اشعار و نوشته هاي عاشقانه

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می‌روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گل گلدون من شکسته در باد
تو بيا تا دلم نکرده فرياد
گل شب بو ديگه شب بو نمي‌ده
کي گل شب‌بو رو از شاخه چيده

گوشه‌ي آسمون، پل رنگين کمون
من مثل تاريکي، تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من مي‌رم گم مي‌شم تو جنگل خواب

گل گلدون من، ماه ايوون من
از تو تنها شدم تو جنگل خواب
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب

آسمون آبي مي‌شه، اما گل خورشيد
رو شاخه‌هاي بيد، دلش مي‌گيره
دره مهتابي مي‌شه، اما گل مهتاب
از برکه هاي آب بالا نميره

تو که دست تکون مي‌دي
به ستاره جون مي‌دي
مي‌شکفه گل از گل باغ
وقتي چشمات هم مياد
دو ستاره کم مياد
مي‌سوزه شقايق از داغ

گل گلدون من، ماه ايوون من
از تو تنها شدم تو جنگل خواب
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب
 

yalda_87

عضو جدید
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است
خدایا ! خسته ام ! نمی توانم
بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان
خدایا ! خسته ام ! برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
خدایا سه رکعت زیاد است
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
خدایا ! امروز خیلی خسته ام ! آیا راه دیگری ندارد ؟
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
خدایا ! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد !
بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
خدایا هوا سرد است ! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است . چیزی به اذان صبح نمانده . او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است . امشب با من حرف نزده
خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ، اما باز خوابید
ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود
اذان صبح را می گویند
هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود
خورشید از مشرق سر بر می آورد
خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی ؟
او جز من کسی را ندارد ... شاید توبه کرد ...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم
یا دو چنگ از جور او در دامن دیگر زنیم

هر زمان ما را دلی کی باشد و جانی دگر
تا به عشق بی‌وفایی دیگر آتش در زنیم

تا کی از نادیدنش ما دیده‌ها پر خون کنیم
تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم

گاه آن آمد که بر ما باد سلوت برجهد
گاه آن آمد که ما با رود و رامشگر زنیم

گر فلک در عهد او با ما نسازد گو مساز
ما به یک دم آتش اندر چرخ و بر چنبر زنیم

گه ز رخسار بتان بر لاله و گل می‌خوریم
گه ز زلف دلبران با مشک و با عنبر زنیم

پشتمان از غم کمان شد از قدش تیری کنیم
باده پیماییم از خم بر خم دیگر زنیم
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ببين اي بانوي شرقي، اي مثل گريه صميمي
همه هرچي دارم اينجاست، تو اين خورجين قديمي
* * *
خورجيني که حتي تو خواب، از تنم جدا نمي شه
مثل اسم و سرنوشتم، دنبالم بوده هميشه
* * *
بانوي شرقي من، اي غني تر از شقايق
مال تو ارزوني تو، خورجين قلب اين عاشق
* * *
خورجينم اگه قديمي، اگه بي رنگه و پاره
براي تو اگه حتي، ارزش بردن نداره
* * *
واسه بود و نبوده، هرچي که دارم همينه
خورجيني که قلب اين، عاشق ترين مرد زمينه
* * *
توي اين خورجين کهنه، شعر عاشقانه دارم
براي تو و به اسمت، يک کتاب ترانه دارم
* * *
يه سبد گل دارم اما، گل شرم و گل خواهش
تني از عاطفه سيراب، تني تشنه نوازش
* * *
بانوي شرقي من، اي غني تر از شقايق
مال تو ارزوني تو، خورجين قلب اين عاشق
* * *
اين بوي غريب راه نيست، بوي آشناي عشقه
تپش قلب زمين نيست، اين صدا، صداي عشقه
* * *
اسم تو داغي شرمه، تو فضاي سرد خورجين
خواستن تو يه ستاره ست، پشت اين ابراي سنگين
* * *
خورجينم اگه قديمي، اگه بي رنگه و پاره
براي تو اگه حتي، ارزش بردن نداره
* * *
واسه بود و نبوده، هرچي که دارم همينه
خورجيني که قلب اين، عاشق ترين مرد زمينه

<><><><><><><><><><><><><>
<> خواننده : ابي <>
<> آهنگساز : بابک بيات <>
<> شاعر : ايرج جنتي عطايي <>
<><><><><><><><><><><><><>
 

hitech

عضو جدید
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خو همواره بستن
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن :(
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست ز نیک و بد در کیسه‌ی من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

چون ساخته‌ی دردم در حلقه نیارامم
چون سوخته‌ی عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد:gol:
 

hammerzan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست ز نیک و بد در کیسه‌ی من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

چون ساخته‌ی دردم در حلقه نیارامم
چون سوخته‌ی عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد:gol:
من آهنگ این شعر رو شنیدم! این رو کدوم خواننده خونده بود؟
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معشوق من
با آن تن برهنهء بي شرم
بر ساقهاي نيرومندش
چون مرگ ايستاد

خط هاي بيقرار مورب
اندامهاي عاصي او را
در طرح استوارش
دنبال ميکند

معشوق من
گوئي ز نسل هاي فراموش گشته است
گوئي که تاتاري
در انتهاي چشمانش
پيوسته در کمين واريست
گوئي که بربري
در برق پر طراوت دندانهايش
مجذوب خون گرم شکاريست

معشوق من
همچون طبيعت
مفهوم ناگزير صريحي دارد
او با شکست من
قانون صادقانهء قدرت را
تأئيد ميکند

او وحشيانه آزادست
مانند يک غريزهء سالم
در عمق يک جزيرهء نامسکون
او پاک ميکند
با پاره هاي خيمهء مجنون
از کفش خود ، غبار خيابان را

معشوق من
همچون خداوندي ، در معبد نپال
گوئي از ابتداي وجودش
بيگانه بوده است
او
مرديست از قرون گذشته
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مصرعی از قلب من با مصرعی از قلب تو، شاه بیتی می شود در دفتر و دیوان عشق.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی دلم می خواد بدانی حالم چگونه است اغلب دلم برایت تنگ می شه هر لحظه یک بار تنفست می کنم .
نمی دونم چرا فکر می کنم آسمان عاشق دریاست مثل قصه ی خورشیدو ماه که بر خلاف خیلی از افسا نه ها از روی عشق به هم نمی رسن فکرش رو بکن اگه خورشیدو ماه به هم می رسیدند چه قدر قلب ها باید قربانی در آغوش کشیدن این دو معشوق می شدند.

آن دو می سوزند تا ما نسوزیم.
می دونی : واسه یه لبخند نازت ، جرقه ی یه نگا تو با هزار تا دنیا عوض نمی کنم ، دلم می خواد زمین و آسمون و سیاره ها وستاره ها آواره شن رو تک تک آرزوهام اما نگاه قشنگ تو، تو مسیر زندگی حتی یه خراش کوچیکم بر نداره
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل بارون زده ی من
گل یاس نازنینم
میشکنم پژمرده میشم
نزار اشکاتو ببینم

تا همیشه تورو داشتم
داشتنت تمام دونیاست
از توو اسم تو گفتن
بهترین همه حرفاست
با تو با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظهام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم

ای غزل باره ی دلتنگ
که همه تنت کلامه
هنوزم با گل گونت
شرم اولین سلامه
ای تو جاری تویه شعرم
مثل عشق و خونو حسرت
دفتر شعر من از تو
سبد خاطره هامه
ای گل شکسته ساقه گل پرپر
که به یاد هجرت پرنده هائی
توی یاس مبهم چشمات میبینم
که بفکر یه سفر به انتهایی
سربزیره دلشکسته نازنینم
اگه سادست واسه تو گذشتن از من
مرثیه سرکن برای رفتن من
آخه مرگه واسه من از تو گذشتن
با تو با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم



گل بارونزده ی من اگه دلتنگمو خسته
اگه کوچیدن توفان ساقه ی منم شکسته
میتونم خسته گیاتو از تن پاکت بگیرم

میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت ...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همه شب با دلم کسي مي گويد
«سخت آشفته اي زديدارش
صبحدم با ستارگان سپيد
مي رود، مي رود، نگهدارش»

من به بوي تو رفته از دنيا
بي خبر از فريب فرداها
روي مژگان نازکم مي ريخت
چشمهاي تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهاي تو داغ
گيسويم در تنفس تو رها
مي شکفتم ز عشق و مي گفتم
«هر که دلداده شد به دلدارش
ننشيند به قصد آزارش
برود، چشم من به دنبالش
برود، عشق من نگهدارش»

آه، اکنون تو رفته اي و غروب
سايه مي گسترد به سينهء راه
نرم نرمک خداي تيرهء غم
مي نهد پا به معبد نگهم
مي نويسد به روي هر ديوار
آيه هائي همه سياه سياه
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنهاتر از يک برگ
با بار شاديهاي مهجورم
در آبهاي سبز تابستان
آرام مي رانم
تا سرزمين مرگ
تا ساحل غمهاي پائيزي
در سايه اي خود را رها کردم
در سايهء بي اعتبار عشق
در سايهء فرّار خوشبختي
در سايهء نا پايداريها

شبها که مي چرخد نسيمي گيج
در آسمان کوته دلتنگ
شبها که مي پيچد مهي خونين
در کوچه هاي آبي رگها
شبها که تنهائيم
با رعشه هاي روحمان، تنها-
در ضربه هاي نبض مي جوشد
احساس هستي، هستي بيمار

«در انتظار دره ها رازيست»
اين را به روي قله هاي کوه
بر سنگهاي سهمگين کندند
آنها که در خط سقوط خويش
يک شب سکوت کوهساران را
از التماسي تلخ آکندند

«در اضطراب دستهاي پر،
آرامش دستان خالي نيست
خاموشي ويرانه ها زيباست»
اين را زني در آبها مي خواند
در آبهاي سبز تابستان
گوئي که در ويرانه ها مي زيست

ما يکدگر را با نفسهامان
آلوده مي سازيم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن تيره مردمکها، آه
آن صوفيان سادهء خلوت نشين من
در جذبهء سماع دو چشمانش
از هوش رفته بودند

ديدم که بر سراسر من موج مي زند
چون هرم سرخگونهء آتش
چون انعکاس آب
چون ابري از تشنج بارانها
چون آسماني از نفس فصلهاي گرم
تا بي نهايت
تا آنسوي حيات
گسترده بود او

ديدم در وزيدن دستانش
جسميت وجودم
تحليل مي رود
ديدم که قلب او
با آن طنين ساحر سرگردان
پيچيده در تمامي قلب من

ساعت پريد
پرده بهمراه باد رفت
او را فشرده بودم
در هالهء حريق
مي خواستم بگويم
اما شگفت را
انبوه سايه گستر مژگانش
چون ريشه هاي پردهء ابريشم
جاري شدند از بن تاريکي
در امتداد آن کشالهء طولاني طلب
وآن تشنج، آن تشنج مرگ آلود
تا انتهاي گمشدهء من

ديدم که مي رهم
ديدم که مي رهم

ديدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک مي خورد
ديدم که حجم آتشينم
آهسته آب شد
و ريخت، ريخت، ريخت
در ماه، ماه به گودي نشسته، ماه منقلب تار

در يکديگر گريسته بوديم
در يکديگر تمام لحظهء بي اعتبار وحدت را
ديوانه وار زيسته بوديم
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
برائ خريدن عشق هركه هر چه داشت آورد‎,‎ ديوانه هيچ نداشت گريست ,گمان كردن چون هيچ ندارد مئ گريد اماهيچ كس ندانست بهائ عشق اشك است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

تو بی نهایت شب وقتی نگات می خندید
چشمای خیره ی من اندوهتو نمی دید
چرا غریبه بودم با قربت نگاهت تصویرمو ندیدم تو چشم بی گناهت

کاشکی برای قلبت یه آسمون می ساختم
روح بزرگ تو رو چرا نمی شناختم
آیینه گریه می کرد وقتی تو رو شکستم
ستاره پشت در بود وقتی درها رو بستم


تو بودی و سکوت و غروب سرد پاییز باغچه رو زیر و رو کرد برگ های زرد پاییز
حالا من غریبه دنبال تو می گردم با قلب آسمونیت کمک کن تا برگردم


تو بی نهایت شب وقتی نگات می خندید
چشمای خیره ی من اندوهتو نمی دید
چرا غریبه بودم با قربت نگاهت تصویرمو ندیدم تو چشم بی گناهت

کاشکی برای قلبت یه آسمون می ساختم
روح بزرگ تو رو چرا نمی شناختم
آیینه گریه می کرد وقتی تو رو شکستم
ستاره پشت در بود وقتی درها رو بستم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خانه خراب تو شدم
بسوي من روانه شو

سجده به عشقت ميزنم
منجي جاودانه شو

اي كوه پر غرور من
سنگ صبور تو منم

اي لحظه ساز عاشقي
عاشق با تو بودنم

روشنترين ستاره ام
ميخواهمت ميخواهمت

تو ماندگاري دردلم
ميدانمت ميدانمت

اي همه ي وجود من
نبود تو نبود من
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر چي دريا رو زمينه
قد چشمات نمي تونه
ابر باروني بياره
وقتي دلگيري يو تنها
غربت تمام دنيا
از دريچه قشنگ
چشم روشنت مي باره :
نمي تونم غريبه باشم
توي آيينه چشمات
تو بذار که من بسوزم
مثل شمعي توي شبهات
توي اين غروب دلگير جدايي
توي غربتي که همرنگ چشات
هميشه غبار اندوه روي گلبرگ لبات
حرفي داري روي لبهات؛اگه آه سينه سوزه
اگه حرفي از غريبيت اگر گرماي تموزه
تو بگو به اين شکسته قصه هاي بي کسيت و
اضطراب و نگرانيت حرفهاي دلواپسيت و
نمي تونم غريبه باشم توي آيينه چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعي توي شبهات
نمي تونم تمي تونم
نمي تونم نمي تونم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو از متن کدوم روءیا رسیدی،که تا اسمت رو گفتی شب جوون شد
که از رنگ صدات دریا شکفت و،نگاه من پر از رنگین کمون شد
تو از خاموشی دلگیر روءیا،صدام کردی صدام کردی دوباره
صدا کردی منو از بغض مهتاب،از اندوه گل و اشک ستاره
صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز
من از من مردم و پیدا شدم باز

از این تک بستر تنهایی عشق
از این دنج سقوط آخر من
صدام کردی که برگردم به پرواز
به اوج حس سبز با تو بودن
صدام کردی که رو خاموشی من
یه دامن یاس نورانی بپاشی
برهنه از هراس و تازه از عشق
توی آغوش جان من رهاشی

صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز

صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سياه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، اين ازم بر نمی‌آد!

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

عمر جمعه به هزار سال می‌رسه،
جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه،
آدم از دست خودش خسته می‌شه،
با لبای بسته فرياد می‌كنه:

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

جمعه وقت رفتن ئه, موسم دل‌کندن ئه،
خنجر از پشت می‌زنه, اون كه هم‌راه من ئه!

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کوچه‌ها باريک ان، دکونا بسته‌س
خونه‌ها تاريک ان، طاقا شکسته‌س

از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می‌برن کوچه به کوچه؛

نگا کن مرده‌ها به مرده نميرن،
حتي به شمع جون‌سپرده نميرن،
شكل فانوسی ان، که اگه خاموش ئه،
واسه نف نيس، هنو يه عالم نف توش ئه؛

جماعت! من ديگه حوصله ندارم،
به خوب اميد و از بد گله ندارم،
گر چه از ديگرون فاصله ندارم،
کاری با کار اين قافله ندارم.

کوچه‌ها باريک ان، دکونا بسته س،
خونه‌ها تاريک ان، طاقا شکسته س...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بوی عيدی، بوی توت، بوی كاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسيا،
شوق یک خيز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی كه خشک شده لای کتاب،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی كوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کسی غير از تو نمونده اگه حتی ديگه نيستی
همه جا بوی تو جاری خودت اما ديگه نيستی
نيستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه
ميون رنگين کمون خاطرات عاشقونه
آخرين ستاره بودی تو شب دلواپسی هام
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه بر نمی گردی آخر قصه همينه

می شکنم بی تو و نيستی
به سراغم نمی آيی که ببينی
بی تو می ميرم و نيستی
تو کجايی تو کجايی که ببينی

شب بی عاطفه برگشت ، شب بعد از رفتن تو
شب از نياز من پر ، شب خالی از تن تو
با تو گل بود و ترانه ،با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بی تو گم شد بی تو پژمرده شد آواز
آخرين ستاره بودی تو شب دلواپسی هام
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه بر نمی گردی آخر قصه همينه

می شکنم بی تو و نيستی
به سراغم نمی آيی که ببينی
بی تو می ميرم و نيستی
تو کجايی تو کجايی که ببينی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ساده بودی مثل سایه مثل شبنم رو شقایق
مثل لبخند سپیده مثل شب گریه عاشق
بی تو شب دوباره آینه روبرویه غم گرفته
پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
از تو می سرودم
وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن
چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من از منو دلواپسی ها
رفتی و منو سپردی به زوال اطلسی ها
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
از تو می سرودم
ساده بودی مثل سایه مثل شبنم رو شقایق
مثل لبخند سپیده مثل شب گریه عاشق
بی تو شب دوباره آینه روبرویه غم گرفته
پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
از تو می سرودم
وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن
چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من از منو دلواپسی ها
رفتی و منو سپردی به زوال اطلسی ها
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر تو با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گل سرخ
ویگن

آخر ای محبوب زیبا . بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم . قصه تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان . بی تو در شبهای غمگین
بی تو باشد همدم من . یاد پیمانهای دیرین
آن گل سرخی که دادی . در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت . در خزان سینه افسرد
آن گل سرخی که دادی . در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت . در خزان سینه افسرد
اکنون نشسته در نگاهم . تصویر پر غرور چشمت
یکدم نمیرود از یادم . چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی . در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت . در خزان سینه افسرد
اکنون نشسته در نگاهم . تصویر پر غرور چشمت
یکدم نمیرود از یادم . چشمه های پر نور چشمت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پاییزو مجبور می کنم به خاطرت بهار باشه
بهار به عشق دیدنت همیشه بی قرار باشه
ماهو اشاره می کنم از تو شبات جم نخوره
خورشیدو گوشمالی می دم ، اگه دلت ازش پره!
*
زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم
جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم
هرجابری میام باهات می شم یه رویا تو شبات
یه خواب شیرین تو چشات ، اگه بگی دوست دارم!
*
به خاطر تو این دلواز همه بیزار می کنم
دریا رو می برم به پات ، کویرو بیدار می کنم
شبنمو تنها می ذارم با برگ داغ گونه هات
یه دسته داوودی واسه زینت گلدون صدات!
*
زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم
جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم
اسممو با دلت بیار واسه همیشه نه یه بار
دنیا رو می ذارم کنار ، اگه بگی دوست دارم!



 

Similar threads

بالا