نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ناله ی زیر و زار من سخت تر است هر زمان بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    آوازه درافتاد که تایب شدم از می بهتان صریح است من و توبه؟کجا؟کی؟:biggrin:
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو درخت خوب منظر همه میوه ای ولیکن چه کنم به دست کوته که نمی رسد به سیبت
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مردم ز رشک چند ببینم که جام می لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند؟
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد آن که رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
  7. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی ه.ا.سایه
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ای بابا هیچکس اینجا نیست با من مشاعره کنه.پس من خودم" نون"میدم: نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل!این زودتر می خواستی حالا چرا؟:cry:
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن!
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در سینه دلم گم شده تهمت به که بندم غیر از تو کسی راه در این خانه ندارد!
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو در آینه نگه کن که چه دلبری ولیکن تو که خویشتن ببینی نظرت به ما نباشد
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسیدن هر که هست از چشم بد است بیچاره من از چشم نکو می ترسم!
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من ان جا به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در هر چمن که مرغ دلم آشیانه ساخت چرخش به باد داد و خزان را بهانه ساخت:crying2:
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من رشته ی زلف یار کوته خواهم تا بوالهوسان دراز دستی نکنند (دکمه ی تشکر من غیر فعال شده)
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    بر صومعه افتاد ز چشم تو نگاهی صد زاهد پیمانه شکن توبه شکن شد
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من طبیبا ز تو بر خویش خبردارترم که مرا سوز فراق است و تو گویی که تب است
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو شهی و ملکت جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی؟ (ببخشید منم در جواب یامین با "ت"گفتم)
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    با سایه تورا نمی پسندم عشق است و هزار بدگمانی!:( غنی کشمیری
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وانچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
بالا