اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای عطر بهار زندگانی .
ای ماه شکفته ی دل افروز .
ای پیک دیار عشق و مستی .
ای جام شراب خنده آموز .

یک لحظه بپیچ در مشامم .
یک شب بنشین بر آسمانم .
یک بار بزن در نیازم .
یک جرعه بریز بر زبانم .
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلم برای كسی تنگ است
كه همچو كودك معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی خود را
- نثار من می كرد

دلم برای كسی تنگ است
كه تا شمال ترين شمال
و در جنوب ترين جنوب
- درهمه حال
هميشه در همه جا
- آه با كه بتوان گفت
كه بود با من و
- پيوسته نيز بی من بود
و كار من زفراقش فغان و شيون بود
كسی كه بی من ماند
كسی كه با من نيست
كسی ...
- دگر كافی ست.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا


عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از درد توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک
ای تپش‌های دل سوزان من
آتشی در سایه‌ی مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌ها پربارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست



این دل تنگ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟



ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی‌انگاشتم



درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه‌ها
سینه آلودن به چرک کینه‌ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه‌ی بازارها



آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی هماغوشی گرفت
جوی خشک سینه‌ام را آب، تو
بستر رگهام را سیلاب، تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه



ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه، ای روشن طلوع بی‌غروب
آفتاب سرزمین‌های جنوب
آه، آه ای از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر سیراب‌تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه‌ام بیدار شد
در طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات
خیره چشمانم به راه بوسه‌ات
ای تشنج‌های لذت درتنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می‌خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه، می‌خواهم که برخیزم زجای
همچو ابری اشک ریزم هایهای



این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟



◘◘◘


ای نگاهت لای لای سِحربار
گاهوار کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه‌های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من



ای مرا باشور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خودرا
با تو میگویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینمو
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در اوج شادمانی

در قله غرور

در بهترین دقایق این عمر نابپای

در لذت نوازش برگ و نسیم صبح

در لحظه نهایت نسیان رنجها

در لحظه ای که ذهن وی از یاد برده است

خوف تگرگ را

کز شاخسار باغ جدا کرده برگ را

ناگاه

غرنده تر ز رعد و شتابنده تر ز برق

احساس می کند

چون پتک جانگدازی این پیک مرگ را :w05:
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو ؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم
آن برگ های سبز سر آغاز سال کو ؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله قیل و قال کو ؟
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در این دنیای وا نفسای بی فردا[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نه ! [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کاری به کار عشق ندارم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] در این زمانه دوست ندارم [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]انگار [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] این روزگار چشم ندارد من و تو را [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] یک روز خوشحال و بی ملال ببیند [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زیرا هر چیز و هر کس [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] که دوست تر بداری [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] از تو دریغ میکند [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس با همه وجودم خود را زدم به مردن [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این شعر را هم نا گفته میگذارم ....[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا روزگار بو نبرد ....[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] گفتم که ...[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] کاری به کار عشق ندارم !:w05:[/FONT]
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهراب گفتي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........

گفتي: جور ديگر بايد ديد.......ديدم ولي !..............

گفتي زير باران بايد رفت........رفتم ولي !.............

او نه چشمهاي خيس و شسته ام را..نه نگاه ديگرم را...هيچ کدام را نديد !!!!

فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت:

" ديوانه باران نديده !! "
:w05:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شــــــــبگردی می‌کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد . . .


 

رسول فهیم

عضو جدید
شــــــــبگردی می‌کنــــم.



اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد . . .

نميبخشمت....


بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي.....


نمي بخشمت.....


بخاطر دلي كه برايم شكستي.....بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي.....


نمي بخشمت .....بخاطرزخمي كه بر وجودم نشاندي.....بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي....


و ميبخشمت


بخاطرعشقيكه برقلبمحككردي:heart::gol:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش در کنارم بودی ، کاش میتوانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم.

باورم نمیشود که از من اینهمه دور هستی و فاصله بین من و تو بیداد میکند.

کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم.

کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم، ای کاش ، کاش ، کاش…

دلم بدجور هوای تو را کرده هست عزیزم،دلم بدجور در حسرت دیدار تو هست ای بهترینم.

باورم نمیشود ، این همه فاصله در بین من و تو غوغا میکند و دریایغم و دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا میکند ،

امواج تنهایی مثل خنجر در قلبهایمان مینشیند و ای کاش در کنارم بودی،

کاش بودی و دلم را از امید وآرزوهای انباشته شده خالی میکردی باورم نمیشد ، سخت است

باور کردنش ، با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنهای تنهایم .بی کس ، بی نفس ، میروم با

همان پاهای خسته ، در جاده ای که به آن سوی غروب خورشید ختم شده است.

کاش که تو در کنارم بودی، دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم.

سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید تا تو به سوی من بیایی

و ای کاش تو در کنارم بودی باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای ، دلم بدجور برای

تو تنگ است، باورم نمیشود که رفته ای…

 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور.

تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور.

تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم.

تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند تا بتوانم

تو را در آغوش بگیرم.

تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم و دلم برایت تنگ شود.

تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد.

تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم و تا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی

یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.

خسته ام ! یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.

عاشقم ! یک عاشق دیوانه سر به هوا .

تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم.

تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است.

تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران پنهان کنم.

تا کی باید بگویم که عاشقم ولی یک عاشق تنها ، عاشقی که معشوقش در کنارش نیست.

تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم.

و تا کی باید با دستهای خالی با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با چشمانی خیس

و شاکی زندگی کنم .آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم ولی در کنار تو نباشم عزیزم. تاکی؟
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مقصر نبودی

عاشقی یاد گرفتنی نیست

هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد

عاشق که بودی

دستِ کم

تشری که با نگاهت می زدی

دل آدم را پاره نمی کرد



مهم نیست


من که برای معامله نیامده ام

اصل مهم این است

که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند

وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای

نوشتن

فقط بهانه ای است که با تو باشم

اگر چه

این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند :w05:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟


می‌توان آیا به دریا حكم كرد

كه دلت را یادی از ساحل مباد؟


موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟


آنكه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد



خوب می‌دانست تیغ تیز را

در كف مستی نمی‌بایست داد

:w05:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


چشمانش…

چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟

به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،

روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی

سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!

ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را

نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!

می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از

خداحافظی…!!
وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران

پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم…

امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم

امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد

او می رود بی آنکه بداند به حد پرستش

دوستش دارم…



 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر آواز ميخواني -
سرود دختري بي عشق را برخوان
كه در جانش گل عشقي شكوفا نيست
دلي دارد ولي در چشم اين و آن دلارا نيست
نگاه گرم و دلبندي كه جانش را بر افروزد -
بزير آسمانها نيست
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من بگو

تو اگر نباشی شانه های کدامین غزل مرا از این همه تنهایی بگیرد و من ابر


هزار دلتنگی را بر دامن کدامین آبی تا بی نهایت گریه کنم؟ …

:w05:


 

samira.bas

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز مبادا!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما

چونانکه بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم

عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها...
هرروز بی تو
روز مباداست!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید.

خیلی سخت است با اینکه میدانی به او نمیرسی باز هم سکوت کنی و آرام در دل شکسته شوی.

خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی.

با خود میگویم این زندگی تنها با تو زیباست ، میگویم که این قلب تنها عاشق تو هست و تنها تو را دوست دارد اما کسی آنچه را که برای خویش زمزمه میکنم باور ندارد.

شاید تنها با یاد و عشقت اما بدون تو، در این دنیا تنها زندگی کنم.

این رسم زندگیست ، سرنوشت با من و تو یار نیست .

هیچکس هوای ما را ندارد ، زندگی با ما نمیسازد.

تنها من هستم و تو هستی ، دو قلب عاشق ولی تنها و شکسته .

قلب تو را نمی دانم ، اما قلب من میخواهد تا ابد به عشق تو تنها بماند.

خیلی سخت است با او که دوستش داری نتوانی زندگی کنی و بدانی که هیچگاه به او نخواهی رسید.

خیلی سخت است نتوانی دستانش را بگیری و او را در آغوش بفشاری.

تنها میتوانم به تو بگویم خیلی دوستت دارم و تا ابد عاشقت می مانم عزیزم.

خیلی سخت است برای رسیدن به او که خیلی دوستش داری انتظار بکشی و آخر سر سهم این انتظار شیرین یک پایان تلخ باشد.

پایانی که آغاز حسرت عشق من است .

تا کی باید در حسرت رسیدن به تو بنشینم،

تا کی باید لحظه ها را بشمارم تا قشنگترین لحظه ام با تو فرا رسد.

شاید تا فردا یا شاید تا…

تا آخر دنیا!


 

Similar threads

بالا