بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها جون شب همگیتون خوش
مونا جون قصه رو حتما بعدا میخونم گلم
بای بای
 

monmoni

عضو جدید
چيه؟ تعجّب کرديد؟ مي خواهيد بدونيد که عصاره جواني چيه؟ خب من درست نمي دونم امّا همينقدر مي دونم که اگه کسي اون را بخوره هميشه جوان مي مونه حتّي اگه خيلي عمرکرده باشه! البتّه يک چيز ديگه هم مي دونم که اين عصاره را نمي شه توي ليوان ريخت و مثل آب نوش جان کرد بلکه بايد اون را داد تا جان نوش کند! يعني اينکه روح و روان آدمي بايد از آن بنوشد و يک چيز معنوي است. درواقع اين يک تمثيل است و عصاره جواني نوعي تربيت روان است بگونه اي که صاحب آن از نوعي حفاظت برخوردارشده تاجاييکه يا اصلاً از مسائل روزمره آسيب نمي بيند وا اينکه درصورت صدمه ديدن، پس از طي دوره زماني خاصّي بانيرويي چندبرابر اوّلش به اصطلاح سرِپاميشه. بگذاريد درمورد عصاره جواني، شفّاف شدن و رهايي يکجاي ديگه صحبت کنم.
���� آره مالک، خاطرِ باغبون مهربون را خيلي مي خواست و هرچي مي خواست حاضربود به اون بده امّا اين خود باغبون مهربون بود که مي خواست ساده زندگي کنه چون اون عشق را به همه چيز ترجيح مي داد. اون از پولي که بدون عشق بدست بياد، گريزان بود ولي درسايه عشق حاضربود تا به همه چيز برسه.
���� عشق هم مثل زيبايي، خدايي است و بايد بدونيد که عاشقترين موجود عالم خداست. خداوند عاشق بندگانش هست! اين جمله را هميشه بيادداشته باشيد: خداوند عاشق بندگانش هست.
����� مالک خودش يک حکيم بود، شايد هم بالاتر از يک حکيم. اون بهتر مي دونست که کمال هرموجودي وابسته به ميزان درک و شعور او هست. اگه ما براي کسب علم و معرفت تلاش نکنيم، پس درواقع ترجيح داده ايم تا درهمين سطح بمانيم و شايسته کمال نخواهيم بود. اصلاً مالک بهمين خاطر باغبانها را جابجا کرده بود. اون با ايجاد شرايطِ امتحان باعث شده بود که ازيکسو غنچه کوچولو لياقت ذاتي خودش را نشون بده بگونه اي که اگر شايستگي اش را داشته باشه، درکنار يک مربّي و باغبان شايسته قراربگيره و شکوفا و بارور بشه و اگر نتونه لياقت لازم را کسب کنه به فرجامي که درخورِش است برسه و کار به همونجا ختم بشه. ازسوي ديگه باغبون مهربون تجربه بزرگ ديگه اي را در زندگي کسب کنه و دستکم بياموزه که براي هرموجودي لياقت و شايستگيي متصوّر است بگونه اي که هرچند کمک به ديگران براي افراد آگاهي همچون او واجب است، امّا توقّع رسيدن به کمال را تاحدّ همان شايستگي ذاتيشان بايدداشت. ببخشيد که وارد حرفهاي فلسفي شدم.
���� باغبون مهربون شروع به ساختن يک باغ بزرگ و شادکرده بود. دلش مي سوخت امّا از کار و تلاش دست برنمي داشت. به هر گل و بوته اي که نظرمي انداخت غنچه کوچولوي خودش را مي ديد امّا ازخدا کمک مي خواست و از دردِ جانکاه دلشکستگي به او پناه مي برد. گاهي اوقات هم بياد تحقيرهايي که شده بود مي افتاد و احساس مي کرد که داره ازدرون مي سوزه امّا به خودش دلداري مي داد که خب اون غنچه تجربه نداشت و دنيا را نديده بود. به خودش مي گفت منهم وقتي خودم و تواناييهايم را شناختم دچار همين اشتباهات شدم و حضور اين غنچه توي زندگيم باعث شد که اشتباهاتم را دوباره بيادبيارم. بايد بيش از پيش سعي کنم و حرمت عصاره جوانيي را که آشاميده ام را حفظ کنم. آخه وقتي که داشت عصاره جواني را سرمي کشيد از اون قولهايي گرفته بودند. اون قول داده بود که دربدترين شرايط بياد خداوندباشه و به او توکّل کنه. او قول داده بود که درقبال حفاظتي که از آن برخوردارمي شه، حق بگه و از حق دفاع کنه و اگر توانش را نداشت به خداوند واگذارکنه. او توي دلش مهرخدايي داشت و بهمين دليل بود که باتمام ناراحتيهايي که از دست غنچه کوچولو تحمّل کرده بود، بازهم اون را دوست داشت و براش دعا مي کرد، حتّي وقتي پروانه ها از دست گلهاي جديدي که غنچه کوچولو به آب داده بود به او خبرمي دادند، بيشتر به خدا متوصّل مي شد و علاوه براينکه از او مي خواست که اين دردِ جانکاه را ازش دورکنه بلکه تقاضا مي کرد که شايستگي هدايت را به غنچه کوچولو بده و اون را ازخطري که درکمينش هست نجات بده.
���� دست آخر که ديگه اميدش داشت از غنچه کوچولو قطع مي شد، به پروانه ها گفت ديگه خبري از او براش نياورند و به بادگفت قاصدکهايي را که ازطرف غنچه کوچولو مي آيند را به جاي ديگري ببرد البتّه بدون اينکه غنچه کوچولو متوجّه بشه. درواقع غنچه کوچولو فکرمي کرد که قاصدکها دارند پيامهاي اون را به باغبون مهربون مي رسونند ولي هرگز پيامي به باغبون نمي رسيد.
���� مالک بزرگ هم از همه چيز خبرداربود، او مي دونست که باغبون مهربون درچه حالي است. مي دونست که توي باغ قديمي چه خبر است. پس دوکار انجام داد. اوّلاً دائماً امکانات باغباني مثل نهالهاي خوب، کود و آب مناسب را به باغ جديد براي باغبان مي فرستاد تا باغبون مهربون علاوه بر غلبه کردن بر اون احساسات دردناک، به موفّقيتهاي بيشتري دست پيدا کنه و ثانياً باغ قديمي را به حال خودش واگذاشت تا باغبون تازه کار و غنچه هرچقدرمي تونند خوشگذراني کنند.
���� جشن باغبانها نزديک و نزديکتر مي شد. توي اين جشن هرباغباني بهترين محصولاتي را که فراهم کرده بود بايد به نمايش مي گذاشت. اين جشن يکي از بهترين جشنها بود و براي باغبونها از اهميت خاصّي برخورداربود. باغبون مهربون هميشه توي اين جشن شرکت کرده بود وعلي رغم اطّلاع همه از توانايي اش، هيچوقت سعي نکرده بود که برنده جايزه هاي بزرگ بشه و به همون جايزه هايي که سالهاي اوّل کسب کرده بود اکتفا ميکرد. درواقع هرسال بنحوي سعي کرده بود تا يک باغبان جوان تازه کار موفّق شود تا دلگرمتر به کاربپردازد.
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
فریبا جون شبت خوش
آناهیتا جون شبت بخیر
خوابای پفکی و نرمولکی ببینید
 

monmoni

عضو جدید
ادامه ی داستان فردا شب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حال کردین داستان های دنباله دار مونا ی قصه گو !!!!!! :D
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام:w21:
شب همگی بخیر:gol:
سلام سكرت جان
خوبي؟
سلام اقا محمد صادق خوبین؟:w40:

سلام ارام جان منای گلم انا نازی چونم سیویل عزیز خوبین همه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :w23::w34::w36::w40:
سلام ثمين جان
خوبي؟
ادامه ی داستان فردا شب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حال کردین داستان های دنباله دار مونا ی قصه گو !!!!!! :D
ممنون مونا جان داستان خيلي جالب بود
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام به همه بچه های گل که تازه اومدن.
با اجازه ی همه ی برو بچ با صفای کرسی من میروم بخوابم!!شبتون بخیر باشه
موناجون مرسی از داستان هاتاین تنهایی که دیگه خیلی وقته هیچی نمیزاره نه قصه نه یه خوراکی که بخوریم!:lol:
براتون شب پفکی و نرمی رو آرزو می کنم.
شب خوش:gol::gol::gol::gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام:w21:
شب همگی بخیر:gol:
سلام بر سکرت عزیز
حالت چطوره؟
سلام اقا محمد صادق خوبین؟:w40:

سلام ارام جان منای گلم انا نازی چونم سیویل عزیز خوبین همه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :w23::w34::w36::w40:
ممنون شکر خدا

شبت خوش خواباي خوب خوب ببني

سلام بر داداش گلم
من خوبم تو چطوري ؟
خوبم، خداروشکر
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به همه بچه های گل که تازه اومدن.
با اجازه ی همه ی برو بچ با صفای کرسی من میروم بخوابم!!شبتون بخیر باشه
موناجون مرسی از داستان هاتاین تنهایی که دیگه خیلی وقته هیچی نمیزاره نه قصه نه یه خوراکی که بخوریم!:lol:
براتون شب پفکی و نرمی رو آرزو می کنم.
شب خوش:gol::gol::gol::gol:
شبت خوش خواباي خوب خوب ببني
مرسی شما خوبی؟:gol:
ممنون منم خوبم به خوبي دوستان
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه بچه های گل که تازه اومدن.
با اجازه ی همه ی برو بچ با صفای کرسی من میروم بخوابم!!شبتون بخیر باشه
موناجون مرسی از داستان هاتاین تنهایی که دیگه خیلی وقته هیچی نمیزاره نه قصه نه یه خوراکی که بخوریم!:lol:
براتون شب پفکی و نرمی رو آرزو می کنم.
شب خوش:gol::gol::gol::gol:
:w21::gol:
سلام بر سکرت عزیز
حالت چطوره؟

ممنون شکر خدا


خوبم، خداروشکر
سلام
ممنون
شما خوبی؟:gol:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها منم میرم:gol:
شب همتون بخیر:w21:
راستی پروژه مون تموم شداااااااااااا
;)
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب ! منم دیگه برم ! تا فردا شب !
بدروووووووووود
شبت بخیر و خوشی:gol:
شب آروم و خوبی داشته باشی:gol:

بچه ها منم میرم:gol:
شب همتون بخیر:w21:
راستی پروژه مون تموم شداااااااااااا
;)
کجا؟
بزار اول از راه برسی بعد
به به، چه عجب، پس بالا خره تموم شد عمر این پروژه جان سخت... :D
 

Similar threads

بالا