بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام محمد صادق
ممنون
همه خوبین؟
اسپرو؟
داداشی؟
نسیم؟
ارامش؟
کسی جا نموند؟
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به آقایون محترم کرسی نشین
جناب تنهایی
اسپرو خان
آقا محمد صادق
انشالله خوب باشید
عزاداری هاتون قبول حق .:gol:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
چته تو؟؟:eek: من حلال نمی کنم!!!کجا به سلامتی؟؟نکشی خودتو؟!:surprised:

نسیم ولش کن!!منم اوایل بحث می کردم بعد دیدم برای چی؟برای کی؟ اعصابت رو داغون نکن!!نه اینا درست میشن نه فایده ای داره بحث با اینا!!اگه میبینی کسی نمیاد برای همین موضوعه!!!اینا بعضیاشون اصلا دوست دارن همچین تاپیک هایی بیان و اونجوری صحبت کنن!
آره خدايي راست ميگي ارام جونم...اصلا منم اشتباه كردم رفتم اونجا.... ايشالا خدا از ضلالت و گمراهي درشون بياره
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
وای الهی فدات شم نگار آقا بگو که اینا همشون غمبرک زدن!!بگو حال و هوامون عوض بشه!!!
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو كبوتر

يكي بود يكي نبود . غير از خدا هيچكس نبود .

دو تا كبوتر همسايه بودند كه يكي اسمش «نامه بر» و يكي اسمش «هرزه» بود. يك روز كبوتر هرزه گفت:«من هم امروز همراه تو به سفر مي آيم.» نامه بر گفت:«نه، من مي خواهم راست دنبال كارم بروم ولي تو نمي تواني با من همراهي كني. مي ترسم اتفاق بدي بيفتند و بلايي بر سرت بيايد و من هم بدنام شوم.» هرزه گفت:«ولي اگر راستش را بخواهي من صدتا كبوتر جلد را هم به شاگردي قبول ندارم و چهل تا مثل تو را درس مي دهم.

من بيش از تو با مردم جورواجور زندگي كرده ام، من همه پشت بامها، همه سوراخ سنبه ها، همه كبوتر خان ها، همه باغها و دشتها را مي شناسم و خيلي از تو زرنگترم. وقتي گفتم مي خواهم به سفر بيايم يعني كه من از هيچ چيز نمي ترسم.»

نامه بر گفت:«همين نترسيدن خودش عيب است. البته ترس زيادي مايه ناكامي است ولي خيره سري هم خطر دارد. همه كساني كه گرفتار دردسر و بدبختي مي شوند از خيره سري آنهاست كه خيال مي كنند زرنگتر از ديگرانند و آنقدر بلهوسي مي كنند كه بدبخت مي شوند.»
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرزه گفت:«نخير، شما خيالتان راحت باشد. من حواسم جمع است، و هميشه مي فهمم كه چه بايد كرد و چه نبايد كرد.» نامه بر گفت:«بسيار خوب: پس آماده باش. بايد آب و دانه ات را در خانه بخوري و حالا كه همراه من هستي در ميان راه با هيچ غريبه اي خوش و بش نكني.» گفت:«قبول دارم». همراه شدند و از پشت بامها و كبوترخان ها و كبوترها گذشتند، از شهر گذشتند و از باغ گذشتند و از كشتزار گذشتند و به صحرا رسيدند و رفتند و رفتند تا يك جايي كه در ميان زمين هاي پست و بلندي چندتا درخت خشك بود و هرزه گفت خوب است چند دقيقه روي اين درخت بنشينيم و خستگي در كنيم.

نامه بر گفت:«كارمان دير مي شود ولي اگر خيلي خسته شده اي مانعي ندارد.» نشستند روي درخت و به هر طرف نگاه مي كردند. هرزه قدري دورتر را نشان داد و گفت:«آنجا را مي بيني؟ سبزه است و دانه است، بيا برويم بخوريم.» نامه بر گفت:«مي بينم، سبزه هست و دانه هست ولي دام هم هست.»
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به خانم های عزیز
آرام جون
نگار جون
نسیم جون
انشاالله که خوب خوب باشید
عزاداری هاتون قبول باشه
من و هم دعا کنید.:gol:
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرزه گفت:«تو خيلي ترسو هستي، يك چيزي شنيده اي كه در ميان سبزه دانه مي پاشند و دام مي گذارند ولي اين دليل نمي شود كه همه جا دام باشد.» نامه بر گفت:«نه، من ترسو نيستم ولي عقل دارم و مي فهمم كه توي اين بيابان كوير سوخته كه هميشه باد گرم مي آيد سبزه نمي رويد و دانه پيدا نمي شود. اينها را يك صياد ريخته تا مرغهاي بلهوس را به دام بيندازد.» هرزه گفت:«خوب، شايد خداوند قدرت نمايي كرده و در ميان كوير سبزه درآورده باشد.»

نامه بر گفت:«تو كه سبزره و دانه را مي بيني درست نگاه كن، آن مرد را هم كه با كلاه علفي در كنار تپه نشسته ببين. فكر نمي كني كه اين ادم آنجا چكار دارد؟» هرزه گفت:«خوب، شايد به سفر مي رفته و مثل ما خسته شده و كمي نشسته تا خستگي دركند.» نامه بر گفت:«پس چرا گاهي كلاهش را با دست مي گيرد واين طرف و آن طرف در سبزه و در بيابان نگاه مي كند؟» هرزه گفت:«خوب، شايد كلاهش را مي گيرد كه باد نبرد و در بيابان نگاه مي كند تا بلكه كسي را پيدا كند و رفيق سفر داشته باشد.»

نامه بر گفت:«بر فرض كه همه اينها آن طور باشد كه تو مي گويي ولي آن نخها را نمي بيني كه بالاي سبزه تكان مي خورد؟ حتماً اين نخ دام است.» هرزه گفت:«شايد باد اين نخ ها را آورده و اينجا به سبزه ها گير كرده.» نامه بر گفت:«بسيار خوب اگر همه اينها درست باشد فكر نمي كني در اين صحراي دور از آب و آباداني آن يك مشت دانه از كجا آمده؟» هرزه گفت:«ممكن است دانه هاي پارسالي همين سبزه ها باشد يا شترداري از اينجا گذشته باشد و از بارش ريخته باشد. اصلا تو وسواس داري و همه چيز را بد معني مي كني. مرغ اگر اينقدر ترسو باشد كه هيچ وقت دانه گيرش نمي آيد.»
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه بر گفت:«به نظرم شيطان دارد تو را وسوسه مي كند كه به هواي دانه خوردن بروي و به دام بيفتي. آخر عزيز من، جان من، كبوتر هوشيار بايد خودش اين اندازه بفهمد كه همه اين چيزها بيخودي در اين بيابان با هم جمع نشده: آن آدم كلاه علفي، آن سبزه كه ناگهان در ميان صحراي خشك پيدا شده، آن نخها، آن يك مشت دانه كه زير آن ريخته. همه اينها نشان مي دهد كه دام گذاشته اند تا پرنده شكار كنند. تو چرا اينقدر خيره سري كه مي خواهي به هواي شكم چراني خودت را گرفتار كني.» هرزه قدري ترسيد و با خود فكر كرد:«بله، ممكن است كه دامي هم در كار باشد ولي چه بسيارند مرغهايي كه مي روند د انه ها را از زير دام مي خوردند و در مي روند و به دام نمي افتند، چه بسيار است دام هايي كه پوسيده است و مرغ آن را پاره مي كند، چه بسيارند صيادهايي كه وقتي به آنها التماس كني دلشان بسوزد و آزادت كنند، و چه بسيار است اتفاقهاي ناگهاني كه بلايي بر سر صياد بياورند. مثلاً ممكن است صياد ناگهان غش كند و بيفتد و من بتوانم فرار كنم.» هرزه اين فكرها را كرد و گفت:«مي داني چيست؟ من گرسنه ام و مي خواهم بروم اين دانه ها را بخورم، هيچ هم معلوم نيست كه خطري داشته باشد. مي روم ببينم اگر خطر داشت برمي گردم، تو همينجا صبر كن تا من بيايم.
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه بر گفت:«من از طمع كاري تو مي ترسم. تو آخر خودت را گرفتار مي كني. بيا و حرف مرا بشنو و از اين آزمايش صرف نظر كن.» هرزه گفت:«تو چه كار داري، تو ضامن من نيستي، من هم وكيل و قيم لازم ندارم. من مي روم اگر آمدم كه با هم مي رويم، اگر هم گير افتادم تو برو دنبال كارت، من خودم بلدم چگونه خودم را نجات بدهم.»

نامه بر گفت:«خيلي متأسفم كه نصيحت مرا نمي شنوي.» هرزه گفت:«بيخود متأسفي، نصيحت هم به خودت بكن كه اينقدر دست و پا چلفتي و بي عرضه اي، مي روي براي مردم نامه مي بري و خودت از دانه اي كه در صحراي خدا ريخته است استفاده نمي كني.» هرزه اين را گفت و رفت به سراغ دانه ها. وقتي رسيد ديد، بله يك مشت نخ و ميخ و سيخ و اين چيزها هست و قدري سبزه و قدري دانه گندم. از نخ پرسيد«تو چي هستي؟» نخ گفت:«من بنده اي از بندگان خدا هستم و از بس عبادت مي كنم اينطور لاغر شده ام.» پرسيد«اين ميخ و سيخ چيست؟» گفت:«هيچي خودم را به آن بسته ام كه باد مرا نبرد.» پرسيد«اين سبزه ها از كجا آمده؟» گفت«آنها را كاشته ام تا دانه بياورد و مرغها بخورند و مرا دعا كنند.» هرزه گفت:«بسيار خوب، من هم ترا دعا مي كنم.» رفت جلو و شروع كرد به دانه خوردن. اما هنوز چند دانه از حلقش پايين نرفته بود كه دام بهم پيچيد و او را گرفتار كرد. صياد هم پيش آمد كه او را بگيرد. هرزه گفت:«اي صياد. من نفهميدم و نصيحت دوست خود را نشنيدم و به هواي دانه گرفتار شدم. حالا تو بيا و محض رضاي خدا به من رحم كن و آزادم كن.»
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به آقایون محترم کرسی نشین
جناب تنهایی
اسپرو خان
آقا محمد صادق
آقا محمد حسین
انشالله خوب باشید
عزاداری هاتون قبول حق .:gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام به خانم های عزیز
آرام جون
نگار جون
نسیم جون
انشاالله که خوب خوب باشید
عزاداری هاتون قبول باشه
من و هم دعا کنید.:gol:
میبینم اول به پسرا سلام میدی بعد به خانوما

نکنه به تو هم باید بگیم آقا؟
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صياد گفت:«اين حرفها را همه مي زنند. كدام مرغي است كه فهميده و دانه به دام بيفتد؟ اما من صيادم و كارم گرفتن مرغ است. تو كه مي خواستي آزاد باشي خوب بود از اول خودت به خودت رحم مي كردي و وقتي سبزه و دانه را ديدي فكر عاقبتش را هم مي كردي. آن رفيقت را ببين كه بالاي درخت نشسته است، او هم دانه ها را ديده بود ولي او مثل تو هرزه نبود...»

نامه بر وقتي از برگشتن هرزه نااميد شد پر زد و رفت كه نامه اش را برساند.
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به آقایون محترم کرسی نشین
جناب تنهایی
اسپرو خان
آقا محمد صادق
آقا محمد حسین
انشالله خوب باشید
عزاداری هاتون قبول حق .:gol:

علیک سلام بارون آرامش عزیز
من که همون اول سلام کردم خدمتتون.

:gol:

محمد حسین جان سلام
خوبی؟

:gol:

نگار جان دستت درد نکنه، قصه قشنگی گفتی.
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
نگار خیلی خیلی قشنگ بود!!واقعا میگم!!دقیقا ما از این هرزه ها زیاد داریم;):gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
:w15::w15::w15::w15::w15: بچه ها اینو!!
[FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]و همکارانش درباره فرآيند سينتيکي[/FONT]
[FONT=&quot] پليمريزاسيون امولسيوني استيرن با کوپليمر [/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]به عنوان امولسيفاير تحقيق کردند
این توی سمینارم بود!!الان دیدم!!!
:w15::w15::w15::w15:
[/FONT]​
 

Similar threads

بالا