نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که شغاد نبودی تمام تهمینه برای من چه کسی کنده چاه از دیشب؟
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم؟ در این سراب"فنا" چشمه ی "حیات"منم؟
  3. باران بهاری

    سلام دوست عزیز!من هم از همراهی شما در تالار مشاعره خوشحالم

    سلام دوست عزیز!من هم از همراهی شما در تالار مشاعره خوشحالم
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاور من تویی بکن بهر خدای یاری ای نیست تو را ضعیف تر از دل من شکاری ای ای لب من!خموش کن سوی اصول گوش کن تا کند او به نطق خود نادره غمگساری ای :gol:
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    این همه جور و جفا با این دل شیدا چرا؟ دیده را در سوز هجرت کرده ای دریا چرا؟ :gol:
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن :gol:(یامین جون!شرمنده!من امشب هم امتیاز ندارم که بدم):gol:
  7. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تا که دستم حلقه ی مویش گرفت دست از دنیا و دین برداشتم تا که نوشیدم شرابی از لبش آب حیوان را تو گویی یافتم :gol:
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که درآمده ای ماه در نمی آید بتاب ماه مرا چهره ی نوی امشب :gol:
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

  10. باران بهاری

    سلام فلق جون!ممنونم که به درخواست دوستی من پاسخ مثبت دادید.از دوستی با شما خوشحالم.

    سلام فلق جون!ممنونم که به درخواست دوستی من پاسخ مثبت دادید.از دوستی با شما خوشحالم.
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    شرح شور انگیز عشق شهریار در غزل می گنجد و سیم سه تار :gol:
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من به خود نامدم این جا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد در وطنم
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دست از می وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام.خوش اومدین مایه ی پرهیزگار قوت صبر است و عقل عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش دور از رویت ای جان!جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت :gol:
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد :gol:
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد؟ اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد؟
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ما در خلوت به روی خلق ببستیم از همه باز آمدیم و با تو نشستیم هر چه نه پیوند یار بود بریدیم وانچه نه پیمان دوست بود شکستیم
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست :gol:
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل طلب از می فروش کن :gol:
بالا