اشعار و نوشته هاي عاشقانه

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب به پایان می رسانم جست و جویت را...
پرونده ی یک عمر آه و آرزویت را...
با فتنه هایت تا به کی باید مدارا کرد...
از خود جدا می سازم امشب رنگ و بویت را
این شیوه ی مردم کشی ها در مرام توست
ازچشم هایت درک کردم خلق و خویت را
آخر ...چرا؟ بی معرفت باور نداری هیچ ...
این التماس و اشک و آه ِ پیش و رویت را
می نالم از دل ، عاقبت آزاد خواهی کرد
از روی ناچاری توهم بغض گلویت را
برسینه ام حک کرده ام من کشته ی عشقم
تا تو طناب دار سازی تار و مویت را
می میرم و می بینی و مبهوت خواهی شد
وقتی به پایان می رسانی شست و شویت را...
 

z.19.P

عضو جدید
زهي همت كه حافظ راست كز دنيا و از عقبي / نيايد هيچ در چشمش بجز خاك سر كويت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خواستم خودمو گول بزنم ؛

همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم :

؛فراموش ؛

یه چیزی ته قلبم خندید و گفت :
.
.
.
.


؛یادمه؛
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید تشکرام تموم شده

تا کی وسط شهر شما گم باشم؟

تا کی هدف طعنه ی مردم باشم؟

بعد از توت مام قیمتم می شکند

نگذار که جنس دست دوم باشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خواهش می کنم....:gol:

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هستـــ

و یک عالمه حرفـــ

کاش کسی جایی منتـــــــــظرم باشه....
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی یعنی همین لبخند تو
عشق یعنی یک نفر مانند تو
مرحبا بر عشق تفسیرش تویی
آفرین بر آسمان ماهش تویی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی
مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی
بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان
تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی
چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم
که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی
به غیر سینه‌ی صد چاک خویش در صف محشر
شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی
اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت
جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی
رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید
کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی
تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت
گهی به دانه‌ی اشکی، گهی به شعله آهی
فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی
چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی
فروغی بسطامی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"... وقتي آسمان بر سرم عشق مي باريد
نبايد از خيس شدن مي ترسيدم و نترسيدم.
براي همين بود که چترم را به کناري انداختم
به آبشار آسمان سر سپردم.
باريد و باريد و باريد...
تا کوير تنم پر شد از بوي ياس و پونه
پر شد از عطر ياد تو ..."
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چو جان ، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چنین که می‌گذری تلخ بر من ، از سر قهر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گمان برم که غم‌ انگیز ماه و سال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که آرزوی فریبنده‌ی محال منی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هوای سرکشی‌ ای طبع من، ‌مکن ! که دگر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اسیر عشقی و مرغ شکسته ‌بال منی[/FONT]
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چیدن گندمیهای تنت می آیم باآذرکهای بوسه.
شبی راباتوالوان خواهم کردتابیداری خیس دهکده.
ازلبخنده های شعرتوتاهجاهای چشم من پلی میبافم به رنگ نیلوفرهای آبی.
باسکوت توآبستن رضایت میشوم حتی اگرجواب نادانیهای عشقم خاموشی باشد.
ازتوسرودن سقف نداردهمچوچهاردیواری اتاق من.
تورادرقصه های مادربزرگ شنیده بودم.
دربیداری شکوفه های آلوچه خوابهایت رابارهامرورکرده ام
وهمه راچشم بسته امتحان میدهم.
باغهای شفاف گیلاس بعدازبلوغ گردوها
دانه های توت راازچهره ی کوچه باغ برمیچینند
تاشیشه ی نازک آمدنت ترک برندارد.
به خودم قول داده ام که به یاسهای وحشی باغچه ات دست نزنم
تاهمیشه برای من بکربمانی.
رازخوابیدن باتورابه هیچ قاصدکی نخواهم گفت ازهراس بادهای سخن چین.
وقتی ازلمس زنانگیهای توفارغ میشوم
حس شعری کال رهایم نمیکند.
آخرتوهمچودریادرهیچ شعری جانمیشوی.
سپیده ی من بیاتاباآمدنت مرده شبهایم رازنده داری کنی.
مراهم درشعرهایت جاری کن
تاباهم پروازکنیم به ماورای خدا.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کـاش می شد


مـثـل یـک " در " بـه رفـتـن و آمـدن آدمـها ،



عـادت كنیم ... !

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلگیر میشوم ....
آن گاه : که می بینم چه بی پروا فنجان از لبانت کام میگیرد !!

آن گاه :که با هر بوسه از لبانت پر از تو و خالی از خویش می شود...!
دلگیر می شوم....!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به راستي كه مي توانم



در عمق چشمان روشنت



روياهايم را بيابم



بزرگوار


روحم را تسخير كن
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز

ای بحر ستاره غرق چشمان ِ شما

سر چشمه ی مهر شرق چشمان ِ شما

عمری به بساط این دو را داشته ایم

یک خرمن آه و برق چشمانِ شما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و به تو قول خواهم داد.....
که در مسیر چشمانت گام بردارم....
همراه روح بی بدیلت اوج گیرم....
گوشه نشین خلوت تنها یی هایت باشم....
اما قول نمی دهم.....
در دریای بی کران عشقت گم نشوم.....
من بی تقصیرم.....
عشق تو بی انتها است!!!....
__________________
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به پیش جادوی چشمت عجب راحت کم آوردم

عجب راحت به پیش جادوی چشمت کم آوردم



گذشتی بی تفاوت، راه افتادم به دنبالت

اگرچه می دویدم با سرم، سرعت کم آوردم



پریشب داشتم در تو شکارِ بوسه می رفتم

ولی در لحظه ی آخر کمی جرئت کم آوردم



بر آن بودم بچینم یک سبد از سیب لب هایت

ندانم سرو یا سیب است!؟ من قامت کم آوردم



من و بیراهه و توفان، تمام عمر سرگردان

رسیدم تا دمِ دروازه! واحسرت! کم آوردم



خبر های تنم داغ است از کانال دل بشنو

چه آتش سوزیِ سختی ست بی علت!... کم آوردم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol::gol:

کلید تشکّرم فعال نیست؛شرمنده


[FONT=arial,sans-serif]جزر و مدهای زیادی آمده اند و رفته اند[/FONT]

[FONT=arial,sans-serif]موج در موج[/FONT] [FONT=arial,sans-serif]... [/FONT]

[FONT=arial,sans-serif]اما نمیدانم چرا[/FONT]

[FONT=arial,sans-serif]هنوز هم[/FONT]

[FONT=arial,sans-serif]بر تن ِ خیس ِ ساحل[/FONT]

[FONT=arial,sans-serif]نام ِ تو را می بینم ...؟

[/FONT]
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol::gol:اشکالی نداره دوست ِ مهربان:gol::gol:
بارون میاد تا پشت در باشیم

ما تو لباس یه نفر باشیم

بارون و چتر و کوچه همدستن

تا ما به هم نزدیک تر باشیم



من مال یه دنیای کوچیکم

دنیای کوچیکی که تاریکم

دورم که باشم از تو می دونم

به دوری تو خیلی نزدیکم



تقویم من هر روز غم داره

هر روز صد تا متهم داره

دنیام پر از فردا و دیروزه

تقویم من امروزو کم داره



صحبت سر امروز و فردا نیس

تو دنیای تو واسه من جا نیس

هر جای این کابوسو می گردم

انگیزه ای به اسم رویا نیس



پیراهن بارونو می پوشم

دنیا رو می گیرم تو آغوشم

اما چه آسون می رم از یادت

وقتی می گی یادت فراموشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:

چقدر خوب است !..

که اینهمه آدم ..

همنام تو اند..!

حالا هرکسی، هر کجا ..

عزیز دلش را صدا کند !..

من ناخواسته ..

به یاد " تو " می افتم.

__________________
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهار، کوچه ، شقایق، درخت، آینه ، آب

قلم، هوای تو، دفترچه، چایخانه، کتاب

و عطر چای هراتی و توت خشک شده

که گشته است هم آغوش با صدای رباب

من از کنار خیال تو لحظه هایم را

به پیش می برم اکنون تا دریچه ی خواب

و خواب و خواب که کار تمام وقت من است

کشیده باز تمام مرا به پای سراب

و چشمهای تو انگار نقش می بندند

بروی حافظه ی قرص کامل مهتاب
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه فعل ســــــاده ایست "آمــــــد"

و چه شعر حزینـــــے "رفـــــــت"
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاعرم گریه های من غزل است

آه حتی خدای من غزل است



مثل باران روی پنجره ها

قطره قطره نمای من غزل است



حتم دارم که در کتاب دلت

واژه هستم که جای من غزل است



شاعرانه در آرزوی توام

انتظارت برای من غزل است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقت خوش:gol:




حس دستان تو عالی است ، حقیقت دارد
با تو هر ثانیه ، سالی است ، حقیقت دارد

آه اگر راه به روی دل من باز کنی
گرچه او تازه نهالی است حقیقت دارد

من عروس غمم و عمر عزیزم همه شب
غرق داماد خیالی است ، حقیقت دارد

روز و شبهای بلندی که به یاد تو گذشت
خسته از دست توالی است ، حقیقت دارد

بی هوای نفست ، زمزمه های دل من
آتش رو به زوالی است ، حقیقت دارد

غم عشق تو دلم را بخدا سوزانده
حاصل اش اشک زلالی است ،حقیقت دارد

من و دلتنگی و تنهایی و بی همنفسی
جای چشمان تو خالی است ، حقیقت دارد
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر نگاه سرمستت یک ترانه می سازم

مطلبی به چشمانت, شاعرانه می سازم

آشیانی از امّید در کنار یک ساحل

روی شاخه ی سبزی, عاشقانه می سازم

از زلالی چشمه وز صفای دریاها

زیر خنده ی مهتاب بر تو خانه می سازم

منظری ز قلب تو می تراشم از سنگی

روی صخره ی کوهی, جاودانه می سازم

بخششی همی خواهم ای فراتر از خورشید

گر غزل برای تو, عامیانه می سازم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام عطر گلهای بهارم

شکوه دامن تو سبزه زارم

نپرس از من تو را اندازه کی

تو را اندازه تو دوست دارم


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصل تو کجا و من مهجور کجا

دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا
 

Similar threads

بالا