نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم :gol:
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    والله که شهر بی تو مرا حبس می شود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست :gol:
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یار درآمد ز باغ بی خود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش :gol: (ببخشید بچه ها امشب تشکر من غیر فعاله)
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا! چه نغز است و چه خوب است چه زیباست خدایا!
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مرو مرو چه سبب زود زود می بروی بگو بگو که چرا دیر دیر می آیی؟
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یا چهره بپوش یا بسوزان بر روی چو آتشت سپندی
  7. باران بهاری

    شعر نو

    از بد بتر اگر هست این است این که باشی در چاه نابرادر تنها زندانی زلیخا چوب حراج خورده ی بازار برده ها البته بی که یوسف باشی.. قیصر امین پور
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو موریانه ای و آیا و من درختی پیر؟ مرا چقدر...چقدر آه می جوی امشب
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من کجا بیشتر از حق خودم خواسته ام؟ مرگ حق است به من حق مرا برگردان! فاضل نظری
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننماید چه می گویی چنین شیرین که شوری در من افکندی؟ سعدی (خواهش می کنم این چه حرفیه؟)
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در کار عشق او که جهانیش مدعی ست این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    زمانه کنده تو را چون کتیبه ای بر من تراش داده مرا دست کوهکن امروز اصغر عظیمی مهر
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دلت ز رخوت نمناک سایه ها نگرفت؟ سفر کنیم دل من از این کرانه گرفت م.ر.ترکی
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    میان ابرو و چشم تو گیر و داری بود من این میانه شدم کشته این چه کاری بود؟
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من و شمارش معکوس روزها بی تو مگر که خط بخورد آخرین عدد فردا
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: با دوستان مروت با دشمنان مدارا
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاران و دشمنان همگی هم قسم شدند تا هر دمی دهند به من زهر نوش نیش (از خودم بود.)
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    درمانده ام که از تو شکایت کجا برم؟ هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی :gol:
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
بالا