نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

    ای آخرین امید زمین! می گویند وقتی می آیی که سراسر جهان درمنجلاب فساد فرو رفته نگذار ظلم وماتم از این بیشترشود .هر چند می دانم که تو خود منتظر داشته شده ای و بیش از همه انتظار ظهورت را می کشی. در این هوای ابری هوای ما رو داشته باش عزیز!:heart::gol:
  2. باران بهاری

    تنها خداست که مي‌ماند!

    به نظر من لفظ" کافر" با "خداپرست" تنها در ظاهر با هم تناقض دارند.اما وقتی در کنار هم می نشینند و یک ترکیب را می سازند تناقضی که در کار نیست هیچ یک وحدت عجیب هم در آن احساس می شود.این عبارت به معنای انسانی ست که نسبت به هر چه که جز خداست(یعنی در تناقض با خداست) پشت کرده و کفر می ورزد و تنها خدا...
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است :gol:
  4. باران بهاری

    درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

    تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد:heart::gol:
  5. باران بهاری

    درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

    :heart::gol:ای پادشه خوبان!داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی...
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    از بامداد روی تو دیدن حیات ماست امروز روی خوب تو یا رب!چه دلرباست :gol:
  7. باران بهاری

    خلوتی با خدا

    خدا جانم!تویی تنها پناهم پناهم ده تو از بار گناهم گدای کور و لجبازت منم من!:w42: نظر افکن به من که چشم به راهم(از خودم بود)
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای در آیم به در برند به دوشم!
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تا تو مصور شدی در دل یکتای من جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر :gol:
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مپرس کشته ی شمشیر عشق را چونی چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید سلام زرناز جان
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی ست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر :gol:
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است :gol:
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    هله نومید مباشی چو تو را یار براند اگر امروز براند نه که فردات نخواند :gol:
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    شب دراز به امید صبح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم عجب که بیخ محبت نمی دهد بارم که بر وی این همه باران شوق می بارم!:gol:
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    چه شعر دردناکی بود!! تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من ترک جان دادم ازین پیش که دل بسپردم
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو در کنار فراتی ندانی این معنی به راه بادیه دانند قدر آب زلال
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی چنگ نمی توان زدن زلف خمیده ی تو را!
بالا