اشعار و نوشته هاي عاشقانه

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوّا!
دوباره سیب بچین
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند
من خسته‏ام حوّا...

حوّا!
یادت هست بهشت را؟
ما را از بهشت بیرون کردند
نمی‏دانستند که وقتی با تو هستم
همه جا برای من بهشت است

می‏خواهم یاغی شوم
به بهشت باز نخواهم گشت

دوباره سیب بچین
می‏خواهم از اینجا هم بیرونمان کنند
من اینجا خیلی خسته‏ام حوّا :cry:
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در صدا کردنِ نام تو

یک «کجایی؟!» پنهان است.....

یک «کاش می‌بودی»!
...
یک «کاش باشی»!

یک «کاش نمی‌رفتی»!

من نام ِ تو را

حذف به قرینه‌ی ِ این همه دلتنگی و پرسش

صدا می‌زنم.....:redface:
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر سبزترین خاطره ام خاطره دست تو بود

بهترین حادثه ام حادثه چشم تو بود

که افق در پی وسعت آن گم می شد...

به تو می اندیشم...

به تو که حادثه ای در پس فردای منی...

به تو که از دیروز ، یافته ای در دل شیدای منی...

به تو می اندیشم

مثل اندیشه یک برگ به گل

مثل پروانه به شمع

مثل عابد به عبادت

مثل عاشق به زیارت

و چه زیباست صدایت

و چه زیباست صدایی که مرا می خواند...

و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته ام...

و تو را پس از درخشانی آن می نگرم...

دوستت میدارم

از همین نقطه خاکی تا عرش ....
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتش شده تا من کمی مغروز تر باشم
گیرم عسل تر می شود هر روز چشمانت
باید که من هم بعد از این زنبور تر باشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد








.

.

تو آمدي

ز دورها و دورها... ز سرزمين عطرها و نورها

نشانده اي مرا كنون به زورقي

ز عاجها .. ز ابرها .. بلورها

مرا ببر اميد دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره مي كشانيم

فراتر از ستاره مي نشانيم

نگاه كن! من از ستاره سوختم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



همیشه ماندن دلیل عاشق بودن نیست

خیلی ها رفتند تا ثابت کنند عاشقند...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی گوشی را خاموش می کنم
وقتی مشترکی می شوم که در دسترس نیست و خاموش است
وقتی این مشترک روی تخت دراز کشیده و شکاف های سقف را می شمارد
می فهمم گاهی چه خوب است گم شدن در خطوط تلفن و پیدا نشدن...
 

noom

عضو جدید
آدم ها که عوض می شوند
از "سلام" و "شب بخیر" گفتنِ شان می شود این را فهمید.
از حرف ...ها و نگاه ها.....
از گودال های عمیقی که بینِ تو و خودشان می کَنَند
و تویَش را پُر از دلیل می کُنند.
از بعضی کلمه ها بیشتر استفاده می کُنند
و بعضی ها را بی خیالَش می شوند.
.یک گودال هم توی قلبِ تو می کَنَند
که این یکی را خودَت باید پُر کنی.....
 

daryanian

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب از دولت می، دفع ملالی کردیم

این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم



ما کجا و شب میخانه؟ خدایا چه عجب!

کز گرفتاری ایام مجالی کردیم



تیر از غمزه ساقی، سپر از جام شراب

با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم



غم به روئین تنی جام می انداخت سپر

غم مگو عربده با رستم زالی کردیم



باری از تلخی ایام به شور و مستی

شکوه از شاهد شیرین خط و خالی کردیم



روزه هجر شکستیم و هلال ابروئی

منظر افروز شب عید وصالی کردیم



بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش

یاد پروانه زرین پر و بالی کردیم



مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم

که در او بود اگر کسب کمالی کردیم



چشم بودیم چو مه شب همه شب تا چون صبح

سینه آئینه خورشید جمالی کردیم



عشق اگر عمر نه پیوست به زلف ساقی

غالب آنست که خوابی و خیالی کردیم



شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی

بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سهم تو
شوق دلم
مستی من
از نفس باور عشق
در نوازشگری خاطره ات

سهم من
آمدن حس نیاز
این اسارتگر بستان وجود
در پی جستن تصویر نهان
از گهر هم نفسی

سهم تو
حس تلاطم
غزل موج غرور
سفر ابر ملالت زده
در زمزمه بارش چشم

سهم من
رخوت هم فاز شدن
با تپش اینه ات
شعله لحظه دلباختنت
از نگه قاتل من

سهم تو
بو سه بر این
مخمل گیسوی بلند
رخ ز مستی زده
تا پیچ و گذار کمرم

سهم من
لمس نگاهت
گذر پیچک عشق
دور این قامت من
در پی تسخیر دلم

سهم تو
شعر تب غرق شدن
آمدن فصل نیاز
مردن از سوختن و
زنده شدن در شب راز
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاج هاي زيادي بلند
زاغهاي زيادي سياه
آسمان به اندازه آبي .
سنگجين ها، تماشا، تجرد .
كوچه باغ فرا رفته تا هيچ .
ناودان مزين به گنجشك .
آفتاب صريح .
خاك خوشنود .
چشم تا كار ميكرد
هوش پاييز بود .
***
اي عجيب قشنگ !
با نگاهي پر از لفظ مرطوب
مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ،
چشم هايي شبيه حياي مشبك،
پلك هاي مردد
مثل انگشت هاي پريشان خواب مسافر!
زير بيداري بيدهاي لب رود
انس
مثل يك مشت خاكستر محرمانه
روي گرماي ادراك پاشيده مي شد .
فكر
آهسته بود .
آرزو دور بود
مثل مرغي كه روي درخت حكايت بخواند .
در كجا هاي پاييز كه خواهند آمد
يك دهان مشجر
از سفرهاي خوب
حرف خواهد زد؟
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به او گفتند: شاعر را بيازار؟
كه شاعر در جهان ناكام بايد
چو بيند نغمه سازي رنج بسيار
سخن بسيار نيكو مي سرايد
به آو آزار دادن ياد دادند
بناي عمر من بر باد دادند

از آن پس ماه نامهربان شد
ز خاطر برد رسم آشنايي
غم من ديد و با من سرگردان شد
مرا بگذاشت با رنج جدايي
كه چون باشد به صد اندوه دمساز
به شهرت مي رسد اين نغمه پرداز

مرا در رنج برده سخت جان ديد
جفا را لاجرم از حد فزون كرد
فغان شاعر آزرده نشنيد
دل تنگ مرا درياي خون كرد
چنان از بي وفايي آتش افروخت
كه سر تا پاي مرغ نغمه خوان سوخت

نگفتندش كه: درد و رنج بسيار
دمار از روزگار دل برآرد
دل شاعر ندارد تاب آزار
كه گاه از شوق هم جان مي سپارد
بدين سان خاطر ما را شكستند
زبان نغمه ساز عشق بستند
 

*parvaneh*

عضو جدید
نگاه......!!!!!
فریادی است مملو از سکوت
وقتی نگاهت میکنم،لبانم تهی از فریادند.
اما چشمانم از دوستت دارم لبریز......
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای یک بار ...


فقط برای یک بار !


مرا در افسون مبهم یک دروغ ...


شناور کن !


سر به گوش من بگذار ..!


و آرام بگو :

دوستت دارم ....!
 

noom

عضو جدید
چه ایرادی داره؟!
بهترین خاطره یک سال اخیر زندگیت
میتونه خوردن یک استکان چای باشه
توی قهوه خونه کنار راه آهن یک شهر کوچک
 

noom

عضو جدید
همیشه در عجب بودم
که چرا در جاده عشق
پا به پایم نمی آمدی
حتی وقتی آهسته و پیوسته می رفتم،
امروز فهمیدم...
ریگی که در کفشت بود تو را می آزرد!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تــو با من بازی میكنی !
من با تو عاشقی ...
دیگران را نگاه كن كه چگونه ..
محو تماشای این بازی عاشقانه اند ...!!!
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدکی
روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست ، یک فـوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!
قصه ی این همه تنهایی را
قاصدک به کجا خواهد برد ؟! ....
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید تو را دوباره بیابد
در طرحی از بخار دهانت
در سردی زمستان
یا عطری از کنار بناگوشت
در آخر بهار
یا از دهان بطری
غافلگیر
ظاهر شود
هنگام جرعه ای که بریزی به جام
در بین پک زدن به سیگاری
آهسته پشت صندلی ات
مثل نسیم سر بکشد
و زمزمه کند : سلام ، گل من


محمدعلی سپانلو
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ریاضی وار هم که نگاهت کنم

تو نه در مثلث عشق جا می شوی

نه در دایره ی تاریخ

نه در چهار ضلعی هیچ پنجره ای

تو روز به روز بزرگ تر از هر هندسه ای می شوی

بر عکس من که به حسابم نمی آوری ، خودت اصلا حساب نمی شوی

تو بیشتر از انگشتان دست منی ...
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
و

من زن شدم

تحملی پایدار ..
......
یک دنیا از سیبی گفت

که من چیدم

ولی هیچکس نگفت

نشان عشق سیب سرخی شد

که من به آدم دادم

نه برای سقوط

برای پرواز
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دندان های تو دیوانه اند
دنیا را به بازی گرفته اند
با هر خنده ات
جهان به نفع تو تمام می شود
و جان سالم به در نمی برد
دلم از دستت...
 

Similar threads

بالا