بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام به همه ی کرسی نشینان!!دیگه کم کم باید کرسی رو خاموش کنیم ها!!من که کاملا الان گرممه!!!!!!:D
شب همه بخیر باشه:gol:
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به دوستان کرسی نشین:gol:
حالتون چطوره؟
آبجی باران خوبی؟
چه خبرا؟

سلام داداشی خوبم
ممنون .... شما خوبی ؟

سلام به همه ی کرسی نشینان!!دیگه کم کم باید کرسی رو خاموش کنیم ها!!من که کاملا الان گرممه!!!!!!:D
شب همه بخیر باشه:gol:

سلام ارام جونم .... خوبی ؟
اره منم گرممه
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
در قبیله سرخپوست‌ها دو تا دلداده زندگی می‌کردند به نام‌های «نیمه‌ءتاریک‌ماه» و «زَهره‌ءشیر». هر وقت زهرهء‌شیر برای یک لقمه شکار به آن‌سوی رودخانه می‌رفت نیمهءتاریک‌ماه با کلی دردسر آتش بزرگی درست می‌کرد و با دود به زهرهءشیر علامت می‌داد:
یک حلقه دود یعنی سلام.

دوتا یعنی دوستت دارم.
سه تا یعنی دلم تنگ شده
.
.
.
پنجاه تا یعنی خدانگهدار!

و آن‌وقت زهرهءشیر درحالی که پاهایش را دراز کرده بود با خیال راحت چپق‌اش را روشن می‌کرد و با یک حلقه دود علامت می داد که یعنی:

«من هم، همه این ها که گفتی!»
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار






 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام محمدحسین.چه جوریایی؟خوبی؟خوشی؟دماغ چاقه؟
 

monmoni

عضو جدید
سلاااااااااااااااااااام به همه ی کرسی نشینان عزیز !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
نه دیگه.هر دو جا!!نگران نباش!!مااسپم برای هر دو جا داریم:lol:
 

monmoni

عضو جدید
دوستان امشب اصلا حالم خوب نیست .... قول میدم ادامه ی داستان باغبان رو فردا شب از ساعت 11 شروع کنم !
همتون و دوس دارم ... خوش باشید .. تا فردا شب بدرووووود !
 

monmoni

عضو جدید
باغباني بنام گل

بخش دوم

جشن باغبانها داشت نزديک و نزديکتر مي شد، و باغبان جوان که خيلي ساده يک باغ بزرگِ باطراوت و شاداب را بدست آورده بود مي خواست به همه نشون بده که خودش اين باغ را اينجوري ساخته! البتّه اونهم به سهم خودش تلاش کرده بود ولي اوّلاً مدّت کوتاهي باغبون اون باغ شده بود و ثانيّاً اصلاً اين باغ ثمره تلاشهاي ساليان دراز باغبون مهربون بود و درواقع نشاندهنده تواناييها و کوششهاي فراوان اون مرد مخلص و فداکار و مؤمن بود امّا اين باغبون راحت طلبِ خوشگذران مي خواست با معرّفي خودش بعنوان يک باغبون توانا، به اصطلاح يکجور وِجهه اجتماعي براي خودش فراهم کنه و يک روزي به سِمَت سرباغبان منسوب بشه و ديگه کمتر از قبل دست بکار ببره!
� عزيزان من، شايد باورتون نشه ولي اين يک حقيقت است که افرادي که تنبلي مي کنند و بيشتر وقت خودشون را صرف خوشگذراني مي کنند، خودبخود فکرشون بسمت رفتارهاي ناشايست و مکر و حيله سَمت و سو پيدا مي کنه و براي اينکه هر روز بهتر از روز قبل به وقت گذراني و بطالت مشغول بشوند، از همه مايه مي گذارند؛ درست مثل افراد معتاد. تعجّب نکنيد چون اونها هم به اين رفتار بد معتاد شده اند. همه ما مي دونيم افراديکه در دام موادّ مخدّر اسير مي شوند، اگر اراده بازگشت به زندگي سالم را کاملاً ازدست بدهند، براي تأمين همون موادّ مخدّر، رفته رفته دست به کارهاي بدتري مثل دزدي مي زنند. باورکنيد که اصلاً دلم نمي خواد درمورد اونها چيزي بگم و يا اينکه چيزي بشنوم امّا از واقعيّتها نمي شه فرارکرد و بايد حقايق زندگي را درک کرد و به عزيزانمون انتقال داد تا مبادا اونهايي که دوستشون داريم در دام اينجور مسائل بد و زشت گرفتار شوند.
� اون باغبون فرصت طلب هم سعي مي کرد که از شرايط بسود خودش استفاده کنه و تنها به اون باغ سرسبز قناعت نکرد بلکه نقشه اي هم براي اون گل زيباي کوچولو ريخت. هرروز به بهانه اي و بيشتر بعنوان خوشحال کردن اون غنچه کوچولو مي رفت و سربسرش مي گذاشت و با ظاهرنمايي سعي مي کرد طوري رفتارکنه که اون غنچه کوچولو فکر کنه باغبون يک دل نه صد دل عاشق رنگ و بوي اون غنچه شده است و براي حفظ شادابي اون داره بهش خدمت مي کنه. با اينکه زبان گلها را نمي دونست براش لطيفه هاي خنده دار زيادي تعريف مي کرد و دائماً سعي مي کرد اون را بخندونه ولي خيلي زيرکانه سعي مي کرد توي حرفهاش به اون غنچه کوچولو بفهمونه که اگر زودتر بازبشه و گل بده، خيلي بيشتر خاطرشو مي خواد و زيبايي اش صد چندان ميشه و حتّي چندبار موقعي که غنچه کوچولو از شنيدن لطيفه هاي اون از خنده داشت غش مي کرد خيلي موزيانه سعي کرد تا با دستهاش گلبرگهاي غنچه را کمي از هم بازکنه تا شايد زودتر تبديل به گل بشه. براي اون اصلاً سلامت غنچه و يا حتّي طول عمر گل مهم نبود و فقط مي خواست براي جشن باغبانها اون گل را بعنوان شاهکارخودش به همه نشون بده.
� من که خيلي ناراحت هستم. آخه مي دونيد؟ اگه کسي سعي کنه غنچه اي را با دست بازکنه، ممکنه که گل دادن غنچه زودتر بشه امّا از يکسو به گلبرگهاي لطيف و نازک گل آسيب وارد ميشه و ازسوي ديگه گلي که بوجودمي آيد مدّت زيادي باقي نخواهدماند و خيلي خيلي زود پژمرده ميشه. من که مي گم اينکار يک جنايت است.
� متأسّفانه اون باغبون بد داشت خيلي زود به نيّت پليدش دست ميّافت و غنچه زودتر از موعد شروع به گل شدن کرد. آنقدر اين گل زيبا بود که هرکسي به اون خيره مي شد، آنچنان تحت تأثير زيبايي اش قرارمي گرفت که متوجّه جاي انگشتان باغبون برروي گلبرگهاي غنچه که براي بازشدن پيش از موعد فشارآورده بود نمي شد. آره درسته جاي انگشتان باغبون بصورت يکجور حالت له شدگي روي بعضي از گلبرگهاي غنچه مونده بود امّا رنگ خيره کننده و متنوّع گلبرگها آنچنان طيفهاي رنگين کماني از نور را به چشم بيننده مي تاباند که کسي متوجّه اين آسيب ها نمي شد. حتّي خود گل کوچولو هم متوجّه نبود. لابد مي پرسيد مگه ميشه؟ مگه ميشه که بخاطر فشار انگشتهاي باغبون، گلبرگهاش آسيب ديده باشه ولي خودش متوجّه نشده باشه؟ آره ميشه. اون باغبون بد، وقتي اين بلا را سرِ غنچه مي آورد که غنچه از فرط خنده و قهقهه هاي طولاني ناشي از شنيدن لطيفه هاي باغبون داشت نفس بُر مي شد و تازه تا باغبون متوجّه مي شد که غنچه احتمال داره متوجّه اين آسيبها بشه، مي دويد و يک آينه کوتاه براي غنچه مي آورد تا اون با ديدن تصوير خودش توي اون آينه کوچک و با شنيدن اوصاف مبالغه آميزي درمورد خودش از زبان اون باغبون حيله گر، بيش از پيش به خودش مغرور بشه و فراموش کنه که دردي هم در ناحيّه گلبرگهاش حسّ مي کرده است. تازه اون باغبون مکّار داشت با يک تير دو نشون را مي زد! با اون آينه کوچک از يکسو باعث افزايش حالت غرور غنچه بخاطر ديدن جمال و زيبايي خودش مي شد و ازسوي ديگر، بعلّت کوچک بودن آينه، غنچه کوچولو نمي تونست ساقه و بوته خودش را ببينه و اصل و ريشه اش را فراموش کرده بود و اين خيلي بد است. ممکنه که خيلي ها دچار حالت بدِ غرور بشوند امّا فطرت پاک انساني و وجدان آگاهش باعث ميشه که يکروزي متوجّه اشتباهش بشه امّا اگر اصل و ريشه اش را فراموش بکنه و از يادببره که چه کساني براش زحمت کشيدند تا به اونجا رسيده است و اوّلش چي بوده، ديگه ممکن نيست که متوجّه انحراف خودش بشه و هر روز بيشتر از روز پيش غرق در تکبّر، خودپرستي و غرور ميشه. مي گن طاووس که پرهاي بسيار زيبايي داره، وقتي که پرهاي انتهاي بدنش را بصورت يک چتر درخشان و رنگارنگ باز مي کنه و عالمي را تحت تأثير زيبايي خدادادي خودش قرارميده، مغرور ميشه ولي وقتي که نگاهش به پاهاي زشت خودش مي افته ناگهان به خودش مياد و بيادمي آره که کي بوده و اون چتر رنگارنگ درخشان خودش را جمع مي کنه و سرش را پايين مي اندازه. من که فکر مي کنم اين لحظه آگاهي و هوشياري طاووس از اون لحظه شکوه مند نورافشاني، زيباتر است.
� بشنويد از باغبون مهربون. اون ازيکطرف به باد گفته بود که اجازه نده قاصدکها خبري از غنچه کوچولو براش بياورند و از سوي ديگه خودش را با کار و کوشش فراوان مشغول نگه داشته بود تا کمتر بيادِ معشوقِ کوچولوش بيافته. امّا روح باصفاي اون يکجور الهام را برقلبش مسلّط کرده بود بگونه اي که حتّي در چنين شرايطي که اجازه نداده بود تا هيچ خبري از غنچه مغرور براش بيايد، بازهم مي تونست احساس کنه که تاچه حدّ در دام اسير شده است. مي دونست که غنچه کوچولو اگر هم در دلش يادي از اون مي کنه بيشتر بخاطر اينه که دلش مي خواست تا باغبون مهربون شاهد فخرفروشي اون بعلّت بازشدن پيش از موعد گل دادن باشه و کمتر دلش براي مهربونيهاي صادقانه و جانفشانيهاي شبانه روزي باغبون مهربون تنگ شده است. ازطرف ديگه باغبون مهربون مي دونست که باغبان هوس ران چه نيّت پليدي در ذهنش است و علي رغم هشدارهايي که بصورت داستان و يا مثال براي غنچه کوچولو تعريف کرده بود، غنچه آنچنان دچار غفلتِ غرور شده بود که هيچ کدومش را بيادنمي آورد و اصلاً متوجّه سوءِ استفاده اون باغبون هوسران نمي شد. مي گن:
کبوتر با کبوتر، باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
اونها هم هردو هوسران شده بودند و خوشگذراني را به اوج خودش رسونده بودند.

 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام به شما ستایش خانوم عزیز
حالتون چطوره؟
خوبی؟
خوش اومدی
بفرما، بفرما زیر کرسی گرم بشی:gol:
درضمن خبر زیاد خاصی نیست، گشتم نبود، نگرد نیست ... :D

مرسی!!!
خوبه یکی منو تحویل گرفت اینجا...

شما خوبی ؟
 

monmoni

عضو جدید
هیشکی منو دوس نداره .... این همه گفتم حالم بده هیشکی تحویلم نگرفت....
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام مونا!!سلام ملودی !!خوبید ؟؟خوشید؟؟سلامتین؟؟؟:D:gol:
 

monmoni

عضو جدید
دیگه براتون چای و اجیل و میوه و شیرینی نمارم ... اصلا دیگه قصه نمی گم....
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام ستايش جان
قدمت رو چشم
بفرماييد:gol:

سلام ملودی جونم
مرسی
آخیش..من چن وقته که میخاستم بیام اینجا فرصت نشد
جای خیلی خوفیه ها...

سلاممممممم!!الهی فدات شم!!خوش اومدی آبجی کوچیکه !!صفا آوردی!!منور کردی!!به به!!:gol::gol::gol::gol:

سلام آبجی خانم
اونجا که مارو تحویل نمیگیری گفتیم بیایم اینجا
قضیه همون درو پنجرست...
اختیار دارین.
اینجا ماشالله منور منوره!!!
 

monmoni

عضو جدید
سلام آرام ! دیگه واست چای مخصوص نمیارم ....

اصلا قهر قهر قهر ................ :cry:
 

Similar threads

بالا