اشعار و نوشته هاي عاشقانه

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
واسه من گل نفرست . دیگه دوستت ندارم
نمیخوام گذشته ها رو باز به خاطر بیارم
میدونی میون ما هر چی بود گذشت و رفت
اون بهار آشنایی . خیلی زود گذشت و رفت
دیگه از دوستت دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من

من و تو . بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
از دلم میپرسم آیا تو رو میبینم دوباره
می پیچه صدات تو گوشم که با خنده میگی آره
خنده های تو فریب . گر یه های تو دروغ
تو چی بودی واسه من ؟ یه چراغ بی فروغ
دیگه از دوستت دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من

من و تو . بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
واسه من گل نفرست . دیگه دوستت ندارم
نمیخوام گذشته ها رو باز به خاطر بیارم
میدونی میون ما هر چی بود گذشت و رفت
اون بهار آشنایی . خیلی زود گذشت و رفت
دیگه از دوستت دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من

من و تو . بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
از دلم می پرسم آیا تو رو می بینم دوباره
می پیچه صدات تو گوشم که با خنده میگی آره
خنده های تو فریب . گر یه های تو دروغ
تو چی بودی واسه من ؟ یه چراغ بی فروغ
دیگه از دوستت دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من

من و تو . بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
دیگه از دوستت دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من

من و تو . بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور، یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
باد و بارون که تموم شد، اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
ای پرنده من، ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز و فقط تو می دونی تو می دونستی
نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
آخر قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگه راهم این روزا از تو یه کم دوره ببخش
توی زندگی آدم یه وقتا مجبوره ببخش
بگذر از من اگه صبر و طاقتم کافی نبود
عکس من تو قاب رویایی که می بافتی نبود
بگذر از من اگه جمعه بود و بار دیر اومدم
شب واسه گفتن قصه ها به تاخیر اومدم
گل یکدونه گلدون بلور زندگی
چی دارم واست به جز یه عالمه شرمندگی
آرزوم همیشه این بوده که تو کسی بشی
سایبون دل بی پناه بی کسی بشی
ببخش اگه میونمون فاصله هست
جای نفس تو سینه هامون گله هست
ببخش اگه غربت چشمای من
فقط واسه نداشتن حوصله است
حالا که گذشته از من تو باید صاف بمونی
مثل آینه شمعدونای نقره شفاف بمونی
یه سبد دعا و خوشبختی فردا مال تو
دست من بود که میگفتم همه دنیا مال تو
برو زندگی رو با مهربونی رنگ بزن
همه رو با هر چی دوست داری هماهنگ بزن
دوریمونو باز می زاریم به حساب سرنوشت
اونقدر خوبی که آخر می دونم میری بهشت
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بنويس بر باور رود
بنويس از من بنويس
بنويس عاشق يكي بود
بنويس بنويس بنويس

آه قصه بگو
از اين عاشق دور
تو از اين تنهاي صبور
بي تو شكست چو جام بلور

بنويس بر ياس سپيد
بنويس از عشق و از اميد
بنويس ديوانه تو
به خود از عشق تو رسيد
بنويس بنويس بنويس

تو موج غرور
اين دل سنگ صبور
بنويس از آنچه چو اشك
از ديده چكيد
به گونه دويد

بنويس دنياي مني
همه روياي مني
منم اون بي تابيه موج
تو هنوز دركار مني
بنويس بنويس بنويس

غريبونه شكستم
من اينجا تك وتنها
دلخسته ترينم
در اين گوشه دنيا
اي بي خبر از عشق
نداري خبر از من
روزي تو ميايي
نمانده اثر از من

بنويس دنياي مني
همه روياي مني
منم اوون بي تابيه موج
تو هنوز درياي مني
بنويس بنويس بنويس

بنويس بر ياس كبود
بنويس بر باور رود
بنويس از من بنويس
بنويس عاشق يكي بوود
بنويس بنويس بنويس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
میام از شهر عسق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل

کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
طلوع تازه ی خواستن تو رگهای منه

عسل مثل گله، گل بارون زده
به شکل ناب عشق که از خواب اومده

سکوت لحظه هاش هیاهوی غمه
به گلبرگ صداش هجوم شبنمه

نیاز من به اون برای خواستنه
نیاز جویبار به جاری بودنه

کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
تمام لحظه ها مثل خود من با منه

تویی که از تمام عاشقا عاشق تری
من و تا غربت پاییز چشات می بری

کسی که عمق چشماش جای امن بودنه
تویی که با تو بودن بهترین شعر منه

تو مثل خواب گل لطیف و ساده ای
مثه من عاشقی، به خاک افتاده ای

یه جنگل رمز و راز، یه دریا ساده ای
اسیر عاطفه، ولی آزاده ای

نیاز من به تو برای خواستنه
نیاز جویبار به جاری بودنه
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بگو از سنگ بگیرم اشک، می‌گیرم
بگو از رنگ بگیرم رنگ، می‌‌گیرم
بگو کاری کنم تا برسه فردا
بگو موج‌و بگیرم از تن دریا
بگو کاری کنم تا ابری نباره
به خدا کاری نداره
بگو بردارم از شب نسل ستاره
به خدا کاری نداره
بگو فریاد بزنم عاشقت هستم
این صدا رو بشنون تموم ابرا
بگو حتی بیارم ماه‌و تو خونه
یا که خورشید‌و بدزدم من شبونه
نمی‌دونی چه آسونه
نمی‌دونی چه آسونه....
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
توی این ساعت شوم، توی این فصل کبود
وسط تعزیه‌ی هیشکی نیست، هیشکی نبود
توی هیر و ویر این جشن جنجال سکوت
کی صداتو برده میهن خشم آلود؟

خورشیدتو کی برده و کی سایه‌تو آتیش زده؟
که از پی این همه شب، شب رفته و شب اومده!

مگه تو تقویم سکون، ستاره تو چاه کیه؟
سال روی شاخ چی و خندق سر راه کیه؟
بگو تو فال قهوه‌مون، عجوزه بدخواه کیه؟
آفتاب لب بوم کی و عقرب روی ماه کیه؟

خورشیدتو کی برده و کی سایه‌تو آتیش زده؟
که از پی این همه شب، شب رفته و شب اومده!

خونه از گریه پره، کوچه از مرگ غزل
توی ویرونی باغ، نعش گل بغل بغل
قطره‌ای اشک اینجا، شعله‌ای آه اونجا
پاره‌ای گل اینجا، تیکه‌ای ماه اونجا

کوچه تا کوچه هراس، خونه تا خونه عزا
دل به دل نفرین و، لب به لب نعش دعا
لشگر گل‌خوارو کی به راه انداخته؟
خواهر خورشیدو کی به چاه انداخته

خورشیدتو کی برده و کی سایه‌تو آتیش زده؟
که از پی این همه شب، شب رفته و شب اومده!
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فرنگیس | سیاوش قمیشی، سعید دبیری





شب، شب که میشه تو کوچه‌ی غم
اشک من میشه ستاره!
من، چشمامو به ابرا میدم
آسمون بارون میباره!

میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
دلم شده دیوونه
خدا خودش میدونه
کوچه دلش میگیره
سکوتش رو میشکونه
پنجره ها با فریاد
میگن کی باز میخونه؟

من، توی هر دیوار غمگین
اسمتو با اشک میشونم
من، توی هر کوچه خاموش
دیوونه ای بی آشیونم
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
در هوايت بي‏قرارم روز و شب​
سر ز پايت برندارم روز و شب​
روز و شب را همچو خو مجنون كنم​
روز و شب را كي گذارم روز و شب؟​
جان و دل از عاشقان مي‏خواستند​
جان و دل را مي‏سپارم روز و شب​
تا نيابم آن چه در مغز منست​
يك زماني سر نخارم روز و شب​
تا كه عشقت مطربي آغاز كرد​
گاه چنگم گه تارم روز و شب​
مي‏زني تو زخمه و بر مي‏رود​
تا به گردون زير و زارم روز و شب​
ساقيي كردي بشر را چل صبوح​
ز آن خمير اندر خمارم روز و شب​
اي مهار عاشقان در دست تو​
در ميان اي قطارم روز و شب​
مي‏كشم مستانه بارت بي‏خبر​
همچو اشتر زير بارم روز و شب​
تا بنگشايي به قندت روزه‏ام​
تا قيامت روزه دارم روز و شب​
چون ز خوان فضل روزه بشكنم​
عيد باشد روزگارم روز و شب​
جان روز و جان شب اي جان تو​
انتظارم، انتظارم روز و شب​
تا به سالي نيستم موقوف عيد​
با مه تو عيدوارم روز و شب​
ز آن شبي كه وعده كردي روز وصل​
روز و شب را مي‏شمارم روز و شب​
بس كه كشت مهر جانم تشنه است​
ز ابر ديده اشك بارم روز و شب​
(مولانا)​
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به شرجی ترین سایه میبارمت
ببین با کدام آیه می آرمت
غزل مهربانتر شده مهربان
به جان خودت دوست میدارمت
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
غم عشقت بیابان پرورم کرد

فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد


بمو واجی صبوری کن صبوری

صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
هر چند از آیینه بیرنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بینوای ما را ای عشق
این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی تو نیستی گم میشه آفتاب
خاکستر میشه حریر مهتاب
از رفتنت من پر میشم از شب
شب دلهره شب اضطراب

وقتی تو نیستی دنیا شب میشه
شب از دل من شب تا همیشه
بی تو هر نفس تکرار ترسه
لحظه لحظه نیست نبض تشویشه

بي تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

بي تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دله من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچکسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صافو خیلی هم آفتابی بود

اگه شب میرفتمو خورشید نبود
آسمون، خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریبو ناشناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من
همه ی آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچکسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دله من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچکسی عاشقم نکرد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانی که من در هر ستاره


که مه را تا سحر یار و ندیم است



و یا در چهره سرخ شقایق


که خود بازیچه ی دست نسیم است



نشانی از تو می بینم


سراغی از تو می گیرم



نمی دانی که من در قطره اشک


که روزی مظهر خشم تو بوده



و یا در شط خونین افق ها


که روزی منظر چشم تو بوده



نشانی از تو میگیرم


سراغی از تو می گیرم



در آن شبنم در آن گل


در عشق پاک بلبل



در اندوه غریبان


در آه بی نصیبان



در ایام بهاران


در آب چشمه ساران



در آن سرگشتگی ها


در این گمگشتگی ها



نشانی از تو می بینم


سراغی از تو میگیرم



من اینک در رواق کهکشان ها


در آوای حزین کاروان ها



در آن رنگین کمان پیر و خسته


در آن اشکی که بر مژگان نشسته



در آن جامی که خالی مانده از می


در آوایی که بر می خیزد از نی



نشانی از تو می بینم


سراغی از تو می گیرم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من، خالي از عاطفه و خشم،
خالي از خويشي و غربت
گيج و مبهوت بين بودن و نبودن
عشق، آخرين همسفر من،
مثل تو من‌و رها کرد
حالا دستام مونده و تنهايي من

اي دريغ از من، که بيخود مثل تو گم شدم
گم شدم تو ظلمت تن
اي دريغ از تو، که مثل عکس عشق
هنوزم داد مي‌زني تو آينه‌ي من

آه، گريه‌مون هيچ، خنده‌مون هيچ
باخته و برنده‌مون هيچ
تنها آغوش تو مونده غير از اون هيچ
اي مثل من تک و تنها
دستام‌و بگير که عمر رفت
همه چي تويي، زمين و آسمون هيچ

بي تو مي‌ميرم، همه بود و نبود
بيا پر کن منو اي خورشيد دلسرد
بي تو مي‌ميرم، مثل قلب چراغ
نور تو بودي، کي منو از تو جدا کرد؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي روم دوراز توبادنياي خود خلوت كنم

بايد آخر من به اين بيگانگي عادت كنم
عادت كنم ....

شوروحالي دارم امشب به چه حالي دارم امشب ....
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسرت:gol:





تو یار منی اما من در حسرت نگاه تو


تومال منی اما من در حسرت پناه تو





تو عشق منی اما من در حسرت صدای تو


تو خوب منی اما من در حسرت بی ریای تو






تو ستاره منی اما من در حسرت غرور تو


تو تکیه گاه منی اما من در حسرت وجود مغرور تو






تو کنار منی من در حسرت آغوش تو


آه عشق من چه زود شدم فراموش تو






تا ابد عزیز ترینم زندگیم با خیال تو


اما من موندم در حسرت وصال تو
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخرین راه:gol:





من فصل بهارم


در خزون معنا ندارم





من عاشق عشقم


از جدایی نشون ندارم





من تنهای تنهام


جزتو ی مهربون ندارم





من مسافر غریبم


از غربت خبری ندارم





من شاهزاده قصه ا م


جز دل تو قصری ندارم





جز آغوش پر از مهرت


دیگه تکیه گاهی ندارم





باید کنار تو باشم باتو بمونم


جز عاشق شدن راهی ندارم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه دل مي گه برم ، برم

يه دل مي گه نرم نرم

طاقت نداره دلم

بي تو چه كنم ؟

پيش عشقي زيبا زيبا

خيلي كوچيكه دنيا دنيا

با ياد توام هر جا هر جا

تركت نكنم

سلطان قلبم تو هستي تو هستي

دروازه هاي دلم را شكستي

پيمان ياري به قلبم تو بستي

با من پيوستي

اكنون اگر از تو دورم به هر جا

بر يار ديگر نبندم دلم را

سرشارم از آرزو و تمنا

اي يار زيبا
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تن تو ظهر تابستون‌و به يادم مياره
رنگ چشماي تو بارون‌و به يادم مياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندون‌و به يادم مياره

من نيازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه

تو بزرگي مثل اون لحظه که بارون مي‌زنه
تو همون خوني که هر لحظه تو رگ‌هاي منه
تو مثل خواب گل سرخي، لطيفي مثل خواب
من همونم که اگه بي تو باشه جون مي‌کنه

من نيازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه

تو مثل وسوسه‌ي شکار يه شاپرکي
تو مثل شوق رها کردن يه بادبادکي
تو هميشه مثل يه قصه پر از حادثه‌اي
تو مثل شادي خواب کردن يک عروسکي

من نيازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه

تو قشنگي مثل شکلايي که ابرا مي‌سازن
گلاي اطلسي از ديدن تو رنگ مي‌بازن
اگه مرداي تو قصه بدونن که اينجايي
واسه‌‌ي بردن تو با اشب بالدار مي‌تازن
 

tirmah

عضو جدید
عمری به هر کوی گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام بنشین تماشایت کنم

بنشین که با هر نظر با چشم دل با چشم سر
هر لحظه خود را مست تر از روی زیبایت کنم

بوسم تو را با هر نفس ای بخت دور از دسترس
ور بانگ برداری که بس غمگین تماشایت کنم

بانوی رویا های من خورشید دنیا های من
امید فرداهای من تا کی تمنایت کنم؟:love:
 

حــامد

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آدمها از آدمها زود سیر میشن
آدمها از عشق هم دلگیر میشن
آدمها رو عشقشون پا میذارن

آدمها آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمی خوای خوب می دونم

تو کتاب دلت اینو می خونم
یادته اون عشق رسوا یادته

اون همه دیوونگی ها یادته
تو می گفتی که گناه مقدسه

اول و آخر هر عشق هوسه
آدمها آخ آدمهای روزگار

چی می مونه از شماها.... یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم

من از اون قلب 2 رو خسته شدم
نمی خوای بمونی توی این خونه

چشم تو دنبال چشمهای اونه
همه حرفهای تو یک بهونه ست

اون جهنمی که میگن این خونه است
 

Similar threads

بالا