نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد؟
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    کردم سفر از کوی تو شاید روی از یاد فریاد که جز یاد توام همسفری نیست
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نشان یار سفر کرده از که پرسم راست که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا امید وصال تو زنده میدارد وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم
  7. باران بهاری

    اصطلاحات خودماني

    خیلی جالب بود.باز هم ادامه بدین.منتظریم.:w27:
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    آخر نه دل به دل رود انصاف من بده چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول؟
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    روز وصل است بکش تیغ و بکش زار مرا به شب هجر مکن باز گرفتار مرا
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می ریزند
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    از رشک سوختم به رقیبان سخن نگو گر می کنی برای خدا پیش من نگو
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    روزی گفتی شبی کنم دلشادت وز بند غمان خود کنم آزادت دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت؟ وز گفته ی خود هیچ نیامد یادت سعدی
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد همرهی باید مرا مجنون صحراگرد کو؟
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یار من آنکه لطف خداوند یار اوست بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مرض عشق نه دردیست که می شاید گفت با طبیبان که درین باب نه دانشمندند
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    منم که روز ازل از من آسمان و زمین محبت پدری مهر مادری برداشت
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو توانی این که دیگر بر ما نیایی اما چه کنی؟نمی توانی به خیال ما نیایی:smile:
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بالا