اشعار و نوشته هاي عاشقانه

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مخور غم گذشته
گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن
گذشته برنگشته
به فکر آینده باش
دلشاد و سر زنده باش
به انتظار طلعت خورشید تابنده باش

عمر کمه صفا کن
رنج و غمو رها کن
اگه نباشه دریا
به قطره اکتفا کن

عمر کمه صفا کن
گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا
به قطره اکتفا کن
به قطره اکتفا کن

قسمت تو همین بوده
که بر سرت گذشته
نکن گلایه از فلک
این کار سرنوشته

عمر کمه صفا کن
رنج و غمو رها کن
اگه نباشه دریا
به قطره اکتفا کن

زندگی شاد است,غمگینش مکن
با غمه بیهوده تو سنگینش مکن
قلبه چون آیینه ات را صاف کن
با دو رنگیها تو رنگینش مکن

عمر گران می گذرد
خواهی نخواهی
سعی بر آن کن نرود رو به تباهی
مطلب دل را طلب از سوی خدا کن
زان که بود رحمت او، لایتناهی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدای بارون
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس
بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی
رگای آبی دستات
غم بارون غروب
ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی
ای گل آلوده گل من
ای تن آلوده ی دل پاک دل تو قبله ی این دل
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس
بوی خیس تن خاک
یاد بارون و تن تو
یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار
بوی خیس تن خاک
همیشه صدای بارون
صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام
قصه های تو بوده
وقتی که بارون می باره
تو رو یاد من می آره
یاد گلبرگ های خیس
روی خاک شوره زار
ای گل آلوده گل من
ای تن آلوده تن پاک
دل تو قبله ی این دل
تن تو ارزونی خاک :gol:
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره
سر بده آواز هق‎هق خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه قشنگه
بزا پروانه احساس دلتو بغل بگیره
بغض کهنه‎رو رها کن تا دلت نفس بگیره
نکنه تنها بمونی دل به غصه‎ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره
سر بده آواز هق‎هق خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه قشنگه
قشنگه قشنگه
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
سازم اي ساز شكسته اي به خاك غم نشسته
خيلي وقته بي صدايي راحت هرجان خسته
تا تو خاموشي و تنها همصدا كي دارم اي دوست
آب شد دل از فراغت بر تنم چي مانده جز پوست
براي تن هاي مرده نفس دم مسيحا
مي دونم كه تو تبارت مي رسه به عرش اعلا
سازم اي ساز شكسته اي به خاك غم نشسته
خيلي وقته بي صدايي راحت هرجان خسته
تا تو خاموشي و تنها همصدا كي دارم اي دوست
آب شد دل از فراغت بر تنم چي مانده جز پوست
تو خود بودن مايي اگه تنها يه صدايي
پر بخشش پر ايثار با تموم بي ريايي
لب فرو بسته من گو بي صدايي تو مرگه
ناله كن كه ناله تو مث بارون واسه برگه
سازم اي ساز شكسته اي به خاك غم نشسته
خيلي وقته بي صدايي راحت هرجان خسته
تا تو خاموشي و تنها همصدا كي دارم اي دوست
آب شد دل از فراغت بر تنم چي مانده جز پوست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتش نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین نشان سوز نهان

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

باز آ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه ام
باز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینه ام
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزي من وتو اي جان ، همچون كبوترها

سرنهاديم با هم ، در بستر پرها

پرگشاده همره

مرغان خوش آواز

گه به كوهستان و گه به صحرا در پرواز

جلوه زندگي را ،‌در چشم هم مي‌ديديم

چون به شب مي‌رسيديم ، كنار هم مي‌آرميديم

تا نسيمي مي‌وزيد ، آشيانه مي لرزيد

ما زبيم جان خود ، بر سر هم پر مي‌كشيديم

اكنون از هم رو گردانيم ، نه من نه تو نمي‌دانيم

چون شد كه آشنا گشتيم ، روز دگر جدا گشتيم

هر كس كه دلدار مرا

از من جدا كرد اي خدا

خواهم بسوزاني دلش

سازي ز دلدارش جدا
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر يك شب تو را در خواب بينم
به دريا نقشي از مهتاب بينم
دوباره بينمت خندون بيائي
دوباره سينه رو بي تاب بينم
بيا بار سفر بنديم از اين دشت
زمستون باز توي اين خونه برگشت
بيا تا قصه ها گويم برايت
كه دوران جدائي دير بگذشت
اگر يك شب تو برگردي دوباره
به گيسويت مي افشونم ستاره
نمي دوني مگر اين نازنينم
دلم هر روز و شب در انتظاره
بيا بار سفر بنديم از اين دشت
زمستون باز توي اين خونه برگشت
بيا تا قصه ها گويم برايت
كه دوران جدائي دير بگذشت
به تو گويم بيا اي نازنينم
كه با مژگون ز پايت خارچينم
گل عمر منو باد خزون برد
گل ناز مني ، داغت نبينم
آه ، گل عمر منو باد خزون برد
گل ناز مني ، داغت نبينم
بيا بار سفر بنديم از اين دشت
زمستون باز توي اين خونه برگشت
بيا تا قصه ها گويم برايت
كه دوران جدائي دير بگذشت
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود
حلـقـه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر هـمانیم که بودیم و هـمان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری هـمـت خواه
کـه زیارتـگـه رندان جـهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم مـن و تو
راز این پرده نهان است و نـهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون کـه از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صـبـح قیامـت نـگران خواهد بود
بخـت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلـف معشوقه به دست دگران خواهد بود
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه تنها و غریبم سرگردون و عاشق
اگه خاموش بی صدام توی تلخی دقایق
اگه آخرین مسافر توی یک غبار جاده
اگه آخرین گلبرگ واسه گل شقایق

در وجودم عشق تو هنوز نمرده
واسه تو یار عزیزم دل سپرده
تو قشنگترین کلام یک ترانه
با نگاهی دلبرو چه عاشقانه
با نگاهی دلبرو چه عاشقانه

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی

نگاه تو برای من یه آسمون پر از ستارست
به کی بگم که عشق تو برام تولدی دوبارست

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی
هی هی هی

تنها بهونه ام تو هستی برای زندگی
آره من یه عاشقم یه عاشق همیشگی
هر چی که دارم به پای تو یار یدونم
آره من یه عاشقم یه عاشق دیوونم
آره همون یه عاشقم یه عاشق دیوونم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

اگه تنها و غریبم سرگردون و عاشق
اگه خاموش بی صدام توی تلخی دقایق
اگه آخرین مسافر توی یک غبار جاده
اگه آخرین گلبرگ واسه گل شقایق

در وجودم عشق تو هنوز نمرده
واسه تو یار عزیزم دل سپرده
تو قشنگترین کلام یک ترانه
با نگاهی دلبرو چه عاشقانه
با نگاهی دلبرو چه عاشقانه

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم

دوستت دارم دوستت دارم
به دام عشق تو گرفتارم
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نام شعر:خونه
ترانه سرا:ایرج جنتی عطایی




خونه

خونه این خونه ی ویرون
واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه ی تاریک
چه روزایی رو به یادم میاره
اون روزا یادم نمیره
دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق همسایه ی ما
دریا بود ، ستاره بود ، منظره بود
خونه ، خونه جای بازی
برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری
پر سایه واسه خواب بود
پدرم می گفت : قدیما
کینه هامون رو دور انداخته بودیم
توی برف و باد و بارون
خونه رو با قلبامون ساخته بودیم
خونه عشق مادرم بود
که تو باغچه ش گل اطلسی می کاشت
خونه روح پدرم بود
چیزی رو همپای خونه دوست نداشت
سیل غارتگر اومد
از تو رودخونه گذشت
پلا رو شکست و برد
زد و از خونه گذشت
دست غارتگر سیل
خونه رو ویرونه کرد
پدر پیرمو کشت
مادر و دیوونه کرد
حالا من مونده م و این ویرونه ها
پر خشم و کینه ی دیوونه ها
من زخمی ، من خسته ، من پک
می نویسم آخرین حرفو رو خک
کی میاد دست توی دستم بذاره
تا بسازیم خونه مون رو دوباره

 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پـــریا

ترانه سرا:استاد احمد شاملو


یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
گیس شون قد کمون رنگ شبق
از کمون بلن ترک
از شبق مشکی ترک.
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله شبگیر می اومد...

« - پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسه شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
***
« - پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهر ما؟

شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین:
اسب سفید نقره نل
یال و دمش رنگ عسل،
مرکب صرصر تک من!
آهوی آهن رگ من!

گردن و ساقش ببینین!
باد دماغش ببینین!
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبک می زنن
می رقصن و می رقصونن
غنچه خندون می ریزن
نقل بیابون می ریزن
های می کشن
هوی می کشن:
« - شهر جای ما شد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره » ...
***
پریا!
دیگه توک روز شیکسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
می ریزد ز دست و پا.
پوسیده ن، پاره می شن
دیبا بیچاره میشن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن، کویر و نمکزار می بینن

عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن
هر کی که غصه داره
غمشو زمین میذاره.
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا.
اسیرا کینه دارن
داس شونو ور می میدارن
سیل می شن: گرگرگر!
تو قلب شب که بد گله
آتیش بازی چه خوشگله!

آتیش! آتیش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن و واجستن
تو حوض نقره جستن

الان غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش کنن
به جائی که شنگولش کنن
سکه یه پولش کنن:
دست همو بچسبن
دور یاور برقصن
« حمومک مورچه داره، بشین و پاشو » در بیارن
« قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو » در بیارن

پریا! بسه دیگه های های تون
گریه تاون، وای وای تون! » ...

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا ...
***
« - پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی!
شبای چله کوچیک که زیر کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصه سبز پری زرد پری
قصه سنگ صبور، بز روی بون
قصه دختر شاه پریون، -
شما ئین اون پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟

دنیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود.

دنیای ما عیونه
هر کی می خواد بدونه:

دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبردار داره!

دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه!

دنیای ما - هی هی هی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالا ترک
تا کف پات ترک ترک ...

دنیای ما همینه
بخوای نخواهی اینه!

خوب، پریای قصه!
مرغای پر شیکسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
کی بتون گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بکنین، کارتونو مشکل بکنین؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
***
دس زدم به شونه شون
که کنم روونه شون -
پریا جیغ زدن، ویغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
[ پائین اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر کنده شدن،
[ میوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
[ شدن، ستاره نحس شدن ...

وقتی دیدن ستاره
یه من اثر نداره:
می بینم و حاشا می کنم، بازی رو تماشا می کنم
هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم -
یکیش تنگ شراب شد
یکیش دریای آب شد
یکیش کوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد ...

شرابه رو سر کشیدم
پاشنه رو ور کشیدم
زدم به دریا تر شدم، از آن ورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:

« - دلنگ دلنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد.
خورشید خانوم! بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله کردیم
آزادیو قبله کردیم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی شیم
دیگه اسیر نمی شیم
ها جستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ... »
***
بالا رفتیم دوغ بود
قصه بی بیم دروغ بود،
پائین اومدیم ماست بود
قصه ما راست بود:

قصه ما به سر رسید
غلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین و واچین
زنجیرو ورچین!
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترانه سرا:ایرج جنتی عطایی


بن بست

میون این همه کوچه
که به هم پیوسته
کوچه ی قدیمی ما
کوچه ی بن بسته
دیوار کاهگلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
بین ما مونده و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ
همیشه تو گوش ماست
ای صدا لالایی
خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست
کوچه ی خاطره هاست
اگه تشنه ست ، اگه خشک
مال ماست ، کوچه ی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا می گیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه ی بن بست بمیریم
اما ماعاشق رودیم ، مگه نه ؟
نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمر تشنه بودیم ، مگه نه ؟
نباید آیه ی حسرت بخونیم
دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی هر روزی باشه دیر و زود
می رسیم با هم به اون رود بزرک
تنای تشنه مو نو
می زنیم به پاکی زلال رود
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


کوچ غمناکه پرستو هاي شاد
در غروبي پر ملال و بي صدا
خبر عريوني باغا رو داد

پاييز اومد اين ور پرچين باغ
تا بچينه برگ و بار شاخه ها
کسي از گل ها نمي گيره سراغ
کسي از گل ها نمي گيره سراغ

بيا در سوگ دلگير گل سرخ
بخونيم شعري از ديوان گريه
من و تو زاده فصل خزانيم
دو تن پرورده ي دامان گريه

شده ابري تو فضاي سينمون
قصه ي بي غمگساري هاي ما
مي دونم پايان نداره بعد از اين
قصه ي بي برگ و باري هاي ما
بيا در سوگ دلگير گل سرخ
بخونيم شعري از ديوان گريه
من و تو زاده فصل خزانيم
دو تن پرورده ي دامان گريه

پاييزه پاييز عريون
من و تو خسته و گريون

مي نويسم با دل تنگ
روي گلبرگ شقايق
فصل دلتنگي پاييز
فصل غمگيني عاشق
بيا در سوگ دلگير گل سرخ
بخونيم شعري از ديوان گريه
من و تو زاده فصل خزانيم
دو تن پرورده ي دامان گريه

پاييزه پاييز عريون
من و تو خسته و گريون
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گنجشک های خونه

ای چراغ هر بهانه
از تو روشن از تو روشن
ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من
من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه
باز میایم که مثل هر روز
برامون دونه بپاشی
من و گنجشکا می میریم تو اگه خونه نباشی
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفس هام
عطر حرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون
سرع گونه های عاشق
شعر من رنگ چشاته
رنگ پاک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم
رنگ زرد کهربایی
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه

:gol:اردلان سرفراز:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مستی

مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو ها نمی کنه
منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
شب که از راه می رسه غربت هم باهاش میاد
توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد
من غمای کهنمو ور می دارم که توی میخونه ها جا بذارم
می بینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز می خونه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
گرمی مستی میاد توی رگ های تنم
می بینم دلم می خواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به جرفای من گوش بده
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
ولی از بخت بدم اونم غمه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
خسته از هر چی که بود
خسته از هر چی که هست
راه می افتم که برم
مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه
باز دلم گریه ی تنهایی می خواد
بر می گردم تا ببینم کسی نیست
می بینم غم داره دنبالم میاد
مستی ام درد منو
دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه

:gol:اردلان سرفراز:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جاده

خدا گریه ی مسافر رو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدم رو برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد می زنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد می زنه
بیا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دل بستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد می زنه
بیا

**اردلان سرفراز**
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عسل

میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
طلوع تازه ی خواستن تو رگ های منه
میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
عسل مثل گله ، گل بارون زده
به شکل ناب عشق که از خواب اومده
سکوت لحظه هاش هیاهوی غمه
به گلبرگ صداش هجوم شبنمه
نیاز من به او ،‌ ورای خواستنه
نیاز جویبار ، به جاری بودنه
کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
تمام لحظآها مثل خود من با منه
تویی که از تمام عاشقا عاشق تری
منو تا غربت پاییز چشات می بری
کسی که عمق چشماش جای امن بودنه
تویی که با تو بودن بهترین شعر منه
تو مثل خواب گل ،‌ لطیف و ساده ای
مثل من عاشقی به خاک افتاده ای
یه جنگل رمز و راز یه دریا ساده ای
اسیر عاطفه ،‌ ولی آزاده ای
نیاز من به تو ورای خواستنه
نیاز جویبار به جای بودنه
نیاز من به تو ، ورای خواستنه
نیاز جویبار به جاری بودنه

:gol:اردلان سرفراز:gol:
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پوست شیر
شاعر:ایرج جنتی عطایی




قلب تو ، قلب پرنده
پوستت اما ، پوست شیر
زندنون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اونور روزای تاریک
پشت نیم شبای روشن
برای باور بودن
جایی شاید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید که سر خستگی هاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره
حرف تنهایی ، قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه
اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه ، که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترانه سرا:ایرج جنتی عطایی



جنگل

پشت سر ، پشت سر
پشت سر جهنمه
روبرو ، روبرو
قتلگاه آدمه
روح جنگل سیاه
با دست شاخه هاش داره
روحمو از من میگیره
تا یه لحظه می مونم
جغدا تو گوش هم می گن
پلنگ زخمی می میره
راه رفتن دیگه میسن
حجله ی پوسیدن من
جنگل پیره
قلب ماه سر به زیر
به دار شاخه ها اسیر
غروبشو من می بینم
ترس رفتن تو تنم
وحشت موندن تو دلم
خواب برگشتن می ینم
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه سایه ی
دشمن می بینم
پشت سر ، پشت سر
پشت سر جهنمه
روبرو ، روبرو
قتلگاه آدمه!!!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گلنار، گلنار، کجايي که از غمت
ناله مي‌کند عاشق وفادار
گلنار، گلنار، کجايي که بي تو شد
دل اسير غم ديده‌ام گهربار
گلنار، گلنار، دمي اولين شب
آشنايي و عشق ما به ياد آر
گلنار، گلنار، در آن شب تو بودي و
عيش و عشرت و آرزوي بسيار
چه ديدي از من حبيبم گلنار
که دادي آخر فريبم گلنار
نيابي اي کاش نصيب از گردون
که شد ناکامي نصيبم گلنار
بود مرا، در دل شب تار، آرزوي دیدار
تا به کي پريشان؟
تا به کي گرفتار؟
يا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار
يا به روي من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر
چه ديدي از من حبيبم گلنار
که دادي آخر فريبم گلنار
نيابي اي کاش نصيب از گردون
که شد ناکامي نصيبم گلنار
لب خود بگشا به سخن گلنار
دل زارم را، مشکن گلنار
نشدي عاشق زکجا داني
چه کشد هر شب دل من گلنار
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر لبخندی نشان از...
عشق
دست بوسی خاطره ها
به پایش افتاد
نیست
عاشقانه
پایکوبی نگاه
در نگاه
رسید من خسته
تفکر آخرین گناه
مرگ شروعی جانانه
تکرار ثانیه ها
رقص تنهایی سایه ها
هوس
همین و بس
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ياد از آن روزي كه بودي زهره يار من
دور از چشم رقيبان در كنار من
خالي و خاليست جايت اي نگار من
در شام تار من
آخر كجايي زهره

ياد داري زهره آن روزي كه در صحرا
دست اندر دست هم گردش‌كنان تنها
راه ميرفتيم در بين شقايق‌ها
بود عالم ما را لطف و صفايي زهره

چون يقين كردي كه در عشقت گرفتارم
سخت گشتي از من و كردي چنين كارم
خود نكردي فكر آخر نازنين يارم
من همچو تو دارم آخر خدايي زهره

بود هنگام غروب آن روز افق زيبا
ايستاديم از براي ديدنش آنجا
تكيه تو بر سينه‌ام دادي سر خود را
گفتي و گفتم‌ها بس رازهايي زهره
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو
اهل طاعونی این قبیله مشرقیم
تویی این مسافر شیشه ای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله تنپوش تو از پوست پلنگ
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو
توبه فکر جنگل آهن وآسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب
تن من خاک منه ساقهء گندم تن تو
تن ما تشنه ترین تشنهء یک قطره آب
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو
شهر تو شهر فرنگ آدماش ترمه قبا
شهر من شهر دعا همه گنبداش طلا
تن تو مثل تبر تن من ریشهء سخت
طپش عکس یه قلب مونده اما رو درخت
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو
نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هر کی که هست هرکی که نیست داد میزنم
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال من
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال من



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نغمه عشق سرایم به تمنای دلت
که تو از مرز دلم بی غم دنیا گذری:gol:

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
وحشت از عشق كه نه...
ترس ما فاصله هاست...
وحشت از قصه كه نه...
ترس ما خاتمه هاست...
گله از دست كسي نيست...
مقصر دل ديوانه ي ماست...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هميشه مي‌گفت تو نيمه گم شده من هستي
وقتي ترکم کرد فهميدم که از شوق پيـــدا کردن
نيمه گم شده‌اش
خودش را گم کرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


تو رگ خشك درختا
درد پائيز مي‌گيره
بارون نم نمك آروم
روي جاليز مي‌گيره
ديگه سبزي نمي‌مونه
همه جا برگاي زرده
ديگه برگا نمي‌رقصن
رقص پائيز پر درده
گرمي دستاي من كم شده دستاتو بده
دستاي سرد منو گرم بكن باد پائيز سرده
آفتاب تنبل پائيز ديگه قلبش سرده
بازي ابرا با خورشيد منو آروم كرده
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



غم ميون دو تا چشماي سياهت لونه كرده
شب رو موهاي سياهت خونه كرده
دو تا چشمون سياهت مثل شبهاي منه
سياهياي دو چشمت مثل غمهاي منه
وقتي بغض از مژه هام پايين مياد بارون ميشه
سيل غم اباديمو ويرونه كرده
وقتي با من ميموني تنهاييمو باد ميبره
دو تا چشمام بارون شبونه كرده
بهار از دستاي من پر زد و رفت
گل يخ توي دلم جوونه كرده
تو اتاقم دارم از تنهايي اتيش ميگيرم
اي شكوفه توي اين زمونه كرده
چي بخونم جوونيم رفته صدام رفته ديگه
گل يخ توي دلم جوونه كرده
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از دل افروز ترين روز جهان،
خاطره اي با من هست.
به شما ارزاني :

سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
***
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !

آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !

همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ... ))

من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم !
***
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ هاي گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها مي شد باز .

غنچه ها مي رسد باز،
باغ هاي گل سرخ،
باغ هاي گل سرخ،
يك گل سرخ درشت از دل دريا برخاست !
چون گل افشاني لبخند تو،

در لحظه شيرين شكفتن !
خورشيد !
چه فروغي به جهان مي بخشيد !
چه شكوهي ... !
همه عالم به تماشا برخاست !

من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي گشتم !
***
دو كبوتر در اوج،
بال در بال گذر مي كردند .

دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلي مي خواندند .
مرغ دريائي، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...

چمن خاطر من نيز ز جان مايه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه اي مي پرورد،
- هديه اي مي آورد -
برگ هايش كم كم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ « ... يافتم ! يافتم ! آن نكته كه مي خواستمش !
با شكوفائي خورشيد و ،
گل افشاني لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبي و مهر،
خوشتر از تافته ياس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام !
***
اين گل سرخ من است !
دامني پر كن ازين گل كه دهي هديه به خلق،
كه بري خانه دشمن !
كه فشاني بر دوست !
راز خوشبختي هر كس به پراكندن اوست !

در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشيد،
روح خواهد بخشيد . »

تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !
اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،
نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
« دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !
***
 

Similar threads

بالا