبر را ياد گرفته ام
از باغچه کوچکمان زير آفتاب تابستان
برای روزی که اندوه آسمان از
آتش عشق افروخته اش باران بياورد
ودوری ها را پاک کند
و مدام برای برگ ها بخواند که
آسمان نزديک است
دوباره دست هايمان را خيس کند
من رهايت نمی کنم
آنچه را که روزهای بلند و شب های بارانی
به من آموخته اند از ياد نمی برم
و اين شب های خيس را
فراموش نخواهم کرد
حتی در آغوش تو
ابری خواهم بود
که برای دوست داشتن لبخندت می گريد.

- تنها دلم تنگ است که ببينمت.:cry:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم دعا می کنم!

دارم دعا می کنم!

دارم دعا می کنم
دعا می کنم
که کودکان تقویم های نیامده

نام خفاش و خورشید را در کنار هم بنویسند!
دعا می کنم
که صدای سرخ سنگ انداز

در چارچوب بال هیچ چکاوکی شنیده نشود !
دعا می کنم
که هیچ دیواری

چشم در راه پگاه پنجره نماند !
دعا می کنم
که هیچ آسمانی

از سقوط حواصیل ترانه نخواند !
دعا می کنم
که مهربانی باد

برگ برگ حکایت ما را
به نشانی سبز ستاره ها برساند !
دعا می کنم
که بیایی!

بیایی و بر خاک این بغض ناپایدار
بذر بوسه و بهار و بادبادک بپاشی .......
دارم دعا می کنم!
 

hoot

عضو جدید
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالودم به بد ديدن (حافظ)


مهرباني را بياموزيم ، مهرباني كودكي تنهاست
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
 

Mahdi JooN

عضو جدید
ما رفته ايم در دل شب هاي ماهتاب
با قايقي به سينه امواج بي كران
بشكفته در سكوت پريشان نيمه شب
بر بزم ما نگاه سپيد ستارگان
 

tirmah

عضو جدید
ma del be ghame to basteh darim ey dust
dardeh to be gane khasteh darim ey dust
gofti ke be del shekastegan nazdiki
ma niz dele shekasteh darim ey dust
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
پاي بند قفسم باز و پر بازم نيست
سر گل دارم و پروانه پروازم نيست

گل به لبخند و مرا گريه گرفته ست گلو
چون دلم تنگ نباشد كه پر بازم نيست

گاهم از ناي دل خويش نوايي برسان
كه جزين ناله دلسوز تو دمسازم نيست

در گلو مي شكند ناله ام از رقت دل
قصه ها هست ول طاقت ابرازم نيست

آه اگر اشك منت باز نگويد غم دل
كه درين پرده جزين همدم و همرازم نيست

دلم از مهر تو درتاب شد اي ماه ولي
چه كنم شيوه آيينه غمازم نيست

به گره بندي آن ابروي باريك انديش
كه به جز روي تو در چشم نظر بازم نيست

سايه چون باد صبا خسته سرگردانم
تابه سر سايه آن سرو سرافرازم نيست
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبرایی نداری
من تورا دارم و تو چون خود را نداری
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم
دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
شاید از بودن تو
در آخرین دقیقه ی
علاقه و اقاقی
شاید از واژه ای که درونم زاده شده
می ترسم
با آن که می دانم
قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
دوستم داری...
 

laleh_a

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانه ای خواهم ساخت...
همه کنجش پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر مهر و صفایم گردد،
شرط وارد گشتن
شستشوی دل هاست...
شرط آن،
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست.
بر سر در خانه ام
برگ گلی می کوبم
با قلم سبز بهار
می نویسم: ای یار!
خانه دوستی ما اینجاست...
تا که "سهراب" نپرسد دیگر
"خانه دوست کجاست؟"
 

Similar threads

بالا