سلام به همگي!خوبيد ان شاءا... . خيلييييي خوشحالم كه اين تاپيك سرپاست.
با توجه به نحوه تفسير نور تمام مطالب در مورد آيات 6 تا 14 رو گذاشتم.اميدوارم همينطور در ادامه اين تاپيك ثابت قدم باشيد.
اجركم عند ا...
آيه
ترجمه
نه چنين است (كه مىپندارند). بىگمان آدمى طغيان مىكند.
چون خود را بىنياز مىبيند.
همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست.
آيا ديدى آن كه منع مىكند.
بندهاى را كه نماز مىخواند.
آيا انديشيدهاى كه اگر (آن بنده) بر طريق هدايت باشد يا به تقوا سفارش كند. (سزاى نهى كننده او جز آتش نيست)
آيا انديشيدهاى كه اگر تكذيب كند و روى برتابد (فقط خود را هلاك ساخته است؟)
آيا او نمىداند كه خداوند مىبيند.
نکته ها
كلمه «كلاّ» يا به معناى نفى گذشته است يعنى اين گونه نيست كه انسان به ياد گذشته خود باشد كه خداوند او را آفريد و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلكه به جاى بندگى طغيان مىكند و مانع بندگى ديگران نيز مىشود.
و ممكن است كلمه «كلاّ» به معناى حقًا و براى تأكيد باشد.(18)
اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد، يا ثروت او را مغرور مىكند، چنانكه قارون مىگفت: «انّما اوتيته على علم عندى»(19) يا قدرت او را مغرور مىكند، چنانكه فرعون مىگفت: «اليس لى ملك مصر»(20) يا علم او را مغرور مىكند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتيناه آياتنا فانسلخ منها»(21) ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مىشود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمىشود، چون همه را از خداوند مىداند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا من فضل ربّى»(22) و حضرت يوسف گفت: «ربّ قد آتيتنى من الملك و علّمتنى من تأويل الاحاديث»(23) آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا.(24) «أن رآه استغنى»
طغيانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسميّت مىشناسد، نه استدلال مىپذيرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مىدهد.
مراد از عبدى كه نماز مىخواند «عبداً اذا صلّى» چنانكه از آيات آخر سوره بر مىآيد، رسول خداست، چون در آن آيات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مىكند. از آنجا كه اين آيات، اولين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسيدن به مقام رسالت، نماز مىخوانده است.(25)
در احاديث مىخوانيم: ابوجهل از اطرافيان خود پرسيد: آيا پيامبر در ميان شما نيز براى سجده صورت به خاك مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مىخوريم، اگر او را در چنين حالى ببينم، با پاى خود گردن او را له مىكنم. زمانى كه متوجه شد پيامبر در حال نماز است، تصميم گرفت با لگد بر سر مبارك آن حضرت در سجده بكوبد، همين كه نزديك شد، با حالتى عجيب عقب نشينى كرد و به مشركان گفت: وقتى به او نزديك شدم، در مقابل خود خندقى از آتش ديدم.(26)
با اينكه مراد از «عبداً» شخص پيامبر است ولى نكره آوردن آن، به خاطر تعظيم و بزرگداشت است. «عبدًا اذا صلّى»18) تفسير نمونه.
19) قصص، 78.
20) زخرف، 51 .
21) اعراف، 175.
22) نمل، 40.
23) يوسف، 101.
24) تفسير نوين.
25) تفسير الميزان.
26) تفاسير مجمع البيان و نمونه.
پيام ها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفريديم و هر چه نمىدانست به او آموختيم. امّا او در برابر پروردگارش طغيان مىكند. «كلاّ انّ انسان ليطغى»
2- انسان به خاطر آنكه به غلط خود را بىنياز مىپندارد دست به طغيان مىزند. «ليطغى ان رآه استغنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترين نوع منكرات است. «ينهى عبداً اذا صلّى»
4- حتى اگر احتمال حقانيّت دهند نبايد اينگونه با پيامبر برخورد كنند. «ان كان على الهُدى»
5 - انسان كم ظرفيّت است و پندار بىنيازى او را مست مىكند. «ليطغى ان رآه استغنى»
6- علم به تنهايى كافى نيست. با اينكه به انسان علم داديم امّا طغيان مىكند. «علّم الانسان ما لم يعلم - انّ الانسان ليطغى»
7- غنى بودن كمال است، ولى خود را غنى ديدن زمينه لغزشهاست. «راه استغنى»
8 - ايمان به معاد مانع طغيان است. «انّ الى ربّك الرجعى»
9- هر چه داريم مىگذاريم و مىرويم خود را بى نياز نپنداريم. «انّ الى ربّك الرجعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «انّ الى ربّك الرجعى»
11- طاغوتيان مخالف نمازند. «ليطغى - ينهى عبدًا اذا صلّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگيرد كه دوام داشته باشد.)
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عبدًا اذا صلّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و يا بنده هوسهاى خود يا ديگران) «ينهى عبدًا اذا صلّى»
14- نام و نشان مهم نيست، عملكردها مهم است. (نام نهى كننده و نمازگزار نيامده است.) «ينهى - صلّى»
15- سزاوار است كسى كه امر به تقوا مىكند خودش از راه يافتگان باشد. «كان على الهُدى او امر بالتّقوى»
16- ريشه طغيان دو چيز است: يكى آنكه خود را بىنياز مىبيند. «رآه استغنى» ديگر آنكه خدا را نمىبيند و گمان مىكند خدا هم او را نمىبيند. «ألم يعلم بانّ اللّه يرى»
با توجه به نحوه تفسير نور تمام مطالب در مورد آيات 6 تا 14 رو گذاشتم.اميدوارم همينطور در ادامه اين تاپيك ثابت قدم باشيد.
اجركم عند ا...
آيه
كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى
إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى
أَرَأَيْتَ الَّذِى يَنهَى
عَبْداً إِذَا صَلَّى
أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى
أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى
أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى
إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى
أَرَأَيْتَ الَّذِى يَنهَى
عَبْداً إِذَا صَلَّى
أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى
أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى
أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى
ترجمه
نه چنين است (كه مىپندارند). بىگمان آدمى طغيان مىكند.
چون خود را بىنياز مىبيند.
همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست.
آيا ديدى آن كه منع مىكند.
بندهاى را كه نماز مىخواند.
آيا انديشيدهاى كه اگر (آن بنده) بر طريق هدايت باشد يا به تقوا سفارش كند. (سزاى نهى كننده او جز آتش نيست)
آيا انديشيدهاى كه اگر تكذيب كند و روى برتابد (فقط خود را هلاك ساخته است؟)
آيا او نمىداند كه خداوند مىبيند.
نکته ها
كلمه «كلاّ» يا به معناى نفى گذشته است يعنى اين گونه نيست كه انسان به ياد گذشته خود باشد كه خداوند او را آفريد و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلكه به جاى بندگى طغيان مىكند و مانع بندگى ديگران نيز مىشود.
و ممكن است كلمه «كلاّ» به معناى حقًا و براى تأكيد باشد.(18)
اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد، يا ثروت او را مغرور مىكند، چنانكه قارون مىگفت: «انّما اوتيته على علم عندى»(19) يا قدرت او را مغرور مىكند، چنانكه فرعون مىگفت: «اليس لى ملك مصر»(20) يا علم او را مغرور مىكند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتيناه آياتنا فانسلخ منها»(21) ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مىشود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمىشود، چون همه را از خداوند مىداند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا من فضل ربّى»(22) و حضرت يوسف گفت: «ربّ قد آتيتنى من الملك و علّمتنى من تأويل الاحاديث»(23) آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا.(24) «أن رآه استغنى»
طغيانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسميّت مىشناسد، نه استدلال مىپذيرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مىدهد.
مراد از عبدى كه نماز مىخواند «عبداً اذا صلّى» چنانكه از آيات آخر سوره بر مىآيد، رسول خداست، چون در آن آيات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مىكند. از آنجا كه اين آيات، اولين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسيدن به مقام رسالت، نماز مىخوانده است.(25)
در احاديث مىخوانيم: ابوجهل از اطرافيان خود پرسيد: آيا پيامبر در ميان شما نيز براى سجده صورت به خاك مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مىخوريم، اگر او را در چنين حالى ببينم، با پاى خود گردن او را له مىكنم. زمانى كه متوجه شد پيامبر در حال نماز است، تصميم گرفت با لگد بر سر مبارك آن حضرت در سجده بكوبد، همين كه نزديك شد، با حالتى عجيب عقب نشينى كرد و به مشركان گفت: وقتى به او نزديك شدم، در مقابل خود خندقى از آتش ديدم.(26)
با اينكه مراد از «عبداً» شخص پيامبر است ولى نكره آوردن آن، به خاطر تعظيم و بزرگداشت است. «عبدًا اذا صلّى»18) تفسير نمونه.
19) قصص، 78.
20) زخرف، 51 .
21) اعراف، 175.
22) نمل، 40.
23) يوسف، 101.
24) تفسير نوين.
25) تفسير الميزان.
26) تفاسير مجمع البيان و نمونه.
پيام ها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفريديم و هر چه نمىدانست به او آموختيم. امّا او در برابر پروردگارش طغيان مىكند. «كلاّ انّ انسان ليطغى»
2- انسان به خاطر آنكه به غلط خود را بىنياز مىپندارد دست به طغيان مىزند. «ليطغى ان رآه استغنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترين نوع منكرات است. «ينهى عبداً اذا صلّى»
4- حتى اگر احتمال حقانيّت دهند نبايد اينگونه با پيامبر برخورد كنند. «ان كان على الهُدى»
5 - انسان كم ظرفيّت است و پندار بىنيازى او را مست مىكند. «ليطغى ان رآه استغنى»
6- علم به تنهايى كافى نيست. با اينكه به انسان علم داديم امّا طغيان مىكند. «علّم الانسان ما لم يعلم - انّ الانسان ليطغى»
7- غنى بودن كمال است، ولى خود را غنى ديدن زمينه لغزشهاست. «راه استغنى»
8 - ايمان به معاد مانع طغيان است. «انّ الى ربّك الرجعى»
9- هر چه داريم مىگذاريم و مىرويم خود را بى نياز نپنداريم. «انّ الى ربّك الرجعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «انّ الى ربّك الرجعى»
11- طاغوتيان مخالف نمازند. «ليطغى - ينهى عبدًا اذا صلّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگيرد كه دوام داشته باشد.)
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عبدًا اذا صلّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و يا بنده هوسهاى خود يا ديگران) «ينهى عبدًا اذا صلّى»
14- نام و نشان مهم نيست، عملكردها مهم است. (نام نهى كننده و نمازگزار نيامده است.) «ينهى - صلّى»
15- سزاوار است كسى كه امر به تقوا مىكند خودش از راه يافتگان باشد. «كان على الهُدى او امر بالتّقوى»
16- ريشه طغيان دو چيز است: يكى آنكه خود را بىنياز مىبيند. «رآه استغنى» ديگر آنكه خدا را نمىبيند و گمان مىكند خدا هم او را نمىبيند. «ألم يعلم بانّ اللّه يرى»