بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

monmoni

عضو جدید
صبح روز جشن که گل طبق معمول توي خواب ناز بود و براي نماز صبح هم بيدارنشده بود، بي خبر ازهمه جا و حتّي اينکه اون روز، روز جشن باغبونها است، بخاطر خنده ها و خوشگذرانيهاي شب گذشته و از فرط خستگي نمي تونست براي لحظه اي هم چشمهايش را بازکنه. اين درست همون چيزي بود که باغبون حيله گر مي خواست و نقشه اش را ريخته بود.
���� توي اون زمانيکه که هنوز هوا بخوبي روشن نشده بود، صداي چيدن يک شاخه گل شنيده شد. يک شاخه گل خواب آلوده. يک گل زيباي فريب خورده. گل زيبايي که از اصل و ريشه اش جداشد (هرچند مدّتها بود که اصل و ريشه اش را فراموش کرده بود). لحظه تکاندهنده اي بود که باغبون مهربون پيشبيني کرده بود. شايد هم بهمين خاطر شرطش براي دراختيارقراردادن باغ اين بود که درجشن شرکت نکنه. او بعد از نماز شب، لباس سياه به تن کرده بود و ازباغ بيرون رفته بود و درِ باغ را براي مردم بازگذاشته بود.
���� گل هنوز خواب بود امّا ساقه و ريشه اش بيدارشده بودند. از انتهاي شاخه بريده شده برروي بوته بجاي مانده، مايع زلالي جريان داشت و متوقّف نمي شد. گويي گريه اي بي پايان سرداده بود امّا شاخه گل که درحال تزئين شدن با برگهاي مختلف و قرارگرفتن بعنوان گل سرسبدِ يک دسته گل بزرگ و زيبا بود هنوز بخوبي بيدارنشده بود. کم کم چشمهاشو بازکرد و ديد که باغبون داره روي اون آب مي پاشه. دور و برش را نگاه کرد و متوجّه شد که نه تنها ريشه و ساقه اش ديده نميشه بلکه همچون يک تاج برروي يکدسته گل بزرگ بيش از پيش خودنمايي مي کنه. اون بيچاره از اينکه مي ديد بعنوان زيباترين گل در يک دسته گل بزرگ قرارداده شده است به خودش بيش از پيش مي باليد و حتّي توي همون دسته گل هم داشت با ظاهري مردم دوستانه سعي مي کرد نشون بده که علي رغم برتريهاي ظاهري وامتيازات منحصربفرد، خيلي به گلهاي ديگه علاقه مند است و ازنظر اخلاقي هم در جايگاه برتري قرارداره. مي بينيد؟ جاه طلبي، زياده خواهي و خوشگذراني چگونه مي تونه موجودات را از اصل خودشون بازبداره بلکه باعث عوام فريبي و حتّي خودفريبي هم بشه. اون اصلاً متوجّه نبود در وضعيّت جديدي که قرارگرفته است، فقط چند روز ديگه زنده خواهدبود و حتّي ثمره خودش را هم نخواهدديد.
���� باغبان حقّه باز هم داشت با تعريف و تمجيدکردن بيش از حدّ به غرور گل مي افزود و از اينکه توجّه گل به وضعيّت ناجور خودش جلب بشه جلوگيري مي کرد. پارچه هاي رنگي زيبايي به دور دسته گل بزرگ پيچيد و منّتش را هم سرِ گل گذاشت. ميوه هاي مرغوب درختان استثنائي باغ که دسترنج باغبون مهربون بود را هم در سبدهاي مجلّل قرارداد و دست گل را هم بعنوان تزئين جلوتر از همه برروي بزرگترين سبد گذاشت. اون هرچند باغبون خوبي نبود امّا سليقه خوبي داشت و سبدها را بگونه چيده بود که چشمان هربيننده اي به اونها خيره بشه. به گل رو کرد و گفت، تو اينجا تنها بودي و کسي قدر تو را نمي دونست امّا امروز روز بزرگي هست و من ترتيبي دادم که تو در جشن بزرگ باغبانها شرکت کني. امروز روزي است که همه متوجّه خواهندشد که تو زيباترين هستي و تو ديگه ناشناخته نخواهي ماند. اون حسابي گل را به اصطلاح چاخان کرد تا گل لبريز از غرور در مجلس حاضربشه و دستکم تا آخر جشن، حالت افسردگي بهش دست نده.
���� باهم بسوي باغِ محلِّ جشن رفتند. وقتي که وارد باغ شدند همه چشمها بسوي آنها خيره شد وبراي مدّت کوتاهي سکوت حاکم شد. بعد کم کم همهمه ها شروع شد و بيشتر جمعيّت شرکت کننده بدور محصولات باغبون مکّار حلقه زدند. هرچند همه محصولات و ميوها و حتّي گلهايي که آورده بود، يک از يک جالبتر و نمونه تر بودند امّا همه چشمها به گل خيره مانده بود. دائماً اونو سؤال پيچ مي کردند و اونهم با فخرفروشي پاسخهاي مبهم و بحث برانگيزي مي داد. گل هم از اينکه مي ديد که اينطوري مورد توجّه همگان قرارگرفته است، بيشتر به خودش مي باليد ولي يک کم احساس سرگيجه مي کرد. چندبار سعي کرد تا يکجوري به باغبون اطّلاع بده که دچار سرگيجه شده است امّا باکمال تعجّب فهميد که باغبون اصلاً توجّهي به اون نداره و دائماً درحال تعريف از خودش است. حتّي مي ديد که اون داره زيباييهاي گل را به خودش نسبت مي ده و ميگه اگرمن نبودم اين گل به اين زيبايي نمي شد. گل کم کم داشت متوجّه وضعيّت غيرعادّي خودش مي شد. سعي کرد تا درميان جمعيّت، باغبون مهربون را پيدا کنه امّا نتونست. تا نزديک ظهر جشن و پايکوبي ادامه داشت و فوج فوج براي ديدن گل مي آمدند و براي شنيدن دروغهاي باغبون حقّه باز بدورش حلقه مي زدند. قبل از نهار بايد هيئت داوران درمورد بهترين محصولات و درنتيجه بهترين باغبان اظهارنظر مي کردند بنابراين گروه داوران شروع به بازديد از دست آوردهاي باغبانها کردند. به هر باغبان که مي رسيدند، پس از بازديد از ثمره تلاشش، چند سؤال مي پرسيدند و گاهي هم روي کاغذي چيزي مي نوشتند.
���� وقتيکه نوبت به باغبان و گل رسيد، همه داوران ميخکوب شدند و مبهوت ماندند. باغبون هم ديگه کار را تمام شده فرض کرده بود و توي پوست خودش نمي گنجيد. پس از مدّتي نگريستن به گل، زمزمه هايي بين اونها شروع شد و دست آخر سؤالات جدّي را از باغبون پرسيدند. اوّلش باغبون سعي کرد تا با سرهم بندي و دروغگويي وانمودکنه که اين گل درنتيجه پيوندهاي ويژه بين گياهان مختلف ايجادشده است امّا ناگهان يکي از داوران که البتّه از پيرترينشان بود و يک باغبون بسيار قديمي و باتجربه محسوب مي شد، عصايش را بلند کرد و گفت که اين گل، نادرترين گل دنيا است و از پدرش که اوهم از اجدادش سينه به سينه نقل کرده است، شنيده که اين گل سالها پيش نسلش منقرض شده است و اين گل ارزش فراواني دارد و درشرايط بسيار بخصوصي تکثير شده و امکان بقاءِ نسل را ميّابد. ازيکسو همه داوران به اين باغبان تازه کار خيره مانده بودند و ازسوي ديگر ترس تمام وجود گل را فراگرفته بود چراکه تازه متوجّه شده بود که از شرايطِ ويژه اي که براي نگهداري اش لازم بوده دورشده است. داور پير گفت امکان ندارد باورکند که تنها همين يک شاخه گل وجودداشته باشد و آن گل منحصربفرد از بوته اش چيده شده باشد مگراينکه باغبان جوان به تعداد زيادي از بوته هاي اين گل دست پيداکرده باشد و اين يکي را بعنوان نمونه از بوته جداکرده باشد. گل باشنيدن اين حرف به خودش تکاني داد و متوجّه شد که هرچند درميان يک دسته گل بزرگ و باشکوه قرارداده شده است ولي از ساقه اصلي و ريشه اش جدايش کرده اند. حالا مي فهميد که چرا حالت عجيبي شبيه سرگيجه داشت. به ياد نصيحتهاي باغبون پير افتاد. به ياد حماقتهاي بي پايان خودش افتاد. هم عصباني بود و هم اينکه ديگه اميدي به زندگي نداشت. مي ديد که همه دارند بهش نگاه مي کنند و حتّي اشکهايش را بعنوان قطرات شبنم جادويي تلقّي مي کنند. دلش مي خواست مي تونست فريادبزنه که تعريف و تمجيد شماها را نمي خوام و فقط يکبارديگه باغبون مهربون را مي خواهم ببينم. مي خوام توي اين ساعتهاي آخر زندگيم به پايش بيافتم و ازش تقاضا کنم که من را ببخشه؛ امّا اصلاً نمي تونست کاري بکنه. حالا ديگه ضعف همه وجودش را فراگرفته بود و قلبي پر از کينه داشت. به باغبون حيله گر نگاه مي کرد. متوجّه شد که باغبون بعد از شنيدن حرفهاي داور، عرق سردي برروي پيشاني اش نشسته و شنيد که داره بازهم دروغ ميگه. او گفت که تعداد زيادي از بوته اين گل نادر را دراختيارداره و خودش سالها در تهيّه آنها کوشيده است. اين شاخه گل فقط يک نمونه از آنهمه گلي است که دراختيارداره! اينبار گل از شنيدن حرفهاي دروغين باغبون دلگيرشد و بيادآورد که چقدر باهمين رفتار فريبکارانه اش توانسته است گل مغرور را فريب بده. اون ديگه به خودش نگاه مي کرد و از خودش بخاطر حماقتهايي که کرده بود بدش مي اومد. درد تمام وجودش را فراگرفته بود و تازه متوجّه آثار انگشتان باغبون برروي گلبرگهاي لطيف خودش شد. آره همون آثاري که ناشي از فشارهاي مکرّر باغبون به گلبرگهاي او بود چون باغبون مي خواست زودتر از موعد غنچه به گل تبديل بشه تا بتونه بموقع اونو به جشن بياره. نفرت سرتا پاي اونو فراگرفته بود امّا کاري نمي تونست بکنه. ديگه به راحتي� صِداهاي اطرافش را نمي تونست بشنوه ولي ناگهان متوجّه سکّويي شد که داوران برروي اون مستقربودند. اون درست مثل محلّي بود که بوته گل را براي نخستين بار باغبون مهربون در اونجا قرارداده بود. درسته خيلي شبيه اونجا بود. حدس زد که باغبون مهربون با اينکارش مي خواسته علاوه بر معرّفي گل زيبا به همگان در جشن باغبانان، آنهم درست در باغي که گل در اون قرارداشت، زندگي گل را تضمين کنه و شاخه گل را از بوته اش جدا نکنه.
���� يک پروانه کوچولو نزديک گل شد و متوجّه شد که او خيلي غمگين است. سعي کرد تا بهش دلداري بده بنابراين روي شانه اش نشست. وقتيکه داستان گل را شنيد، بهش گفت که اينجا همان باغي است که باغبان مهربون پس از خارج شدن از آن يکي باغ شروع به آبادکردنش کرد. آره، ديگه گل يقين کرد که همون باغبون مهربوني را که او قدرش را ندونسته بود و باعث شده بود تا با دلي شکسته از اون باغ بيرون بره؛ بهترين دوستش بوده است وهمه چيز را براي پيشرفت و موفّقيّتش فراهم کرده بوده است امّا او قدرندونسته بود. از پروانه خواهش کرد تا اين دم آخري پيغامش را به باغبون مهربون برسونه و ازش خواهش کنه تا حتّي براي چند لحظه هم که شده پيش گل بيايد ولي پروانه گفت که باغبون حاضرنشد تا در اين جشن شرکت کنه و او خبرنداره که کجا رفته است. گل باخودش انديشيد که حتماً باغبون مهربون مي دونسته که با چه صحنه دلخراشي روبرو خواهدشد و بهمين دليل طاقت نياورده است و در جشن شرکت نکرده است. به پاي پروانه افتاد و التماس کرد تا اين دمِ آخر باغبون مهربون را پيداکنه. پروانه دلش سوخت و بهش قول داد تا با کمک دوستانش سعي خودش را بکنه. باد که ازدور شاهد اين جريان بود دلش سوخت و بصورت يک نسيم آرام به گل نزديک شد و آهسته درِگوش گل زمزمه کرد، اميدت را ازدست نده و خدا را فراموش نکن. گفت که قاصدکها را بدنبال باغبون مهربون مي فرسته و بعد از اينکه خيلي آروم گل را نوازش کرد بسوي قاصدکها رفت. گل کمي دلش آرام گرفت و نور اميدي درقلبش روشن شد هرچند که احتمال مي داد که باد فقط براي آرام کردن اون سعي در دلداري دادنش کرده باشه امّا نمي دونست چرا توي اين نااميديها، نور اميد دميده شد. زيرچشمي به باغبون مکّار نگاه کرد که چگونه خوشحال است و بين داوران درحال نوشيدن شربت است و خم به ابرو نمي آورد. وقتي ديد که اون رفيق خوشگذرانش چگونه تونست از زيبايي او سوءِ استفاده کنه و به قيمت نابودکردن و بي فرجام گذاشتن زندگيش تونست بارخودش را ببنده آتش نفرت سرتاپايش را فراگرفت امّا چه حاصل که ديگر هيچ کاري ازدست کسي ساخته نبود و او همه چيزش را ازدست داده بود. ديگه براش تعريف و تمجيدهاي مردم و ديدن جاهاي مختلف آرزو نبود و اصلاً ارزش نداشت.
فردا شب بشنويد از باغبون مهربون که بعد از خواندن نماز شب، سر به بيابان زده بود
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به به
سلام به ملودی عزیز:gol:
حالت چطوره؟
خوبی؟
چه خبرا؟
سلام
سلامتي
هیشکی منو دوس نداره .... این همه گفتم حالم بده هیشکی تحویلم نگرفت....
نه مونا جان..سرعت پايينه جون آدم درمياد تا يه پست بده
حالا چرا حالت خوب نيست....زود توضيح بده
واسه چي خوب نيستي؟:cry:
سلام مونا!!سلام ملودی !!خوبید ؟؟خوشید؟؟سلامتین؟؟؟:D:gol:
سلااااااام:gol:
سلام سلام
من طبق معمول روحم
سلام
هنوز پروژه؟؟
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی!!!
خوبه یکی منو تحویل گرفت اینجا...

شما خوبی ؟
خوبم، ممنون

سلام سلام
من طبق معمول روحم
سلام نگار عزیز
حالت چطوره؟

هیشکی منو دوس نداره .... این همه گفتم حالم بده هیشکی تحویلم نگرفت....

دیگه براتون چای و اجیل و میوه و شیرینی نمارم ... اصلا دیگه قصه نمی گم....

ناراحتم .... هم جسمی هم روحی !!!!!!!!!!!!!!!!

باور کن من دیدم گفتی حالت بده
ولی گفتم حالا اگه بیام بگم چی شده حالت بده، بگی به این پسره پررو چه مربوطه، و از این حرفا، واس همین گفتم دوستات بیان بگن :smile:
حالا کجا داری میری، بیا، چی شده حالا حالت بده؟
راستی تو چجوری اینقده زود زود پست میدی؟
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:cry:



سلام
هنوز پروژه؟؟

اره:(
فردا تحویله
و شروع ترم جدید!!
بد بخت تر دانشجوی معماری کسی دیده؟

سلام نگار عزیز
حالت چطوره؟
سلام
خسته ام
از 11 صبح
تا 12 شب یه سره جز وقت نهاز کار کردیم
اخرشم موند
ولی دیگه ماری ازمون بر نمیاد
باید صبح وسیله بخریم
زود درست کنیم که 10 تحویله:(
کار 3 نفره بود
یه تیکه اش اشتباه شده
اون موند
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
وای این مونا واقعا حالش بد بود!!شماها چرا اذیتش کردید هان؟محمدحسین!!محمدصادق!!:w00:
می دونم زیر سر شماهاست دیگه:thumbsup2: خونتون حلال شد!!سربازم رفت!!حالش خوب نبود
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
اره:(
فردا تحویله
و شروع ترم جدید!!
بد بخت تر دانشجوی معماری کسی دیده؟


سلام
خسته ام
از 11 صبح
تا 12 شب یه سره جز وقت نهاز کار کردیم
اخرشم موند
ولی دیگه ماری ازمون بر نمیاد
باید صبح وسیله بخریم
زود درست کنیم که 10 تحویله:(
کار 3 نفره بود
یه تیکه اش اشتباه شده
اون موند
خدایی من بدبخت تر از معماری ندیدم!!خیلی کار میکنن بیچاره ها!!!!نمی دونم چرا انقدر رشته شون کار داره!!:surprised:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام به تمام دوستان گرمابه و گلستان مردانه و دوستان بیرون گرمابه و گلستان مردانه،
(سلام به آقایون و خانوم ها)،
دلم کلی تنگ شده بود، ترکیدم از بس فرمول حفظ کردم و کتاب و مسئله و ... بعد رفتم سر جلسه کنکور کلاً یه سوال بود که فرمول درست حسابی می خواست اون رو هم من حفظ نکرده بودم.آخه با خودم گفتم طراح شعور داره میفهمه این فرموله خیلی طولانیه،سخته حفظ کردنش.اما ظاهراً تخمین من اشتباه از آب در اومد.
به هر حال از دی که گذشت... حالی خوش باش!
ایشالله حال همه خوش باشه،کلی سوال دارم اما الان جون ندارم.امروز قد 4 ماهی که برای کنکور داشتم می خوندم که همه اش رو هم درس نخوندم، کار عقب افتاده داشتم که امروز از صبح گیرشون بودم تا ساعت 10 شب.لوله کشی و سیم کشی و اینها. فقط اومدم یه سلام بدم خدمت همه اتون و برم بخوابم.

شب همه اتون خوش!
کرسی تون داغ!
یا علی
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
اره:(
فردا تحویله
و شروع ترم جدید!!
بد بخت تر دانشجوی معماری کسی دیده؟

سلام نگارجان
خسته نباشی...:gol:
این چه حرفیه؟
کاش منم پس بدبخت بودم...
من عاشق معماریم..عاشق پروژه هاش

قدرشو بدون..
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام به تمام دوستان گرمابه و گلستان مردانه و دوستان بیرون گرمابه و گلستان مردانه،
(سلام به آقایون و خانوم ها)،
دلم کلی تنگ شده بود، ترکیدم از بس فرمول حفظ کردم و کتاب و مسئله و ... بعد رفتم سر جلسه کنکور کلاً یه سوال بود که فرمول درست حسابی می خواست اون رو هم من حفظ نکرده بودم.آخه با خودم گفتم طراح شعور داره میفهمه این فرموله خیلی طولانیه،سخته حفظ کردنش.اما ظاهراً تخمین من اشتباه از آب در اومد.
به هر حال از دی که گذشت... حالی خوش باش!
ایشالله حال همه خوش باشه،کلی سوال دارم اما الان جون ندارم.امروز قد 4 ماهی که برای کنکور داشتم می خوندم که همه اش رو هم درس نخوندم، کار عقب افتاده داشتم که امروز از صبح گیرشون بودم تا ساعت 10 شب.لوله کشی و سیم کشی و اینها. فقط اومدم یه سلام بدم خدمت همه اتون و برم بخوابم.

شب همه اتون خوش!
کرسی تون داغ!
یا علی
به به کار فنی هم که میکنی!!یادمون باشه خواستیم کرسی رو برداریم و لوله کشی گازز کنیم به اسپرو بگیم!!:D
خسته نباشی گنجشک و شبت خوش.فردا منتظرتیم;)
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام به تمام دوستان گرمابه و گلستان مردانه و دوستان بیرون گرمابه و گلستان مردانه،
(سلام به آقایون و خانوم ها)،
دلم کلی تنگ شده بود، ترکیدم از بس فرمول حفظ کردم و کتاب و مسئله و ... بعد رفتم سر جلسه کنکور کلاً یه سوال بود که فرمول درست حسابی می خواست اون رو هم من حفظ نکرده بودم.آخه با خودم گفتم طراح شعور داره میفهمه این فرموله خیلی طولانیه،سخته حفظ کردنش.اما ظاهراً تخمین من اشتباه از آب در اومد.
به هر حال از دی که گذشت... حالی خوش باش!
ایشالله حال همه خوش باشه،کلی سوال دارم اما الان جون ندارم.امروز قد 4 ماهی که برای کنکور داشتم می خوندم که همه اش رو هم درس نخوندم، کار عقب افتاده داشتم که امروز از صبح گیرشون بودم تا ساعت 10 شب.لوله کشی و سیم کشی و اینها. فقط اومدم یه سلام بدم خدمت همه اتون و برم بخوابم.

شب همه اتون خوش!
کرسی تون داغ!
یا علی

خسته نباشی:gol:
من از عمق وجود درکت میکنم..:cry:
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایی من بدبخت تر از معماری ندیدم!!خیلی کار میکنن بیچاره ها!!!!نمی دونم چرا انقدر رشته شون کار داره!!:surprised:
خوب نیست که ندیدی!
نیست گلم!

سلام به تمام دوستان گرمابه و گلستان مردانه و دوستان بیرون گرمابه و گلستان مردانه،
(سلام به آقایون و خانوم ها)،
دلم کلی تنگ شده بود، ترکیدم از بس فرمول حفظ کردم و کتاب و مسئله و ... بعد رفتم سر جلسه کنکور کلاً یه سوال بود که فرمول درست حسابی می خواست اون رو هم من حفظ نکرده بودم.آخه با خودم گفتم طراح شعور داره میفهمه این فرموله خیلی طولانیه،سخته حفظ کردنش.اما ظاهراً تخمین من اشتباه از آب در اومد.
به هر حال از دی که گذشت... حالی خوش باش!
ایشالله حال همه خوش باشه،کلی سوال دارم اما الان جون ندارم.امروز قد 4 ماهی که برای کنکور داشتم می خوندم که همه اش رو هم درس نخوندم، کار عقب افتاده داشتم که امروز از صبح گیرشون بودم تا ساعت 10 شب.لوله کشی و سیم کشی و اینها. فقط اومدم یه سلام بدم خدمت همه اتون و برم بخوابم.

شب همه اتون خوش!
کرسی تون داغ!
یا علی
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
امیدوارم نتیجه اش خوب باشه
و خسته نباشین
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام نگارجان
خسته نباشی...:gol:
این چه حرفیه؟
کاش منم پس بدبخت بودم...
من عاشق معماریم..عاشق پروژه هاش

قدرشو بدون..
اهم اهم!!البته بعد از نساجی ها!!ما عاشق رشه مون هستیم!:D(ستایش مگه نیام اونور..):D
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام نگارجان
خسته نباشی...:gol:
این چه حرفیه؟
کاش منم پس بدبخت بودم...
من عاشق معماریم..عاشق پروژه هاش

قدرشو بدون..
نمی گم دوسش ندارم
ولی واقعا بیچاره کنندس تحویلاش

اهم اهم!!البته بعد از نساجی ها!!ما عاشق رشه مون هستیم!:D(ستایش مگه نیام اونور..):D
هه هه

محمد حسن از وقتی اواتورت عوض شده همش فکر می کنم یه غزیبه ست تا چشمم به اسمت می اته می شناسمت
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
راستی آتراد کیه که تنکس داره اما خودش نیست؟؟؟
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به تمام دوستان گرمابه و گلستان مردانه و دوستان بیرون گرمابه و گلستان مردانه،
(سلام به آقایون و خانوم ها)،
دلم کلی تنگ شده بود، ترکیدم از بس فرمول حفظ کردم و کتاب و مسئله و ... بعد رفتم سر جلسه کنکور کلاً یه سوال بود که فرمول درست حسابی می خواست اون رو هم من حفظ نکرده بودم.آخه با خودم گفتم طراح شعور داره میفهمه این فرموله خیلی طولانیه،سخته حفظ کردنش.اما ظاهراً تخمین من اشتباه از آب در اومد.
به هر حال از دی که گذشت... حالی خوش باش!
ایشالله حال همه خوش باشه،کلی سوال دارم اما الان جون ندارم.امروز قد 4 ماهی که برای کنکور داشتم می خوندم که همه اش رو هم درس نخوندم، کار عقب افتاده داشتم که امروز از صبح گیرشون بودم تا ساعت 10 شب.لوله کشی و سیم کشی و اینها. فقط اومدم یه سلام بدم خدمت همه اتون و برم بخوابم.

شب همه اتون خوش!
کرسی تون داغ!
یا علی
به به
جناب اسپارو
سلام
خسته نباشيد آقا
پس بالاخره تموم شد
 

Similar threads

بالا