خودتو با یه شعر وصف کن...!

emeli_amn

عضو جدید
نمی دانم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
بدست کودکی گستاخ وبازیگوش
واو هر دم نوای خویش را درآن بنوازد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند در من سکوت مر گبارم را
 

farahikia83

عضو جدید
می خواره و سر گشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است
 

*mahdi_joker*

عضو جدید
چه کودکانه یاد گرفتم
که ساده تر باشم!

من از ترانه یاد گرفتم
که خوش نفس باشم

چه شاعرانه یاد گرفتم
که با خبر باشم

من از پرنده یاد گرفتم
که بی قفس باشم

من از تو یاد گرفتم
که رخت نور بپوشم

به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بنوشم!!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با آنكه غرق خواهش نفسانيم هنوز
ديوانه عواطف انسانيم هنوز
خاكم بسر كه سيه نامه ميرم به خاك
مفتون رنگ زندگي فانيم هنوز
فهم اينقدر نبود كه دم بندم از سخن
شيرازه بند دفتر نا دانيم هنوز
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم یک بار،
فقط یک بار
ترانه ای به سادگی ِ سکوت ِ کودکان بنویسم!
آنوقت دفترم را ببندم،
بیایم روی همان نیمکت ِ سبز ِ انتظار بنشینم،
صدای پای تو را از پس ِ پرچین ِ پارک بشنوم،
چهره ات را در ظهرهای دور ِ آن پائیزِ خوب بخاطر بیاورم
و بمیرم!
به همین سادگی!

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مژده بده ، مژده بده، يار پسنديد مرا
سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا

جان دل و ديده منم ، گريهء خنديده منم
يار پسنديده منم، يار پسنديد مرا

كعبه منم ، قبله منم ، سوي من آريد نماز
كان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا

هرسحر از كاخ كرم چون كه فرو مينگرم
بانگ لك الحمد رسد از مه و ناهيد مرا

چون سر زلفش نكشم سر ز هواي رخ او
باش كه صد صبح دمد زين شب اميد مرا

پرتو بي پيرهنم، جان رها كرده تنم
تا نشوم سايه خود باز نبينيد مرا
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد
کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداري ديوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش مانيست
آن شمع که مي سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گويم
کارايشي از عشق کس اين خانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پاي
ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کني قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم بروم آن سوی ثانیه ها
می خواهم به همان کوچه ی پاک پروانه برگردم
باران که ببارد
همان کوچه ی کوتاه بی کبوتر
کفاف تکامل تمام ترانه ها را می دهد
بی خبرنیستم ! گلم
می دانم که دیگر از آن یادگاری رنگ و رو رفته خبری نیست
می دانم که تنها خاطره ی خنجری
در خیال درخت خیابان مانده ست
اما نگاه کن !
آن گل سرخ پر پر لای دفترم
هنوز به سرخی همان پنجشنبه ی دور دیدار است
نگاه کن !!!

 

Mahdi JooN

عضو جدید
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تمنا کردم
که تو با من باشی
وتو گفتی
هرگز؛ سخنی سرد ودرشت
ومرا غصه این هرگز کشت:crying:,
من ندانم که کی ام؟:child:
من ندانم که چه ام؟:w09:
من فقط می دانم که توئی شاه بیت غزل زندگیم.:crying2::w29:
 

Mahdi JooN

عضو جدید

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] ...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مـکـتــوب ِ یــار ؛[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نـیـاورده ســت ؟
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif].....
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] ...[/FONT]
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ندانم كنون با كه سودا كنم
كجا جوشم و از چه پروا كنم
نه ياري كه راه مروت روم
نه خصمي كه با وي مدارا كنم
نه عشقي كه دل را به دريا زنم
نه شوري كه رو سوي صحرا كنم
نه برقم كه آتش زنم خرمني
نه ابرم كه با گريه غو غا كنم
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گوشی مانده ات اگر..
با توام ای زادهء نادان ز خود:
گوش ده: با من بخوان این این داستان..
سالها از حادثه میگذرد..
آنکه یادش هم چو زهر تلخ کامم میکند..
یورش وحشی و فرجامی کثیف..
آمدند و پشته ها از کشته ساختند
مهد شیران و دلیران را ویران ساختند
جز به ویرانی تو کردی ماندگار؟
از چه کردی مام میهن را خراب
............................................
ازچه نادانان توکردی حکمران؟
از چه پوچی را تو کردی استوار
مر نه ایران مهد هوشیاران بود؟
خاک و خشتش خانه پاکان بود؟
از چه هستی را تو کردی نیستی
با توام ای روز و شب برسرزنان؟
هیچ میدانی درستی چیست؟
ای عرب ای زاده نادان پرست
راه تو" تازی چرا انسان ستیزیست؟
ای گم و دانش ستیز!!
بهر چه دم میزنی از راستی ؟
ای دروغ ای ستمگر بهر چه دم میزنی از راستی؟
ار محمد این سیه روی مرد نامرد
پیغمبر توست؟
جز تجاوز چه دیگر بر تو آموخت
از چه وقت نادان کتابی را نوشت؟
نادانی را دانایی نوشت!
بند بند آن کتاب وحشی تو !
که ننوشته بجز کشتار و غارت جزء به جزء..
شده آئین پاکان کثیف..
آن ابر مرد که مردانگیش مینامند..
تشنهء کشتار بود ای ابله هستی ستیز..
نام او را حق میشمرند
از آن دم که حق هم روسیه شد!!
سرنوشت من چنین نیست که چون تو هم در این دنیا کنم و عیش و
در فردای روز آخرت را زان خود چندار باشم..
آریائی را چه باشد ترس از اهریمن پست..
دانایان را چه باک از نادرست؟
این گونه به نیستی کشاندی روزمان
مژده ای دارم برایت ای کثیف..
سرزند آن روز ما گر راستین..
بدان هدیه تو از ما نباشد جز نیستی..
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پرم از راه
از پل
از رود
از موج
پرم از سایه ی برگی در آب
چه درونم تنهاست...
 

Mahdi JooN

عضو جدید
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن برقیبان تو هرکز نبرم
 

Similar threads

بالا