بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستي محمدصادق جان خوبي؟رفتي يهو

ديدين اين خاصيت كرسيه.تازه معلوم نيست چند نفر ناشناس ديگه پشت در وايسادن.بچه ها بريد همه رو بياريد تو:biggrin:

چه عجب ملودی جان شما جواب سلام ما رو دادی ...
چند صفحه قبل منتظر بودم
حالا یه نفر دیگه هم مونده جواب همه رو داده الا من ...
من همیشه مظلوم بودم و هستم ... :D
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه عجب ملودی جان شما جواب سلام ما رو دادی ...
چند صفحه قبل منتظر بودم
حالا یه نفر دیگه هم مونده جواب همه رو داده الا من ...
من همیشه مظلوم بودم و هستم ... :D
اولا مظلوم نمايي نكن.چه از آب گل آلود ماهي ميگيره:D
دوما شرمنده من تو هر پستم مي خواستم جوابتو بدما ولي يادم مي رفت:w05:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
میگم،نظرم عوض شد!همین امشب که جمعتون جمعه داستان فتحعلی شاه و سوگلیش رو براتون میگم! :twisted:
 

**sama

عضو جدید
حالا یه نفر دیگه هم مونده جواب همه رو داده الا من ...
من همیشه مظلوم بودم و هستم ... :D[/quote]

سلام محمد صادق جان نمي دونم منظورت كيه ولي تا يادم افتاد جوابتونو بدم اي پستو ديدم
 

Ali 1900

عضو جدید
ممنون از همتون بابت مهمون نوازیتون:gol::gol::gol:
محمد صادق دیگه اینجا خبری از پذیرایی نیست؟
ببین اونقدرام که تو گفتی من خجالتی نیستم...! مهمون پر رو به من میگن:D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بابا شماها نیستین، اصلا ولش کن ...
ولی نه یه راهنمایی میکنم، الان امتیازشو 100 کردم ...
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
میگم،نظرم عوض شد!همین امشب که جمعتون جمعه داستان فتحعلی شاه و سوگلیش رو براتون میگم! :twisted:
ميگم انگار امشب خيلي خوشحالي نه؟دلت لك زده براي.....:biggrin:

منم مي خواستم يه داستان بگم ولي انگار امشب خيلي پروپيمونه.ميذاريم براي فردا
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
میگم،نظرم عوض شد!همین امشب که جمعتون جمعه داستان فتحعلی شاه و سوگلیش رو براتون میگم! :twisted:
من آماده ام بگو!!
 

**sama

عضو جدید
امشب حسابي بازار قصه گزمه منم دلم مي خواد ي قصه ديگه بگم
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم،نظرم عوض شد!همین امشب که جمعتون جمعه داستان فتحعلی شاه و سوگلیش رو براتون میگم! :twisted:

میله خودتونه ..:razz:
اگه از جونتون سیر شدین ....
خلاصه از ما گفتن ..

درسته که بخشش از بزرگانه :smile:
ولی صبر این بزرگان هم اندازه داره دیگه دهههه:razz:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه عجب ملودی جان شما جواب سلام ما رو دادی ...
چند صفحه قبل منتظر بودم
حالا یه نفر دیگه هم مونده جواب همه رو داده الا من ...
من همیشه مظلوم بودم و هستم ... :D
واييييييي كي جواب سلام تورو نداده...بگو تا خودم به حسابش برسم
 

**sama

عضو جدید
در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صشد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد. چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد.کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند. در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتی که ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت. هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد. جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود. این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت ‌های مردم بود. نتیجه: آیا ما در شزایط معمولی وساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه‌ای برای قدر‌دانی از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایی کنیم؟ یکی از نتایج ممکن این آزمایش می تواند این باشد. اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون، بح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده
است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست می دهیم؟
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
یه خورده ضایعس آخه داستانه! بگم؟
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
اسپرو اگه ضایع می باشه نگو ها!!اونا که ضایع نبود اونجوری بود وای به وقتی که تو خودت معترف باشی ضایع ست!!:razz:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
حرمسراي هزار نفره‌ي «فتحعلي شاه» قاجار و داستان سوگلي او «طاووس خانم»

حرمسراي هزار نفره‌ي «فتحعلي شاه» قاجار و داستان سوگلي او «طاووس خانم»

این یک عملیات انتحاری است:


شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدي و صيغه، اِبايي نداشت که بازهم رقاصه‌ها، مطرب‌ها، بازيگرها و خواننده‌هاي زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتي بدان‌ها مسکن دهد. اين لوليان شهرآشوب، همه‌ي هنرهاي ممکن سرگرم کننده را همراه با زيبايي و دلربايي با خود به قصر شاهي مي‌آوردند و مجلس عيش شاه را با دف و تارو کمانچه و سنتور و تنبک بدل به مرکز هوس‌هاي انساني مي‌کردند. از ميان آنان مي‌توان از مطربه‌هايي چون استاد «زهره» و استاد «مينا» که شادي‌آفرين بزم او بودند، نام برد.
«طاووس خانم» سوگلي «فتحعلي‌شاه» که بود؟
«طاووس خانم» که بعدها ملقب به «تاج‌الدوله»‌ي اصفهاني شد از گرجي‌زادگان مقيم اصفهان بود که در آن شهر در يک خانواده‌ي فقير گرجي پا به عرصه‌ي حيات گذاشته بود. راه‌يافتن پريرخان گرجي به حرمسراهاي پادشاهان و دولتمردان ايراني از دوران صفويه آغاز شده بود. زماني که «شاه عباس» به گرجستان لشکر کشيد و آنجا را تصرف کرد، شصت هزار کنيز گرجي را با خود به ايران آورد.
در باب چگونگي آشنا شدن «فتحعلي‌شاه» با اين دخترک گرجي، چنين نقل مي‌شود که شاه در يکي از سفرهايش به اصفهان، دختر ده، يازده ساله‌ي ژنده‌پوشي را مي‌بيند که صورتي زيبا، موهايي طلايي و چشماني فيروزه‌اي رنگ دارد. اين برخورد با دختر مورد نظر، احساسات شاه را به شدت دگرگون مي‌کند. «فتحعلي‌شاه»، اسب خود را از رفتن باز مي‌دارد و به يکي از خواجه‌سرايان دستور مي‌‌دهد که ترتيب بردن دختر را به حرم شاهي بدهد.
شب وصل، بستر زفاف را بر تختي گوهر نشان مي‌گسترند که «تخت خورشيد» نام دارد. شاه قاجار به ياد آن ****(اینجاش ضایع بود،ببخشید!) «طاووس خانم»، تصميم مي‌گيرد نام «تخت خورشيد» را به «تخت طاووس» عوض کند.
در مورد ويژگي‌هاي تخت طاووس، «لردکرزون» فرانسوي چنين مي‌نويسد:
«اين تخت مثل تختخواب سفري است که اکثر فرمانروايان مشرق زمين به‌کار مي‌برده‌اند.علاوه بر آن يک اثر ارزشمند، گرانبها و زيباست. سراسر اين تخت با ورقه‌هايي از طلا پرداخت شده‌است و با ظرافت و هنرمندانه آن را قلم‌زني و ميناکاري کرده‌اند. اين تخت با سنگ‌هاي گرانبها مکلل گرديده است. تخت طاووس، هفت پايه‌ي جواهر نشان و دو پله دارد که بر پشت اژدهايي قرار گرفته است. همچنين داراي ديواره‌ي ظريفي است که گرداگرد آن را با کتيبه زينت داده‌اند و پشتي برآمده و بلند آن، سراسر پوشيده از جواهر است.
تخت مورد نظر در قسمت وسط، بلندي بيشتري دارد و بر رأس آن ستاره‌ي گردي از الماس نصب شده‌است. در طرفين اين ستاره، دو پرنده‌ي جواهر نشان ديده مي‌شود که بر گوشه‌ي چهارچوبه‌ي عقبي به روي هم قرار داده شده‌اند.»
(منبع)
 

Similar threads

بالا