اشعار و نوشته هاي عاشقانه

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی دانی که من در هر ستاره
که مه را تا سحر یار و ندیم است
و یا در چهره سرخ شقایق
که خود بازیچه ی دست نسیم است
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
نمی دانی که من در قطره اشک
که روزی مظهر خشم تو بوده
و یا در شط خونین افق ها
که روزی منظر چشم تو بوده
نشانی از تو میگیرم
سراغی از تو می گیرم
در آن شبنم در آن گل
در عشق پاک بلبل
در اندوه غریبان
در آه بی نصیبان
در ایام بهاران
در آب چشمه ساران
در آن سرگشتگی ها
در این گمگشتگی ها
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو میگیرم
من اینک در رواق کهکشان ها
در آوای حزین کاروان ها
در آن رنگین کمان پیر و خسته
در آن اشکی که بر مژگان نشسته
در آن جامی که خالی مانده از می
در آوایی که بر می خیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم

 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


وقتی تو شب گم می شدم
هم خونه خواب گل می دید
همسایه از خوشه ی خواب
سبد سبد خنده می چید
وقتی تو شب گم می شدم
ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها
هیشکی به فکر من نبود
آواز خون کوچه ها
شعراشو از یاد برده بود
چراغا خوابیده بودن
شعله شونو باد برده بود
آخ اگه شب شیشه ای بود
پل به ستاره می زدم
شکست اینه ی شبو
نیزه ی خورشید می شدم
آخ اگه مرگ امون می داد
دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب
نبض چراغ می شدم
آخ که تو اقیانوس شب
سوختنمو کسی ندید
تو برزخ بیداد شب
هیشکی به دادم نرسید
تو اوج ویرون شدنم
تو شب دم کرده ی درد
کسی دعا نخوند برام
هیشکی برام گریه نکرد
وقتی تو شب گم می شدم
دلم می خواست شعله بشم رو سایه های یخزده
دست نوازش بکشم
دلم می خواست آشتی بدم
تگرگو با اقاقیا
خورشید مهربونی رو
مهمون کنم به خونه ها
آخ اگه مرگ امون می داد
دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب
نبض چراغ می شدم
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره
آخرین ذرات موندن توی رگهام نمی میره

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

باتو شاه ماهی دریام بی تو مرگ موج تو ساحل
باتو شکل یک حماسه بی تو یک کلام باطل

بی تو من هیچی نمیخوام از این عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم پیرهن عزا بدوزه

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره
آخرین ذرات موندن توی رگهام نمیمیره

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم
باتو من مالک دنیام با تو در نهایتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من

باتو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


می چکه نم نم بارون
رو تن خيس خيابون

چقده بی آشيونه
طفلی گنجيشک رو ايون

می خونه جيک جيک و نالون
شعر گندم زار ويرون

نمی تونه پر بگيره
ميون گلای گلدون

تک و تنها توی اين غربته سرده
کنج سينش انگاری يه کوه درده

اون روزا اونوره کوهها
طفلکی دنيايی داشتش

کنج گندم زار وحشی
چشمه مرغابی داشتش

حالا دائم چشمه پير
خونه کرده تو رگاش

بوی گندم زار و داره
لحظه لحظه نفساش

يادشه جفت قشنگش
سر میذاشت روی پراش

زير خلوته گل سرخ
بوسه می زد به لباش

حالا تنها توی اين غربته سرده
کنج سينش انگاری يه کوه درده

منم اون گنجيشکه نالون
از گذشته ها گريزون

پر کشيدم به ديارم
به هوای بوی بارون

حالا تنها توی اين غربته سردم ای رفیق
پر درده توی این سینه خستم ای رفیق

حالا تنها توی اين غربته سردم ای رفیق
پر درده توی این سینه خستم ای رفیق
 
آخرین ویرایش:

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعری که جوشید از دلم این بار باشد مال تو
احساس شیرین دلی تبدار باشد مال تو

از من بریدی بی سبب من هم گذشتم از دلم
پاینده باشی سهم این ایثار باشد مال تو
باشد برو بی اعتنا تنها رهایم کن ولی
قلبی که مانده پشت این دیوار باشد مال تو
چیزی ندارم من دگر جز یک رمق جان در بدن
حتی همین این یک رمق صد بار باشد مال تو
جز شعر چیزه دیگری در چنته ام پیدا نشد
قابل ندارد این غزل بردار باشد مال تو
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر دل كندن از تو سخت است...
كه در آخرين كوپه..
از آخرين واگن قطار..
نشسته ام..
تا هر چقدر مي شود دير تر...
تركت كنم !!!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اسیر جلوه‌ی هر حسن عشقبازی هست
میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست

ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون
بر آستانه‌ی آن در سر نیازی هست

اگر مکلف عشقی سر نیاز بنه
که هر که هست به کیش خودش نمازی هست

چو نیک درنگری عشق ما مجازی نیست
حقیقتی پس هر پرده‌ی مجازی هست

میان عاشق و معشوق کی دویی گنجد
برو برو که تو پنداری امتیازی هست

وداع خویش کن اول اگر رفیق منی
که این رهیست خطرناک و ترکتازی هست

نه احتراز از آن جانب است همواره
گهی ز جانب وحشی هم احترازی هست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه هاي مهتاب است
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوش تر از خواب است
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با توام
ای لنگر تسکین
ای تکانهای دل
ای آرامشساحل
با توام
ای نور
ای منشور
ای تمام طیفهای آفتابی
ای کبود ِارغوانی
ای بنفش ابی

با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین
با توام
ای شادی غمگین
با توام
ای غم
غم مبهم
ای نمی دانم
هر چه هستی باش
اما کاش...
نه ، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش
اماباش...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
كنار آشيانه تو آشيانه ميكنم


فضاي آشيانه را پر از ترانه ميكنم



كسي سوال ميكند بخاطر چه زنده ايي؟



و من براي زندگي تو را بهانه ميكنم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستي سوزت

باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد

باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستي ريخت
در نگاهت عطش توفان بود

ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهي تشنه و ديوانه عشق

ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت

رفتي و در دل من ماند بجاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد

آه اگر باز بسويم آئي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش می شد هر چه می خواهم همان باشد دستان تو یکبار دیگر مهربان باشد
می خواستم تا چشمان من باران نبارد تا
باران فقط تکلیف ابر و آسمان باشد
می خواستم تا عشقمان در قالب یک شعر
در قالب یک شاهنامه جاودان باشد
این داستانها اول و آخر غم انگیزند
ای کاش می شد آخر این داستان باشد
شاید که تقدیرم چنین بوده چنین باید
شاید برایم رفتن تو امتحان باشد
هرگز نمی خواهم در این دنیای وارونه
سهم من وتو حق سبز دیگران باشد
دیروز سهم من سلامی گرم بو د اما
بگذار آنهم مال از ما بهتران باشد ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر جا بری هر چی بشه
بدون که دل نمی کنم
هر کی سر راهت اومد
بدون که عاشقت منم

هر چی بگی همون میشم
هر چی بخوای بهت میدم
هر جا بگی باهات میام
جواب قلبتو میدم

اما بدون، بدون تو
روز و شبم نمیگذره
اگه که پیشم نباشی
دیگه خوابم نمی بره

اما هنوز تو خاطرم
یاد تو میمونه بدون
این دفعه هم طاقت بیار
یک روز دیگه پیشم بمون
یک روز دیگه پیشم بمون

یه روز دیگه پیشم بمون

حالا که میری از پیشم
فقط بدون دوست دارم
بیا که دل تنگت میشم
سر روی شونت بزارم

هر جا باشی بدون که من
چشمام هنوز به راهته

چه جوریه که واسه تو
جدایی خیلی راحته

اگه بری نمی تونم
یک لحظه هم راحت باشم

داری میری فقط بگو
تا کی چشم به راهت باشم؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای امید، ای اختر شام دراز!
گر نسازم من، تو با دردم بساز.
ای امید، ای گلشنم را آفتاب؛
رخ متاب از من- خدا را- رخ متاب!
ای امید، ای جان من قربان تو،
بعد ازین دست من و دامان تو...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جان مريم چشماتو وا كن ، منو صدا كن
شد هوا سپيد ، در اومد خورشيد
وقت اون رسيد ، كه بريم به صحرا
جان مريم چشماتو وا كن ، منو صدا كن
بشيم روونه ، بريم از خوونه
شونه به شونه
به ياد اون روزها
آي نازنينِ مريم
كاش مي خوابيدم ، تو رو خواب مي ديدم
خوشه غم ، توي دلم
زده جوونه ، دونه به دونه
دل نمي دونه
چه كنم با اين غم
آي نازنين مريم
بيا رسيد وقت درو ، مال مني از پيشم نرو
بيا سر كارمون بريم ، درو كنيم گندومارو
بيا رسيد وقت درو ، مال مني از پيشم نرو
بيا سر كارمون بريم ، درو كنيم گندومارو
بيا بيا نازنين مريم
نازنين مريم
واي نازنين مريم
آي نازنين مريم

خواننده:نوری:gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دسـت
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دسـت
-----------------------------------------
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام آسمان
بار ها در خود شکستن کار آسانی نبود
بار ها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینی بار غم نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
------------------------------------------
در به دست آوردنت برد باری ها شده
بی قراری ها شده شب زنده داری ها شده
دربه دست آوردنت پایداری ها شده
با ظلم و جور روزگار ساز گاری ها شده......
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود تو دنیا،یه جوون خسته بود
میون کلبه قلبش،دختری نشسته بود
روزا با طلوع خورشید،پا میشد به یاد اون
شبا از بوسه مهتاب،سر میذاشت به خاک اون
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری

پسرک هیچی نداشت،زیر سقف آسمون
عاشق دختره بود، با یه قلبی مهربون
اما اون دختر بد، فکر شاه پریون
دلشو شکست و رفت،پی شازده ای جوون
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری

میون خاطره ها گم شد و رفت صدا میاد
خودشو غصه و شوق سپرد به موج دریا
حتی قلب یخ زده اش گرمی آفتاب نمی خواست
تو شبای بی کسی بوسه مهتاب نمی خواست
همهﺀ عشق و وجودش آرزوهاش همون بود
همهﺀ بود و نبودش خواستنی هاش همون بود
همون بود همون بود
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری
عسلی چشم عسلی پوست تنش مثل پری
کپلی لپ تپلی شازده خانم یه گل پری
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به حرمت جاده قسم
به مردم ساده قسم
به عاشقی که دلش رو به یک غزل داده قسم
قسم به زخم کهنه ام
به نفس بریده ام
تو گرگ ومیش جاده ها به انتها رسیده ام
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند سال از امشب بگذره
چیزی نمی تونم بگم ، قراره از من بگذری
چیزی نگو می فهممت ، باید از این خونه بری

چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

تنهاییامو بعد از این ، با قلب کی قسمت کنم؟
واسه فراموش کردنت ، باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی ، من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم ، باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم ، تنهای تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره ، تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه
احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه

تنهاییامو بعد از این ، با قلب کی قسمت کنم؟
واسه فراموش کردنت ، باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی ، من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم ، باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم ، تنهای تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره ، تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه
احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه

چیزی نمی تونم بگم...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آه شراره بارم کان از درون برآمد
ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد

می‌کرد دل تفأل از مصحف جمالش
از زلف او به فالش جیم جنون برآمد

فانوس وار ما را از شمع دل فروزی
آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد

از لاله‌ی جگر خون احوال کوهکن پرس
کان داغدار با او در بیستون برآمد

از چشم پر فن او در یک فریب دادن
از عقل و هوشمندی سد ذوفنون بر آمد

بر رسم داد خواهان زد دست بر عنانش
آیا ز دست وحشی این کار چون برآمد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به دنبال توام منزل به منزل
پریشان می‌روم ساحل به ساحل
به خوابت دیده‌ام رویا به رویا
به یادت بوده‌ام فردا به فردا
پس از تو روح سرگردان موجم
هنوزم تشنه‌ام دریا به دریا
تو را تنهای تنها می‌شناسم
تو را هر جای دنیا می‌شناسم
به دنبال توام منزل به منزل
پریشان می‌روم ساحل به ساحل
به خوابت دیده‌ام رویا به رویا
به یادت بوده‌ام فردا به فردا
در به در، در به در تو
بی تو و همسفر تو
هر چه گفتم تا به امروز
از تصدق سر تو
از همین روز تا به فردا
حتی تا آخر دنیا
هرچه هستم یا که باشم
از توام تنهای تنها
خاکم و خاک در تو
سایه‌ی پشت سر تو
همه‌ی زندگی من
یک غزل از دفتر تو
به دنبال توام منزل به منزل
پریشان می‌روم ساحل به ساحل
به خوابت دیده‌ام رویا به رویا
به یادت بوده‌ام فردا به فردا
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز...... ، ای الاههُ ناز .... با دل من بساز ... کین غم جان گداز ، برود ز برم....
گر...... ، دل من نیاسود ...از گناه تو بود .... بیا تا زسر ، گنهت گذرم....!!!
باز ..... ، میکنم دست یاری به سویت دراز ... بیا تا غم خود را با راز و نیاز ، ز خاطر ببرم....
نکند ... ، تیر خشمت دلم را غدر ، به خدا همچون مرغ پر شور و شرر ، به سویت بپرم ....!!!
آخ...........
آنکه او ز غمت دل بندت چون من کیست ؟!؟ ..... ناز تو بیش از این بهر چیست ...!؟!
تو الههُ نازی در بزمم بنشین من تو را وفا دارم بیا که جز این ، نباشد هنرم .....
این همه بی وفایی ندارد ثمر ... به خدا اگر از من نگیری خبر نیابی اثرم.......
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش
که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش

وجود بیدلان پست از سواد چین زلف او
روان عاشقان مست از فریب چشم مخمورش

به ایامی نمی‌شاید ز بامی روی او دیدن
خنک چشمی که می‌بیند دمادم روی منظورش!

بهشتی را که میگویند باور میکنم، لیکن
دلم باور نمی‌دارد کزو بهتر بود حورش

سرایی کین چنین یاری درو یابند، صد جنت
غلام سقف مرفوعست و خاک بیت معمورش

به جور حاسدان نتوان حذر کردن ز عشق او
کسی کو انگبین جوید، چه باک از بیم زنبورش؟

ز عشق آن پری بر من چو رحمت میبری زین پس
گرت حلوا به دست افتد بیاور پیش محرورش

کلام اوحدی سریست روحانی، که در عالم
بخواهد ماند جاویدان سواد رق منشورش

ز راز عاشقی دورند و رمز عاشقی غافل
گروهی کندرین معنی نمی‌دارند معذورش
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می‌کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم

من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
(فریدون مشیری)
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
رو که ازین دلبران کار تو داری و بس

با رخ تو کیست عقل جز که یکی بلفضول
با لب تو کیست جان جز که یکی بلهوس

کفر معطل نمود زلفت و دین حکیم
نان موذن ببرد رویت و آب عسس

با رخ و با زلف تو در سر بازار عشق
فتنه به میدان درست عافیت اندر حرس

روی تو از دل ببرد منزلت و قدر ناز
موی تو از جان ببرد توش و توان و هوس

جزع تو بر هم گسست بر همه مردان زره
لعل تو در هم شکست بر همه مرغان قفس

در بر تو با سماع بی خطران چون نجیب
بر در تو با خروش بی خبران چون جرس

دایه‌ی تو حسن نست میبردت چپ و راست
سایه‌ی تو عشق ماست میدودت پیش و پس

هستی دریای حسن از پی او همچنان
نعل پی تست در تاج سر تست خس

کرد مرا همچو صبح روی چو خورشید تو
تا همه بی جان زنم در ره عشقت نفس

تا به هم آورد سر آن خط چون مورچه
بر همه چیزی نشست عشق تو همچون مگس

جان همه عاشقان بر لب تو تعبیه‌ست
ای همه با تو همه بی‌لب تو هیچکس

انس سنایی بسست خاک سر کوی تو
نور رخ مصطفا بس بود انس انس
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از کله ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه ی امید مهال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم خنده به لب خونین دل
میروم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل...
 

.:Shila:.

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم[/FONT]
[FONT=&quot] .....[/FONT]
[FONT=&quot]
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم[/FONT]

[FONT=&quot]
آب مي خواهم، سرابم مي دهند [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]عشق مي ورزم عذابم مي دهند[/FONT]

[FONT=&quot]
خود نميدانم کجا رفتم به خواب [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]از چه بيدارم نکردي آفتاب؟؟[/FONT]

[FONT=&quot]
خنجري بر قلب بيمارم زدند [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بي گناهي بودم و دارم زدند[/FONT]

[FONT=&quot]
دشنه اي نامرد بر پشتم نشست [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]از غم نامردمي پشتم شکست[/FONT]

[FONT=&quot]
سنگ را بستند و سگ آزاد شد [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]يک شبه بيداد آمد داد شد[/FONT]

[FONT=&quot]
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام[/FONT]

[FONT=&quot]
عشق اگر اينست مرتد مي شوم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خوب اگر اينست من بد مي شوم[/FONT]

[FONT=&quot]
بس کن اي دل نابساماني بس است [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کافرم ديگر مسلماني بس است[/FONT]

[FONT=&quot]
در ميان خلق سردرگم شدم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]عاقبت آلوده مردم شدم[/FONT]

[FONT=&quot]
بعد ازاين بابي کسي خو مي کنم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]هر چه در دل داشتم رو مي کنم[/FONT]

[FONT=&quot]
نيستم از مردم خجر بدست [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بت پرستم بت پرستم بت پرست[/FONT]

[FONT=&quot]
بت پرستم،بت پرستي کار ماست [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چشم مستي تحفه ي بازار ماست[/FONT]

[FONT=&quot]
درد مي بارد چو لب تر مي کنم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]طالعم شوم است باور مي کنم[/FONT]

[FONT=&quot]
من که با دريا تلاطم کرده ام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟[/FONT]

[FONT=&quot]
قفل غم بر درب سلولم مزن[/FONT][FONT=&quot]!
[/FONT][FONT=&quot]من خودم خوشباورم گولم مزن[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]

[FONT=&quot]
من نمي گويم که خاموشم مکن [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من نمي گويم فراموشم مکن[/FONT]

[FONT=&quot]
من نمي گويم که با من يار باش [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من نمي گويم مرا غم خوار باش[/FONT]

[FONT=&quot]
من نمي گويم،دگر گفتن بس است [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گفتن اما هيچ نشنفتن بس است[/FONT]

[FONT=&quot]
روزگارت باد شيرين! شاد باش [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دست کم يک شب تو هم فرهاد باش[/FONT]

[FONT=&quot]
آه! در شهر شما ياري نبود [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]قصه هايم را خريداري نبود[/FONT][FONT=&quot]!!![/FONT]

[FONT=&quot]
واي! رسم شهرتان بيداد بود (راه و رسم شهرتان بیداد بود )[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شهرتان از خون ما آباد بود[/FONT]

[FONT=&quot]
از درو ديوارتان خون مي چکد [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خون من،فرهاد،مجنون مي چکد(خون صد فرهاد مجنون می چکد)[/FONT]

[FONT=&quot]
خسته ام از قصه هاي شوم تان [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خسته از همدردي مسموم تان[/FONT]

[FONT=&quot]
اينهمه خنجر دل کس خون نشد [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اين همه ليلي،کسي مجنون نشد[/FONT]

[FONT=&quot]
آسمان خالي شد از فريادتان [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بيستون در حسرت فرهادتان[/FONT]

[FONT=&quot]
کوه کندن گر نباشد پيشه ام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بويي از فرهاد دارد تيشه ام[/FONT]

[FONT=&quot]
عشق از من دورو پايم لنگ بود [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]قيمتش بسيار و دستم تنگ بود[/FONT]

[FONT=&quot]
گر نرفتم هر دو پايم خسته بود [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تيشه گر افتاد دستم بسته بود[/FONT]

[FONT=&quot]
هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه[/FONT][FONT=&quot]!
[/FONT][FONT=&quot]فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]

[FONT=&quot]
هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه[/FONT][FONT=&quot]!
[/FONT][FONT=&quot]هيچ کس اندوه مارا ديد؟ نه[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]

[FONT=&quot]
هيچ کس اشکي براي ما نريخت [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]هر که با ما بود از ما مي گريخت [/FONT]

[FONT=&quot]
چند روزي هست حالم ديدنيست [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]حال من از اين و آن پرسيدنيست [/FONT]

[FONT=&quot]
گاه بر روي زمين زل مي زنم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گاه بر حافظ تفاءل مي زنم[/FONT]

[FONT=&quot]
حافظ ديوانه فالم را گرفت [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]يک غزل آمد که حالم را گرفت[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]

[FONT=&quot]
ما زياران چشم ياري داشتيم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا